این کتاب حاوی 60 خاطره شامل دوران کودکی، نوجوانی، جوانی و سرانجام شهادت علی حیدری را شامل می‌شود. اثر فوق بر اساس مصاحبه با خانواده، همرزمان و دوستان شهید تدوین و منتشر شده است

«شب بود که تلویزیون مارش عملیات می‌زد و خبر از فتوحات رزمندگان در عملیات بدر می‌داد. خدا می‌داند که وقتی خبر عملیات می‌شد، خانواده رزمندگان چه حالی داشتند. همه نگران فرزندان خود بودند.

آن روز، برادرم که در نارمک سکونت داشت به منزل ما آمد. ظاهراً مطالبی در مورد علی شنیده بود. اما به ما گفت:‌ اگر خبری در مورد شهادت علی شنیدید خیلی توجه نکنید، یک علی حیدری شهید شده که نسبتی با ما ندارد.

من تعجب کردم. ما در محل و مسجد کسی به نام علی حیدری نداریم!

یک نگرانی خاصی در در خانواده ایجاد شده بود. نمی‌دانم چرا. گویی می‌دانستیم که خبری بدی در راه است.

شب بود که خواهر بزرگترم به منزل ما آمد. او در همسایگی ما سکونت داشت. آخر شب بود که دیدیم در می‌زنند. خواهرم در را باز کند. من هم نگران بودم و دلشوره داشتم به دنبالش به راه افتادم. دو جوان حزب‌اللهی پشت درب خانه بودند.

یکی از آن همسایه‌ها به نام محمود کریم‌پور بود که بعدها به شهادت رسید. خواهرم تا آن دو نفر را مشاهده کرد، هیچ حرفی نزد!

چشمانش ار ترس گرد شده بود. آن دو نفر نگاهی به هم کردند و گفتند:

حاج آقا حیدری هستند. تا این حرف را زدند، خواهرم فریاد زد و جیغ کشید.

گویی به همه ما الهام شده بود که علی رفتنی است و همین روزها خبرش خواهد رسید. خواهرم برگشت داخل خانه و همینطور فریاد می‌زد.

محمود کریم‌پور داد زد: حاج خانوم ما که چیزی نگفتیم. لحظاتی بعد پدرم دم درآمد. نگاهی به آن دو جوان سربه زیر کرد و خودش همه چیز را فهمید. ناله‌ای زد و برگشت داخل خانه.»

نوید شاهد خراسان رضوی
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده