در سالروز زمینی شدن شهید« سعید مصطفوی» منتشر می شود؛
سه‌شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۱۵:۳۰
در شهر دوره دبیرستان در یك مدرسه مختلط تدریس می کرد. سعید در مدتی كوتاه در سمت شهردار همه این نارسائیها را برطرف نمود. برای پارس آباد دبیرستان دخترانه ساخت. بیمارستان احداث نمود. كانال فاضلاب را پوشاند. خیابانها و پیاده روها را آسفالت نمود. برای مستضعفین از زمین های شهری خانه ساخت، عدالت اجتماعی را در ارتباط با جلوگیری از احتكار و گرانفروشی به اجرا گذارد و در واقع او در آن زمان ناجی پارس آباد بود.
خاطره همرزم

نوید شاهد البرز؛ شهید «سید سعید مصطفوی» که نام پدرش « سید مهدی» است و مادرش «سعادت » نام دارد. در بیست و پنجم اردیبهشت 1338، در شهر «خرم آباد» چشم به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا اول دبیرستان ادامه داد و به عنوان سرباز  دلاور ارتشی در بستان بعد از حماسه آفرینی های فراوان با اصابت ترکش توپ به سینه در نهم آذر ماه 1360، به شهادت رسید. پیکر پاک شهید در گلزار شهدای زنجان نمادی از ایستادگی و مقاومت در راه وطن است.

روایتی از همکار و دوست شهید «سید سعید مصطفوی» را در ادامه می خوانیم :

افتخار آشنایی با سعید را بلافاصله پس از انقلاب پیدا نمودم. از كمیته مركزی انقلاب اسلامی شروع شد. او در كنار سایر برادران همرزم خود از انقلاب پاسداری می نمود و سخت ترین مأموریت ها را تقبل می كرد. رؤیاهای شیرینی برای جامعه پس از انقلاب در سر داشت و همیشه از ویژگیهای جامعه اسلامی صحبت می كرد. سعید خیلی زود در بین سایر برادران با ویژگیهای خود شناخته شد و محبوب قلوب گشت.

آنچه را كه سعید بیش از دیگران داشت قاطعیت، پشتكار، صراحت، و صداقت بود و گاهی نیز این خصوصیات بر مذاق عده ای كه فاقد آنها بودند خوش نمی آمد. سعید از جامعه خود چند قدم جلوتر را تجسم می نمود و برای رسیدن به آن خود را به آب و آتش می زد. مقاله می نوشت، تحلیل ارائه می داد، با مسئولین به گفتگو می نشست و چون كشش مسئولین را، متناسب با خواسته های انقلاب نمی یافت، نگران می شد، غصه می خورد ولی هیچوقت به عزلت گزینی فكر نمی كرد، همیشه پر تلاش بود، همیشه امیدوار بود، عشق او بر خدا و بر امام عزیز و مستضعفین او را شعله ور نگه می داشت.

در غائله منحوس حزب خلق مسلمان به تبریز آمد و در شكل دادن كمیته مركزی تبریز و سركوبی آن حزب شیطانی مجاهدت نمود. بسیار زود در تبریز شناخته شد و محیط آنجا را برای ادامه فعالیت مناسب دید. وی قریب شش ماه در جهاد سازندگی تبریز و كمیته مركزی انقلاب اسلامی در كنار برادران دیگر برای تحقق اهداف انقلاب تلاش نمود. از طرف جهاد سازندگی مأموریت یافت كه زمین های بلاصاحب مغان را به زیر كشت ببرد. او این مأموریت را با موفقیت به پیش برد. سعید در مدتی كوتاه با بسیج كلیه امكانات منطقه در فاصله ای كوتاه قریب سی هزار هكتار از اراضی مغان را شخم زد و بذر پاشی نمود. با این حركت در منطقه مغان انقلاب اسلامی راه خود را باز نمود. اهمیت این تلاش در سالهای 58 و 59 در آستانه تحریم اقتصادی مملكت از طرف استكبار جهانی هم از بعد تولید و هم از بعد سیاسی در منطقه قابل توجه بود، سعید در انتقال روح و فرهنگ انقلاب در منطقه مغان نقش مهمی را بر عهده داشت.

شبها با برادران سپاه به سر می برد و بر آن فرزندان صادق و مستضعف عشایر درسهایی از انقلاب می آموخت. او كمبودهای تداركاتی سپاه مغان را و همچنین آموزش نظامی را تامین می كرد. باز سعید خود را در محیط مغان مفید یافت. به پیشنهاد برادران سپاه مسئولیت شهرداری پارس آباد را به عهده گرفت. در این سمت، سعید تلاش فراوان نمود، در واقع باید گفت: مدیریت از تعهد بر مكتب و عشق بر مستضعفین و عشق بر مملكت شكوفا می گردد كه سعید به نحو بارز این خصوصیات را توامان داشت.

پارس آباد شهری دور افتاده و فراموش شده و لگد خورده از طرف خوانین در اندك مدتی خود را باز یافت. شهری كه نه آسفالت داشت، نه حمام عمومی، نه بیمارستان، كانال فاضلاب از درون شهر می گذشت و علاوه بر آلوده سازی بهداشت محیط همه ساله چندین بچه معصوم را به كام خود می كشید و خانواده ها را داغدار می نمود. در شهر دوره دبیرستان در یك مدرسه مختلط تدریس می کرد. سعید در مدتی كوتاه در سمت شهردار همه این نارسائیها را برطرف نمود. برای پارس آباد دبیرستان دخترانه ساخت. بیمارستان احداث نمود. كانال فاضلاب را پوشاند. خیابانها و پیاده روها را آسفالت نمود. برای مستضعفین از زمین های شهری خانه ساخت، عدالت اجتماعی را در ارتباط با جلوگیری از احتكار و گرانفروشی به اجرا گذارد و در واقع او در آن زمان ناجی پارس آباد بود. جا دارد اگر مسئولین در حیات او قدر او را نشناختند، به پاس شهادتش كردار او را باز شناسند.


بعد از سمت شهرداری در دبیرستان شهید آیت ا... سعیدی مشغول به كار شد و با شور تحركی كه داشت، در آنجا نیز مانند همیشه حركتی را آغاز نمود كه به فرمان امام بار دیگر راهی جبهه ها گشت و عاشقانه و ایثار گرانه جنگید. تا جان عزیزش را بر سر پیمان گذاشت. سعید همیشه در بحرانها و تلاطم ها مبارزه می كرد. لحظه ای از فكر اعتلای انقلاب به دور نبود، هر كجا خطری برای انقلاب تصور می شد، سعید در آنجا حضور داشت. او هیچوقت به یك مسئولیت قناعت نمی كرد و در هر فرصتی كه به دست می آورد به جبهه ها می رفت و در اولین اعزامش به جبهه در حصر آبادان حضور داشت در حالیكه هنوز شهردار پارس آباد بود. او خانه و مسكنی مشخص برای خود نداشت هر جا مشكلی بود او شب را در آنجا می گذراند. در مقابل این سئوال كه چرا ازدواج نمی كند. می گفت: كار به من اجازه نمی دهد، سعید فرزند اسلام بود. فرزند انقلاب بود.

ای یاران سعید، ای جوانان نارمك كه همیشه سعید از شماها به نیكی یاد می كرد و به شما امید داشت، بر شماست كه پرچم از دست افتاده سعید را بر دوش گیرید و ادامه بخش راه او باشید. مبادا جوسازی مستكبرین و منحرفین شما را به محافظه كاری سوق دهد. جا دارد پدر و مادر و خواهران و برادران و دوستان سعید برای از دست دادن چنین عزیزی سوگوار باشند ولی باید افتخار كرد كه او شهید شده است، به معشوق پیوسته است به تكامل رسیده است و اینچنین بود كه روح بزرگ و پر تلاطم او از كالبدش، از این زندان خاكی پر كشید و به عرش اعلاء پیوست.

بر او مرگی جز شهادت برازنده نبود. شهادت این برادر، تعهد ما بازماندگان را سنگین تر می كند. والسلام.
                                                                   

                                                                                                                                                                                          راوی: عسگر


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده