در سالروز شهادت شهید « محمد رضا عسگری» منتشر می شود؛
چهارشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۱۵:۳۳
آنها بعد از سالها اسارت فرزند خود را دیده بودند اما خبر نداشتند که این روزهای وصال دیری نمی پاید و او به درجه شهادت نایل می شود و به آزادگی واقعی بعد از سالهای اسارت و مرارت می رسد.
روایت خاطره

نویدشاهدالبرز؛ شهید گرامی« محمدرضا عسگری» که فرزند «حسین و خدیجه» می باشد در سال 1342، در تاکستان چشم به جهان گشود. وی فرصت نشستن پشت میز علم و ادب را نداشت اما با هوش و زکاوتی که داشت در محضر روزگار خوب شاگردی کرد و درایت و دانایی و روح معنوی که در وی شکل گرفت سال ها بعد خود را نمایان کرد. وی در سال 1358 بنا به سنت نبوی ازدواج نموده و و صاحب دو فرزند دوقلو شد که شش ماه بعد از به اسارت در آمدن وی به دنیا آمدند. وی بعد از شهادت متوجه شد که صاحب دو فرزند دوقلو می باشد.

وی بعد از سالهای مجاهدت در جبهه و اسارت در زندان بعثی ها به وطن بازگشت و با فرزندان و خانواده خود روبرو شد و شادی غیرقابل توصیفی در وجودش بود اما بیماری ناشی از اسارت وی طعم شیرین زندگی را بعد از سال ها دوری به کام او تلخ کرد.

خون آلوده ای که رژیم بعثی به او تزریق کرده بودند با گروه خونی ایشان هم خوانی نداشت و این شهید بزرگوار بعد از سالها مجاهدت در جبهه حق علیه باطل و اسارت در دست دشمن شربت شهادت را نوشید و به عنوان آزاده واقعی در تاریخ نوزدهم اردیبهشت 1370، به دیدار حق شتافت. تربت پاک شهید در گلزار شهدای روستای سید جمال الدین مظهری از مقاومت و پایداری در راه وطن می باشد.

از شهید محمد رضا عسکری روایتی با کلام و بیان همسر ایشان در دست است که روایت  بازگشت به وطن و مدت کوتاه زندگی بعد از آزادی و شهادت مظلومانه ایشان را دارد که در ادامه این روایت را می آوریم.

هنگام بازگشت به میهن همه مردم برای پیشواز امده بودند و با احترام خاصی خوش امد گویی می گفتند و همه در شور و شوق بودند و هر کس به گمشده خود می رسید و او را تکریم می کرد و به خانه می برد.

ما هم مانند همه در انتظار محمدرضا بودیم . من و پدر و مادرش و فرزندانی که تا به آن لحظه پدر خود ار ندیده و لمس نکرده بودند.

او نمی دانست که دو فرزند دو قلو دارد. مینا و ناصر بعد از به اسارت در آمدن او به دنیا آمده بودند. بعد از بازگشت زمانی که فهمید صاحب دو دسته گل است بسیار خوشحال شد و انگار در آسمان ها سیر می کرد و به خود می بالید. خوشحالی اش فراتر از وصف بود و انگار می دانست که زیاد زنده نمی ماند که فرزندی داشته باشد و حالا که می دید دو تا فرزند دارد و انها را می بیند. آن را معجزه می دانست. پدر و مادر محمد رضا هم مانند من بسیار خوشحال بودند . آنها بعد از سالها اسارت فرزند خود را دیده بودند اما خبر نداشتند که این روزهای وصال دیری نمی پاید و او به درجه شهادت نایل می شود و به آزادگی واقعی بعد از سالهای اسارت و مرارت می رسد. 

وی بیش از حد به پدر و مادر احترام می گذاشت و به خانواده خیلی محبت می کرد. به نماز اول وقت پایبند بود و توسلاتی که به ائمه داشت و در نمازهای شبانه اش او مانند ستاره ای بود که بر روی زمین می درخشید. دست کمکش به مستمندان هرگز قطع نمی شد و در بین افراد نزد او شخصی برتر بود که خصوصیات اخلاقی و بالایی داشت و تاکیدش همراه به پیروی از راه شهدا بود و سفارش می کرد که پشت ولایت فقیه باشیم. او می گفت نکات برتر اخلاقی را از زندگی شهدا در بیاوریم و الگوی خود قرار دهیم و به اهداف و آرمانها و خواسته های آنها جامه عمل بپوشیم و خودمان را در محضر شهدا بدانیم چرا که آنها مصداق آیه شریفه آل عمران 169،

«شهدا نزد پروردگار عالم روزی می خورند و زنده هستند و ما به خیال خودمان فکر می کنیم که آنها از این دنیا رفته اند و هیچ نظری به عالم عادی ندارند و آخرین جمله وی از این خاطرات این است که شهدا واسطه ای بین ما و خدایی ما باشند و از اینها طلب استمداد و یاری می خواهیم.


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده