خاطره ی از «شهید علی احمد صیدخانی» از شهدای بی سیم چی استان ایلام
حساسیت کارش تا جایی بود که مرخصی ها و استراحتش را خیلی محدود می کرد و حضور چشمگیری در جبهه داشت...

نوید شاهد ایلام
 
شور و شوق رفتن به جبهه
اینجانب قدرت اله قبادزاده ساکن روستای گله جار بودیم و من با شهید علی احمد صیدخانی هم کلاس بودم و در یک مدرسه و روی یک نیمکت می نشستیم ، اخلاق و رفتار شهید ستودنی بود همه او را دوست داشتند بسیار ساکت و سر به زیر بود.
اول دبیرستان بودیم که برادران سپاه ناحیه ایلام جهت تبلیغات و شرکت بچه ها در جبهه به مدرسه ما آمده بودند، در حین برگشت به خانه (روستا) با هم تصمیم گرفتیم که به جبهه بریم روز بعد به بسیج محله مراجعه کردیم و مدارکی که از ما خواسته بودند تحویل دادیم و ثبت نام کردیم، چند روز بعد جهت آموزش ما را به پادگان شهید فرجیانزاده در منطقه ششدار(محل آموزش نیروها) شهر ایلام اعزام کردند در بدو ورود تما بچه ها را به خط کردند شهید علی احمد فیزیک بدنیش به اندازه بچه دوم راهنمایی بود بسیار نحیف و لاغر اندام بود یکی از برادران سپاه او را از صف جدا کرد و بعد از چند لحظه به ما فرمان دویدن دادند اینجانب چون از ناحیه پای چپم معلول بودم مرا نیز صدا زدند و پیش شهید علی احمد فرستادند.
 هر دو ما را به دفتر بردند و یکسری توضیحات به ما دادند ولی خدا می داند شهید علی احمد خیلی التماس می کرد و هر چه گریه کرد فایده نداشت، خلاصه ما را از پادگان بیرون کردند کنار جاده منتظر ماشین نشسته بودیم تا به روستا برگردیم شهید علی احمد گفت فلانی همه مردم روستا فهمیده اند که ما به جبهه اعزام شده ایم حالا با چه رویی به خانه برگردیم من باید هر طوری شده اعزام شوم ، خلاصه چیزی نگذشت تا سپاهیان حضرت محمد(ص) به صورت انبوه به جبهه اعزام می شدند آن موقع هم به نیروی بیشتری احتیاج بود این بار تصمیم گرفتیم با چند نفر از بچه های روستا اعزام شویم این بار خدا خواست و موفق شدیم شهید علی احمد بعنوان بی سیم چی به گردان دیگر و من نیز بعنوان نیروی تبلیغات به گردان 506 منتقل شدیم حساسیت کارش تا جایی بود که مرخصی ها و استراحتش را خیلی محدود می کرد و حضور چشمگیری در جبهه داشت، اما یک روز هنگامی که همراه چند تن از هم رزمانش برای تعمیر سیم قطع شده یکی از خطوط مخابراتی می رود مورد هدف گلوله خمپاره دشمن قرار گرفته و شهادت به وی رنگ و رخسار دیگری می بخشد و نامش را بر جریده عاشقان این سرزمین اسلامی ماندگار می سازد.
اینان ساکن زمین بودند اما مدام پی چیزی، پی گمشده ای می گشتند. مدام در جستجو بودند،منطقه، شهر، روستا،ده مهم نبود فراتر از اینها فکر می کردند و این فرو دستی و دور بودن از جایگاه رفیع خویش را تاب نمی آوردند.
زمینی بودن را فرو دستی و آسمانی شدن را فرا دستی می گفتند راه خود را بی راه دادن تردیدی انتخاب کرده بودند شط شگرفی به نام وصل می اندیشیدند. و همین اندیشه های آسمانی بود که عشق را به دلهایشان و آرامش روحشان وصل را به آرزوهای دست یافتنی شان سپرد و راهی،راهی شدند که زمین و بوی خاک در آن راهی نداشت
.
خلاصه ای از زندگینامه بسیجی شهید علی احمد صیدخانی
شهید علی احمد صیدخانی در سال 1347 در روستای گله جار از توابع بخش چوار استان ایلام دیده به جهان گشود،  خانواده صیدخانی که از راه دامداری و کشاورزی امرار و معاش می نمودند ، صاحب فرزندی پسر می شوند که به احترام معصومین و امامانشان نامش را علی احمد می گذارند ، کودکی و نوجوانی این فرزند در سایه معنویت آشکار و تلاش ستودنی خانواده به سمت رشد و پویایی می رود ، دوران ابتدایی و راهنمایی را در چوار می گذراند و برای ادامه تحصیل به دبیرستانهای ایلام می رود و همان جاست که با تکیه بر علاقه و حضوری که در هیئتهای مذهبی مسجد محل خود داشته ، به بسیج دانش آموزی می پیوندد و خیلی زود حضور خود را چشم گیر می کند و بی سیم سیاری را بر عهده می گیرد، حساسیت کارش تا جایی است که مرخصی ها و استراحتش را خیلی محدود می کند ، سرانجام در هیجدهمین روز از اردیبهشت ماه 1367  هنگامی که همراه چند تن از هم رزمانش برای تعمیر سیم قطع شده یکی از خطوط مخابراتی مرز مهران می رود مورد هدف گلوله خمپاره دشمن قرار می گیرد و و نامش را برجریده عاشقان این سرزمین اسلامی ماندگار می سازد. روحشان شاد
 
 
منبع : اداره هنری، اسناد و انتشارات - معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده