خاطرات خودنوشت سهید امامعلی سبزی (1)
شنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۱۷
در آن لحظاتی که فقط و فقط خدا بود که ما را نجات داد. ما برگشتیم ولی باید بگویم این مأموریت بیشتر از آنکه از لحاظ شناسایی منطقه برایمان نفع داشته باشد، شناخت خدا بود با عمق وجود.

عملیاتی که در آن خدا را با عمق وجود شناختیم

نوید شاهد آذربایجان غربی: دانشجو و جهادگر شهيد «جواد امامعلي سبزي» در سال 1340 در اروميه ديده به جهان گشود. در مدرسه، شاگردي هوشيار، ممتاز بود و بعد از اخذ مدرک دیپلم، از كنكور دانشكده پيراپزشكي تهران قبول شد. سپس از طریق جهاد سازندگي به دانشگاه اكبر يعني جبهه نبرد حق عليه باطل روي آورد. در جبهه در مسئوليت هاي مختلف در لشكر عاشورا فعاليت داشت. فرماندهی لايق در هدايت نيروها و نابودي سنگرهاي كمين دشمن بود که سرانجام در سی ام اردیبهشت ماه سال 1362 در منطقه عملياتي جنوب كشور در فكه حین انجام عمليات والفجر مقدماتي بر اثر اصابت تركش خمپاره به شهادت رسيد.

عملیاتی که در آن خدا را با عمق وجود شناختیم

قرار بود برای شناسائی دشمن به جلو برویم. شب بود و هوا تاریک. با برادران نماز را به جا آورده و دو رکعت نماز حاجت خواندیم و عازم منطقه شدیم. قرار بود تا عمق کمین های دشمن برویم. زیر لب هر لحظه آیه شریفه «جعلنا من بین ایدیهم سداً و من خلفهم سداً فاغشیناهم فهم لایبصرون» را زمزمه می کردیم و از ته دل برای گروه از خدا طلب نصرت می کردیم. با کمک خدا و هدایت او از چند کمین دشمن عبور کرده و جلو رفتیم و در بالای یک تپه بودیم که ناگهان در نزدیکی مان صدای دو نفر عراقی را که ضامنها را خارج کردند شنیدیم به سرعت خود را از آنها عقب کشیدیم. غافل از آنکه به سمت کمین دیگری می رویم. در همان حال خمپاره منور دشمن ما را زمین گیر نمود و چون کاملا در دید بودیم با سرعت تمام به شیار مجاور پریدیم و این کار فوق العاده خطرناک بود، چرا که در آن سکوت محض سر و صدای زیادی ایجاد شد. خود را به کف شیار رسانده از سمت دیگر به بالا رفتیم در همان حال در چند قدمی خود صدای کمین دشمن را شنیدیم. از ته دل از خدا نصرت می خواستم خدایا ما به یاری تو و دین تو آمده ایم تو نیز ما را یاری فرما. با دوربین مادون قرمز به آنها نگاه کردم. با حیرت دیدم که آنها نیز ما را ورانداز می کنند. لحظات مرگ و حیات بود. هر آن احتمال داشت به سوی ما رگبار کنند. با ذکر خدا و طلب نصرت از او به سرعت جهت یابی و برگشتیم در حالی که از سه سو در محاصره دشمن بودیم و از توی شیاری صاف که کاملا در تیررس بود به سمت نیروهای خودی حرکت کردیم. از منطقه کمین دشمن دور نشده بودیم که خمپاره های منور پشت سر هم شلیک می شدند و لکن دشمن کور به حمدا... ما را ندید. با موفقیت و سلامتی کامل برگشتیم. 
صدق ا... و العلی العظیم که فرمود «إنا جعلنا من بین ایدیهم سدا  و من خلفهم سداً» آری آنها مرا را در دو قدمی خود ندیدند و به ما شلیک نکردند به خدا زبان قاصر است و قلم ناتوان از آنچه که آنجا دیدم. در آن لحظاتی که فقط و فقط خدا بود که ما را نجات داد. ما برگشتیم ولی باید بگویم این مأموریت بیشتر از آنکه از لحاظ شناسایی منطقه برایمان نفع داشته باشد، شناخت خدا بود با عمق وجود. و وعده او که «إن تنصرا... ینصرکم و یثبت اقدامکم» و اینکه چقدر مدیون لطف و کرم و عنایت خداوند تبارک و تعالی هستیم، ولی اسفا اسفا که «إن الانسان لربه لکنود و إنه علی ذلک لشهید.» خدایا، ما را به راه خود هدایت فرما و ما را از آنهایی قرار ده که تو را شکر می گذارند و به تو ناسپاسی و کنود نمی کنند.
والسلام
جواد

منبع: پرونده فرهنگی بنیاد شهید آذربایجان غربی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده