خاطراتی از شهید «احمد نورمحمدی چناری»؛
پزشکان قسمتی از ماهیچه و پوست ساق پایش را به پاشنه پیوند داده بودند، می خندید و می گفت هیچ کدام از شماها روی پاشنه پاهاتان مو ندارید، ولی من دارم و این سوغات جبهه است.
نوید شاهد کرمان، "ما در سال 1361 در جبهه ذلیجان در گردان حسین بن علی (علیه السلام) بودیم که به ما خبر دادند احمد به جبهه آمده من به آقای مکی آبادی که پهلوی ما بود گفتم احمد به جبهه آمده و مثل اینکه در دشت آزادگان است و فاصله زیادی با تنگه ذلیجان ندارد برویم یک سری به احمد بزنیم ما رفتیم اتفاقا آن زمان آموزش های سختی می دادند حتی آقای گنجویی از مربیان بودند که واقعا آموزش های سختی می دادند وقتی به آنجا رفتیم من به احمد گفتم : شما برو خانه ببین آموزش ها سخت است و با این وضعیت که داری و از ناحیه پا مجروح هستی نمی توانی آنها را انجام بدهی ایشان یک حالت گریه به خود گرفت و گفت: اتفاقا این آموزش ها خیلی راحتند و بالاخره با این حالت مجروحیت شهید شد.
راوی: همرزم شهید
خاطراتی از شهید «احمد نورمحمدی چناری»/ سوغات جبهه
 
*** در جریان انقلاب حضور پیدا می کرد تا اینکه در اواخر پیروزی انقلاب از ناحیه پا مجروح شد، به طوری که نمی شد پایش را قطع کنند و نه عفونت پا خوب می شد چند وقتی با عصا حرکت می کرد. وقتی می خواست به جبهه اعزام شود کفشی به او داده بودند چند دفعه به جبهه رفته بود دفعه ی آخر که می خواست به جبهه برود که همان دفعه شهید شد. گفتم: می روی و دوباره قبولت نمی کنند و بر می گردی به من گفت : مادر خیلی دلم شکسته گفتم: چرا گفت: شش پسر داری دلت نمی خواهد یک شهید بدهی که فردای قیامت خجالت نکشی گفتم: پناه بر خدا رفت و چیزی از سفرش نگذشته بود که شهید شد یک ماه پیش از عید رفت و 5 روز بعد شهید شد.

***احمد همچنان در بسیج شهرستان سیرجان فعالیت مستمر داشت و در کنار آن درس را نیز فراموش نکرده بود و سال های دبیرستان را پشت سر می گذاشت . یکبار دیگر آزمایش پرواز والفجر 4 تمرینی دیگر شد و منطقه عمومی کامیاران سکوی پرش این بار انگار احمد به خدا نزدیکتر شده باشد خدا امیدوارش کرد و تحقق وعده اش را حتمی . بر اثر انفجار مین ضد نفر پاشنه پای چپ او آسیب دید و مدت چندین ماه در بیمارستان بهارلوی تهران بستری بود تمام این مدت را امید سلامت و بازگشت به جبهه داشت. پزشکان قسمتی از ماهیچه و پوست ساق پایش را به پاشنه پیوند داده بودند یادم می آید خنده هایش را که می گفت هیچ کدام از شما ها روی پاشنه پاهاتان مو ندارید ولی من دارم و این سوغات جبهه است.
راوی: مادر شهید

احمد به جبهه های جنوب اعزام شد، علی رغم مشکل پا اصرار شدیدی برای شرکت در عملیات دارد و در این عملیات والفجر 8 همراه با یارهمیشگی اش محمدرضا پور فریدونی مسئولیت کار با تفنگ 106 را بر عهده دارد. درشب پنجم فروردین ماه سال 65 در حالی که ماموریت گردانشان به پایان رسیده بود به علت نداشتن نیروی ضد زره شب را در سنگر ماندند و در نیمه های شب خداوند به قولش عمل کرد احمد بال گشود و این بار پرواز کرد در سنگرش جز شکسته پرهای خونی که نشان عروجش بودند و باقی مانده پنهان در پشت پرچم سه رنگ و نام خدایش درمیان عاشقان شهادت و جمع کثیری از روحانیون حوزه علمیه قم در دهمین روز بهار 65 درگلزار شهدای سیرجان به خاک سپرده شد تا به آغوش خداوندش باز گردد."
خاطراتی از شهید «احمد نورمحمدی چناری»/ سوغات جبهه

شهید «احمد نورمحمدی چناری» بیست و سوم اردیبهشت1345، در روستای پاریز از توابع شهرستان سیرجان به دنیا آمد. تا پایان مقطع متوسطه درس‌خواند و دیپلم اقتصاد گرفت. سپس در حوزه‌علمیه قم ‌مشغول به ‌تحصیل شد. روحاني‌ بود، به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. پنجم فروردین 1365، در فاو بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای سیرجان واقع است.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده