در سالروز شهادت شهید «مرتضی خان محمدی» منتشر می شود؛
دوشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۵۵
آری ! مرتضی با چنین روحیه و اخلاقی و ایمانی در شب دهم اردیبهشت 1361، برای شرکت در نبردی سخت و دشمن شکن در اولین روز از عملیات بیت المقدس حرکت کرد. راه بسیار طولانی و دشمن به قوی ترین و مجهز ترین سلاح تا دندان مسلح بود. به نیت آخرین بار در نماز با خدای خویش راز و نیاز کرد و انگاه همگی سلاح در دست با فرمان فرمانده حمله بر قلب دشمن را آغاز کردیم.
شرح مجاهدت و شهادت در عملیات بیت المقدس با بیان همسنگر

نوید شاهد البرز؛ شهید گرانقدر «مرتضی خان محمدی» فرزند «غلام حسین» می باشد که در سال 1342، در شهر کرج چشم بر گیتی گشود و زندگی زمینی خود را آغاز نمود. وی تحصیلات خود را تا مقطع سوم دبیرستان ادامه داد . وی محصل بود که آرپی چی به دوش بر خاکریزهای جبهه خود را به برادران همرزمش رساند. در عملیات پیروزمندانه بیت المقدس در خط اول جبهه جانفشانیها یی کرد که تاریخ خرمشهر از خاطر نخواهد برد. او مردانه سینه در مقابل دشمن بعثی ستبر کرد و دلیرانه به خاک و خون افتاد اما خاک وطن را به دشمن نسپرد.

شهید مرتضی خان محمدی بسیجی غیوری بود که در دهم اردیبهشت 1361، جام شهادت نوشید و به دیدار معبود و معشوق ازلی و ابدی شتافت. تربت پاک شهید در گلزار شهدای چهارصد دستگاه نمادی از ایستادگی و پایداری می باشد.

اینک خاطره ای از همرزم و هم سنگر این شهید در دست داریم که شرح حالات و روحیات معنوی شهید در ایام پشت جبهه و همچنین مجاهدت های دلاورمردانه وی در خط مقدم و عملیات پیروز مندانه بیت المقدس می باشد که خواندن این روایت خالی از لطف نیست:

عصر روز سوم فروردین سال 61، به اتفاق دیگر برادران از تهران برای عزیمت به جنوب حرکت کردیم. روز چهارم ساعت دو بعد ازظهر از قطار پیاده شده و بعد از چند ساعت به پادگان «مبارزان اهواز» رفتیم و برای چند روزی در آنجا منزل گزیدیم. صبح روز هشتم فروردین همه کسانی که قبلا در جبهه ها بودند که ما نیز جزو آنها بودیم، عازم جبهه ها شدیم و درشهرک «خلخال» ماندیم.

روز یازدهم فروردین ماه 1361، ما را مسلح کردند و بعد از چند ساعتی به سمت خط مقدم حرکت کردیم. حدود پنج ساعت با ماشین جلو رفتیم تا در تپه های «میشداق رقابیه» مستقر شدیم. روزها و شب ها به طور زنجیر وار می گذشتند و کم کم با اخلاق و رفتار یک یک برادران به خصوص کسانیکه در یک سنگر بودیم آشنا می شدیم. از جمله این افراد شهید مرتضی بود که رفتار و اخلاق جدای از بقیه داشت. او همیشه به کار خود مشغول بود و بیشتر از هر چیز وقت خود را به مسائل اعتقادی و ارشاد دوستان صرف می کرد. وقتی به نماز می ایستاد با اینکه همه در سنگر جمع بودیم و هر کس بکاری مشغول بود،

گوئی او تنها در بیابانیست و بدون اینکه کسی در اطرافش باشد به راز و نیاز می پرداخت. در نمازش سجده های طولانی داشت و آنگاه که برای قنوت دستها را بلند می کرد. مدت زیادی همچنان راکد و بی حرکت ایستاده بود و دعا می کرد. از جمله چیزی که هیچگاه و در هیچ نمازی فراموشش نمی شد این بود که سه بار می گفت: « اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ»

و آنگاه که این جمله ها را بر زبان می اورد از خود بی خود می شد و همچنان با خدای خود راز و نیاز می کرد. گوئی او به جبهه آمده بود تا شهید بشود و شهادت را تنها رمز موفقیت خود می دانست، هر شب جمعه دعای کمیل در داخل سنگرها برقرار بود. از سنگرهای دیگر به سنگر ما می آمدند تا مرتضی را برای خواندن دعا پیش خود ببرند و بر سر این موضوع بعضی اوقات کشمکش در می گرفت و خلاصه مرتضی با آن اخلاق دوستانه و روح بزرگش هر دو طرف را قانع می کرد و برای خواندن دعای کمیل به یکی از سنگر ها می رفت آنگاه که کتاب را برداشته و دعا می خواند همه بچه ها روحی خدائی پیدا می کردند و اشکهای همچو باران از چشمانشان سرازیر می شد.

او در بعضی از اوقات فراغت به نامه نوشتن و از این قبیل کارها مشغول می شد. البته نه بدین علت که نامه ای نوشته باشد بلکه از این طریق از جبهه با بچه ها تماس حاصل می کرد تا باز هم توسط نامه اسباب هدایت آنان و راهنمائیشان گردد.

دفتر را بر می داشت و می نشست و قلم به دست می گرفت. گوئی پیام بس دشواری را می خواهد بنویسد: بسیار فکر می کرد و بهترین جملات را در بزرگترین مفاهیم برای دوستان می نوشت و قلوب آنها را متوجه جبهه ها می ساخت و او که خود را ساخته بود بدین طریق به ساختن جامعه و دوستان خود می پرداخت. نیروی جاذبه او چنان قوی و کارگر بود که در همه حال و همه جا با اخلاق بچه ها می ساخت تا اینکه آنها را بسازد در این مدت که با او بودیم چهره او را حتی برای یک لحظه هم ناراحتی مشاهده نکردیم.

آری ! مرتضی با چنین روحیه و اخلاقی و ایمانی در شب دهم اردیبهشت برای شرکت در نبردی سخت و دشمن شکن در اولین عملیات بیت المقدس حرکت کرد. راه بسیار طولانی و دشمن به قوی ترین و مجهز ترین سلاح تا دندان مسلح بود به نیت آخرین بار در نماز با خدای خویش راز و نیاز کرد و انگاه همگی سلاح در دست با فرمان فرمانده حمله بر قلب دشمن را آغاز کردیم.

او با اینکه هفده سال بیشتر نداشت و جثه ای نسبتا" کوچک داشت بر دشمن هجوم برد و بعد از ساعتها جنگ و جهاد در کنار رودخانه با تحمل ساعت ها تشنگی و گرسنگی و خستگی مفرط به آرزوی دیرینه خود که شهادت بود رسید. مرتضی در زندگی بسیار مظلوم بود و به همین جهت مظلومانه در زیر تانکهای دشمن دژخیم جان سپرد و همچون رهبرش امام حسین (ع ) با بدنی پاره پاره و بی سر در کربلای «فکه و خرمشهر» در خون خود غلطید. مهمترین پیام او یاری از امامش بود و در هیچ دعا و نمازی نبود که امام را دعا نکند.

همیشه هنگام نماز چندین بار رهبر را دعا می کرد و با شناختی که از امام داشت دلباخته او شده بود.

او امام را قلب خود که قلب سی وشش میلیون نفر امت مسلمان ایران و قلب تمام مستضعفین جهان می دانست.

منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده