شهید سعید کارگر در پنجم تیرماه 1367 در خط مقدم جبهه به شهادت نائل آمد.
نگاهی به زندگینامه شهید سعید کارگر

نوید شاهد: در سال 1346 در خانواده اي مذهبي و مؤمن در شهرستان فسا که همه ي اعضاي خانواده در انتظار فرزندي بودند، خداوند پسري به آنها عطا کرد که نام او را سعيد گذاشتند. اين فرزند از همان اوان کودکي چهره اي پاک، معصوم و دوست داشتني داشت و خوب تربيت شد تا اين که به سن مدرسه رسيد. در شش سالگي براي ادامه تحصيل روانه مدرسه اميرکبير فسا، سپس به علت انتقال پدر به نيشابور تا سوم راهنمايي در آن شهر ادامه تحصيل داد.

اعمال و رفتار اين دانش آموز به حدي مورد رضايت مسئولان مدرسه بود که بارها مورد تقدير و تشويق قرار گرفت و براي همه دانش آموزان و همسالان خود سرآمد و نمونه ي بارز بود. سعيد به کار مشغول و کمک خرج خانواده شد که در اين راه مورد رضايت والدين قرار گرفت تا اين که به خدمت سربازي رفت. جنگ تحميلي آغاز شد و بنا به تقاضاي شخصي به خط مقدم جبهه اعزام گرديد. سرانجام آن شهید گرانقدر در تاريخ 1367/04/05 دعوت معبود خویش را لبیک گفته و به درجه ي رفیع شهادت نائل آمد.

ـــــــ « وصیت نامه شهید » ـــــــ

بسم الله الرحمن الرحیم

قبل از خداحافظي اشاره اي دارم به وقايع کربلا:

زندگي و شهادت توأم با شکوه و عظمت سرور شهيدان حضرت ابا عبدالله الحسين (عليه السلام) در تاريخ زندگي مسلمانان، فصل جديدي گشوده است و ميليون ها انسان را شيفته جانبازي و فداکاري ها و ايثار خويشتن نموده است: حماسه جاودان کربلا، نبرد مردانه و قهرمانه شخصيت عظيم الشأن ابا عبدالله الحسين (عليه السلام) که در متن مبارزه، راه انسان دوستي و حمايت از حقوق والاي بشري را به مردم آموخته است و براي هميشه آزادي خواهان جهان مي توانند بارزترين نمونه هاي تهور و دلاوري و قدرت روحي را در لا به لاي آن بيابند و الگوي مبارزاتي خود قرار دهند. حماسه جاودانه کربلا در ميان تمامي حوادث بزرگ تاريخ بشريت چون خورشيد مي درخشد.

تجليل و تقدير از اين واقعه تاريخي، تقدير از فضيلت، قدرشناسي از عدالت، تقوا و جهاد سازندگي، اصولي است که هميشه ضرورت زندگي بشر بوده و هست. تجديد خاطره عاشوراي حسيني بهترين و مناسب ترين فرصتي است که مردم مسلمان و مبارز، علاقه ي خود را نسبت به فداکاري ها و از خودگذشتگي هاي مردان حق ابراز کنند و از رفتار، گفتار و اخلاق تربيت يافتگان حسيني روش زندگي و شهادت را فرا گيرند.

پس مکتب انسان ساز حسيني به جوانان رزمنده و آگاه ما مي آموزد که آزادگي، تقوا، عفت و مبارزه با فساد مهم تر، با ارزش تر و والاتر از جان هاي انساني است. زندگي حسين بن علي (عليه السلام) و درک او از شهادت مي تواند هزاران سال سرمشق شهادت و شجاعت روحي و جسمي افراد باشد. حسين (عليه السلام) و ياران او در مرگ خود زنده اند، ولي يزيد و پيروان او در زندگي مرده اند.

حال جنگ تحميلي فعلي عراق عليه ايران، يادآور خاطره حماسه کربلا است. خط اول جبهه خيل شيفتگان شهادت و کاروان مشتاق لقاء پرودگار عالم، آن چنان با شتاب و سرعت به سوي مغفرت و رضوان الهي در مسابقه هستند که نگارش اسامي آنها در يک وصيت نامه امکان ندارد. از اين رو با طلب آمرزش براي روان پاک عموم رزمندگان شهيد و سربازان و جانبازان، من هم بنا به تکليف شرعي که در مقابل دين و رهبر و ممکلت اسلامي دارم با توجه به اين که بيش از چند روز ديگر به پايان خدمت من باقي نيست به خط مقدم جبهه حرکت مي کنم.

چنانچه افتخار شهادت نصيب گرديد از همه التماس دعا دارم و تقاضا مي کنم مثل ياران امام حسين (عليه السلام) با عظمت و شکوه بي نظير خود، استعمارگران و متجاوزين زبون را بيرون و نقشه هاي آنان را نقش بر آب، و براي عظمت اسلام و سربلندي مملکت اسلامي ايران و مقام رهبري، از جان و دل بکوشند.

و در خاتمه از پدر و مادر و برادران و خواهران خود مي خواهم صبر را پيشه کنند همان طور که حضرت زينب (سلام الله عليها) و امام زين العابدين (عليه السلام) بعد از شهادت 72 تن ياران امام حسين عليه السلام، شهامت خود را در مقابل دشمن نشان دادند.

سعيد کارگر در مورخه 1366/12/15

والسلام

ـــــــ « خاطرات شهید » ـــــــ

* خاطره اول (از زبان پدر شهید):

چند هفته بود که مشکلی برای من پیش آمده بود و من به گلزار نمی رفتم، با لباس سفيد به خوابم آمد و گفت: چرا به گلزار نمی آیی كه برای من فاتحه بفرستید؟ دلم گرفته است، من می دانم که چند هفته سر مزار من نیامدی، حتماً بیایید سر مزارم و برای من و دیگر دوستانم فاتحه خوانی کنید. در خواب دیگر در سن كودكی اش به خوابم آمد و گفت: اگر شهید شدم ناراحت نباشید من هم این دنیا را دارم و هم فردای قیامت.

یک بار که به مرخصی آمده بود یک روز مانده بود که مرخصیش تمام شود، دیدم یک نفر از جا بلند شد و دیدم سعید است، گفتم: سعید کجا؟ گفت: می خواهم بروم بلیت بگیرم و روانه جبهه شوم.

* خاطره دوم (از زبان پدر شهید):

به مرخصی آمد. گفتم: سعیدجان چرا به این زودی مرخصی آمدي؟ گفت: پول نداشتم و می خواهم پول ببرم و به زیارت امام رضا (علیه السلام) بروم.

* خاطره سوم (از زبان پدر شهید):

چند بار به خواب برخی از دوستان آمده که او را در باغی زیبا دیده اند که سعید خیلي خوشحال است و اظهار داشته که نمرده است، بلکه زنده است و برای فریضه نماز روانه مسجد و منزل است. شهدا زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند.

روحش شاد و راهش پر هرو باد

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده