در سالروز شهادت منتشر می شود؛
ایشان پس ازچندین بارمراجعه به دهکده مرا پیدا نمود. علت مراجعات مکررشان را از ایشان جویا شدم. گفتند: می خواستم حلالیت بگیرم. شاید دراین عملیات به آرزویم برسم. پس ازعملیات والفجریک سعادت شهادت نصیب هیچکدام ازما نشد.
خاطره ای از شهید « هوشنگ عزمی قدیمی» به روایت برادر و همرزم؛ شاید دراین عملیات به آرزویم برسم

نویدشاهد البرز؛ شهید «هوشنگ عزمی قدمی» دراول خرداد سال 1343، درشهر تهران درخانواده ای متدین به دنیا آمد و وی پس ازسپری نمودن دوران کودکی وارد مرحله تحصیل گردید و دوره تحصیل خود را درتهران آغازنمود و تا کلاس دوم دبیرستان درتهران درس خواند و بعدترک تحصیل با شروع شدن انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی ایشان نیز مانند دیگرنیروهای مردمی و انقلابی با دادن شعارتنفرخود را نسبت به رژیم پهلوی اعلام کرد.

وی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل ارتش بیست میلیونی به فرمان امام او عضو سپاه پاسداران شدتا بتوانند از ایران اسلامی دفاع کند. با شروع شدن جنگ تحمیلی عراق علیه ایران هوشنگ علاقمند بود که به صفوف رزمندگان اسلام بشتابد. بنابراین درسال 1362، عازم منطقه جنوب شد و درعملیات متعدد شرکت کرد. ازجمله عملیات «والفجریک» که درهمان عملیات مجروح شد که پس ازدرمان دوباره عازم منطقه شد سرانجام درتاریخ هشتم خرداد ماه 1363، درپادگان ارومیه با تیر سهوی آموزشیاران به فیض شهادت نائل گردید. تربت پاک شهید در «امامزاده عقیل» در اسلام شهر نمادی از ایثار و فداکاری در راه وطن و ایمان است.

خاطره ای از شهید « هوشنگ عزمی قدیمی» به روایت برادر و همرزم؛ شاید دراین عملیات به آرزویم برسم

از شهید مذکور خاطره ای به روایت برادر و همرزمش در دست داریم که در ادامه می خوانیم:


هوشنگ درزمانی که درمنطقه بود به علت بیماری بستری شد و تحت عمل جراحی قرار گرفت و پس ازمرخص شدن ازبیمارستان حدود بیست روز استراحت داشت که پس از دوروز گفت که من می خواهم به منطقه بازگردم. با این توجه که دکتر به ایشان استراحت داده بود ماهرچه اصرار کردیم که بگذارید حداقل استراحت شما به پایان برسد ولی ایشان قبول نکرد ومی گفت که حتما باید به منطقه بازگردم چون به وجود من درمنطقه احتیاج بیشتری است. شاید این آخرین دیدارمن با شما باشد با وجود اصرار شدید ما ایشان پافشاری بیشتر نموده و بالاخره به منطقه بازگشت و سه روز از رفتن ایشان به منطقه گذشته بود که خبر شهادت ایشان توسط سپاه به اطلاع ما رسید.

***

من و برادر شهیدم هردو درسال 61، درمنطقه عملیاتی بودیم. من درلشکر حضرت رسول (ص) بودم و ایشان درتیپ سید الشهدا بودند. من چون زودتر ازایشان به منطقه رفته بودم دردهکده حضرت رسول (ص) مستقر شده بودم پس ازمدتی به من خبر دادند که برادرتان به منطقه آمده است و می خواهد شما را ببیند.

ایشان پس ازچندین بارمراجعه به دهکده مرا پیدانمود. علت را از ایشان جویا شدم. گفتند: می خواستم حلالیت بگیرم. شاید دراین عملیات به آرزویم برسم. پس ازعملیات والفجریک سعادت شهادت نصیب هیچکدام ازما نشد. او با اینکه مجروح شده بود درمراجعه به منزل از این مسئله که شهید نشده است شدیدا ناراحت بود و  زمانی که هردو با هم به منزل رسیدیم مادرمان خدای را شکر نمودکه هردو زنده به آغوش خانواده بازگشته ایم.

ولی ایشان به مادرمان گفتند: شمادراین مدت باید آرزو می کردید ما به شهادت برسیم. مگر شما سعادت ما را نمی خواهید. ما با شهادت به بالاترین مقام ها می رسیم و این بزرگترین سعادت است.

راوی برادر شهید : « ابراهیم عزمی قدمی»

منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده