کتاب «آمبولانس شتری» حاوی ۱9 داستان کوتاه از مجموعه طنز دارودسته علی در حوزه دفاع مقدس است که به قلم اکبر صحرایی و با تصویر سازی مسعود کشمیری به چاپ رسیده است.
طنز در جبهه (۴) / کمپوت گیلاس


نوید شاهد فارس:
کتاب
«آمبولانس شتری» حاوی ۱9 داستان کوتاه از مجموعه طنز دارودسته علی در حوزه دفاع مقدس است که به قلم اکبر صحرایی و با تصویر سازی مسعود کشمیری به چاپ رسیده است.
طنز کمپوت گیلاس از این مجموعه است.
( کمپوت گیلاس )

– بشمار یک.
 –دو.
 – سه. -...
 – یازده! 
–یازده؟! پدرتون تو بهشت! یکی زیادیه. خودش اعتراف کنه. 
– فرمانده خبری نیست. شُکر خدا زیاد اومده! 
– ساکت! 
اول شب و بَد مستی؟ 
- کوتاه بیا فرمانده! 
– اصلاً خودت کی هستی؟ 
- شاپورم. 
– تو داوطلبا نبودی؟! نکنه خودت... 
– یادت نیست فرمانده، سپاه آبادان، دو تا کمپوت گیلاس دادم مراد، جاش رو داد به من. 
– مراد! کدم مراد؟! 
– برادر چاقه، همونی که مثل کمباین می خورد. 
– خودت هم بازر و زور اومدی تو حمله، برو کنار! 
– چشم آ مرتضی. 
–رضا، کجایی؟ همه رو کنترل کن بلکه غریبه پیدا بشه. چشم فرمانده، اما تو تاریکی نیمه شب، چشم چشم رو نمی بینه. ماه هم زده به چاک. 
– نمی خواد. خودم چک می کنم. با شماره صدا می زنم، دونه دونه میاین جلو. از شکاف خاکریز رد می شین می رین تو کانال. به شماره یک.
 –فرمانده، شماره خودته. 
– پدرت تو بهشت، دو. دار علی ام قربون! بیا جلو. باید صورتت رو لمس کنم.
 – نشونی بدم قربون، دست بمال فرق کله ام، عین کف دست، مو نداره. اینجا... آخ کورم کردی فرمانده! 
– کولی بازی در نیار. 
– دستت رفت تو چیشام قربون! 
– باز دهنت بو سیگار می ده! سه.
- جمشیدم. 
– بیا پیش! 
– نه، نکن! داره قلقلکم می شه. قد بلند هم شد دردسر. 
– مزه نریز! خودت رو معرفی کن. نشونی ای چیزی بده! 
– جمشید، اعزامی از شیراز. پیامم به پدر و مادرم... بی سیمچی گروه، اینم آنتن شلاقی بی سیم. 
– برو پس. چادر. 
– ک کا کاظم ف فرزند... گ گل محمد. متولد شیراز... ت تاززه ررفته ام ت تو ب بیست سال... 
– هووووه! شجرنامه تون نمی خوام که ... پنج. 
– اصغر، آر. پی. جی زن دسته. 
– جلو... خوبه ... شش. 
– نوکرت کرامت. تیربارچی و پارتیزانی. 
– خوبه ... هفت. 
– مو سلیمم. بلدچی. دست بیذار رو موهای زبرم؛ کارت شناساییه. 
– اف! اف! امشب هم سیر خوردی. برو عقب! هشت. 
– صاحب منصب هستم، سید میرا افغان. 
– شماره نه... نه! چرا جواب نمی دی؟ ها! – اااجازززه! وای ... وای... نکن ... دست نزن! 
– چرا مثل بز بالا و پایین می پری! قلقلکی هستی؟ 
- اجازه ... دست ن نزن بهم! 
– غریبه تویی؟ 
- اجازه، بعله. 
– حرکات ناموزونت و صدات آشناست. چرا دزدکی راه افتادی پشت سرمون؟ 
- اجازه، بذار بیام. گناه دارم. 
- می دونی باید زد به قلب دشمن؟ 
- اجازه، می دونم. 
– دلش رو نشکونین فرمانده. 
– انگار همه تو جریان بودن، غیر از من! باشه. بیا! 
– مرسی خدا که من رو صورت و سیرت نیکو دادی! 
– لوس نشو و به خدا دروغ نبند! چی داری می لنبونی؟ 
- اجازه، کمپوت گیلاس شاپور!

انتهای متن/
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده