شهادت، عروس من است!
پنجشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۱۸
عروسی من در جبهه و عروس من شهادت است، صدای رگبار مسلسل ها و غرش گلوله های توپ و خمپاره عقد مرا خواهند خواند و با مرکب خون این عقد را امضاء خواهم کرد.
نوید شاهد کرمان، شهید «منوچهر شال نیک ورز» در دوم اردیبهشت ماه سال 2امیر سرتیپ در روستای دیشکان از توابع شهرستان بردسیر در خانواده ای محروم 1339 و مستضعف دیده به جهان گشود. دوران کودکی وی با رنج و سختی و مرارت های فراوان سپری شد، در دوران کودکی در هنگام تعطیلات تابستانی کار می کرد و به اقتصاد خانواده کمک میکرد. آماده رفتن به دبستان بود که در سن هفت سالگی از نعمت پدر محروم می شود. پس از فوت پدر مسئولیت تربیت و تامین مایحتاج خانواده بر دوش مادر بود و طوری رفتار می کرد که فرزندان احساس کمبود نکنند و حتی المقدور خلاء های روحی آن را در نبود پدر پرن مایند.
شهید نیک ورز دوران ابتدایی را در دبستان روستای محل تولد خود یعنی دیشکان و پس از اتمام دوران دبستان به علت نبود مدرسه راهنمایی در زادگاهش جهت ادامه تحصیل به شهرستان بردسیر عزیمت کرد. در بردسیر ضمن کار و تلاش و کمک به معیشت خانواده اش از هیچ فعالیتی دریغ نمی کرد و موفق به اخذ دیپلم گردید، در دوران انقلاب در شهرستان بردسیر فعالیت چشمگیری داشتن که ضمن تظاهرات بر علیه رژیم منحوس پهلوی مبادرت به پخش اعلامیه های حضرت امام (ره) می کرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی مدتی را در سپاه پاسداران شهرستان بردسیر فعالیت کرد سپس به دعوت خود کارگران شاغل در کارخانه قند سازی بردسیر به سمت مسئول انجمن اسلامی کارخانه منصوب شد، که نقشه ها و توطئه های گروهک های ملحد ومنحرف که تبلیغات سوء می کردند و باعث شستشوی مغزی کارگران می شدند، نقش بر آب می کرد، اما هیچ کدام از این مسئولیت ها او را آرام نمی کرد.
در آزمون ورودی آموزشگاه افسری نزاجا شرکت و پس 1362در بهار از موفقیت در آزمون های علمی و معانیات پزشکی و تست های مقاومت ملبس به کسوت مقدس دانشجویی و پس از 62/6/26جسمانی در تاریخ جهت طی دوره رسته ای پیاده 62/9/26طی دوره رزم مقدماتی در تاریخ به مرکز آموزش شیراز اعزام شد.
پس از طی دوره رسته ای با موفقیت در 77 به درجه ستوان سومی مفتخر گردید. سپس به لشکر پیروز ثامن الائمه اختصاص یافت و در گروهان یکم، گردان سه، تیپ ثامن الائمه مشغول انجام وظیفه گردید. او افسری مومن و متعهد 77لشکر و کار آمد بود در عملیات های متعددی در منطقه جنوب و غرب کشور برعلیه بعثیون عراقی شرکت داشت تا این که در تاریخ یکم فروردین 1367 در فکه بر اثر ترکش گلوله توپ دشمن به شهادت رسید.
گزیده ای از وصیت نامه شهید منوچهر شال نیک ورز:
خدایا! من حاضرم با تو معامله کنم. حاضرم در راه تو و به خاطر تو این جانم را و جسمم را تقدیم کنم؛ من حاضرم اگر تو راضی می شوی حتی اگر چندین جان هم داشتم می دادم. حال یک نفر هستم و یک جان دارم پس خدایا در خانه هر چه باشد ومهمان هر که باشد بیا وبا همین یک جان معامله کن و بیا یک جان را بستان.
خدایا!من درون این جان بزرگترین سرمایه را پنهان دارم و آن مایع قرمز رنگی است که ما فارسی زبان ها آن را خون و عرب ها آن را دماع می نامند. خدایا! من حاضرم این خونم را به پای مکتب رسولت محمد(ص)بریزم و دم بر نیاورم. خدایا! آن قدر تسلیم اراده تو هستم که اگر روزی تو مرا خطاب کنی و بگویی جانت را بده من حاضرم.
پس خدایا! خطابم کن و از من بخواه چون می خواهم جواب» هل من ناصر ینصرنی «پسر فاطمه (س) را بدهم. خدایا!خطابم کن که می خواهم بگویم یا حسین لبیک، یا حسین جان لبیک بالاخره خدایا، ما اهل معامله هستیم اگرمایلی بسم الله عروسی من در جبهه و عروس من شهادت است، صدای رگبار مسلسل ها و غرش گلوله های توپ و خمپاره عقد مرا خواهند خواند و با مرکب خون این عقد را امضاء خواهم کرد و در هلهله شادی تفنگ ها و بارش نقل سربی در حجله گاه سنگر عروس شهادت را به آغوش خواهم کشید و در همهمه تشییع کنندگان پیکرم که اتومبیل تابوتم گلباران می شود مشت های گره کرده و با تکبیر آن را تا منزلگه عشق بدرقه خواهند کرد، نتیجه این عروسی فرزندی است به نام آزادی.
خداوندا! به غم انگیزترین لحظات زندگی ام که همانا اوان زندگی ام هستند سوگند، بارالها به همه لحظه های پر از مشقت سالیان عمرم سوگند که تو پاک ومنزه ای و شهادت می دهم که تو پاک ترین مولود پرستشی. بارالها! مپسند که در این دنیا چون زندانی تنهای تنها باشم.
خدایا!کمکم کن تا از این تنهایی رنج بردن نجات یابم، خداوندا!اگر صلاح می دیدی حاضر نبودم حتی لحظه ای در قفس کالبدم زندانی باشم. پس خدایا منتظر موافقت تو هستم به من رحم کن مرا از بند خودم رها کن تا رستگار شوم. بارالها! گوش مرا از هواهای نفسانی بدور دار تا دلم به تو نزدیک و نزدیک تر گردد. قلبم صاف و مهیا و بدور از هر گونه ریا باشد.
نظر شما
