خاطرات ملک تاج قاسمی- ایثارگر کرمانشاهی در دوران هشت سال دفاع مقدس؛
پسر بچه ی بسیجی به زمین افتاده بود. خیس خون. ترکش شکمش را پاره کرده بود و تمام دل و روده اش بیرون ریخته بود. پسرک داد می زند. نه. نمی خواهم. اسلحه ام را بدهید. همین جا شکمم را بخیه کنند. من می خواهم دوباره بجنگم. جانم فدای رهبر.
مقاومت پسر بچه ی بسیجی با شکم پاره

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ برای بازدید از طرف پایگاه به جبهه رفته بودیم. صحنه ای را دیدم که هرگز فراموش نمی کنم. پسر بچه ی بسیجی به زمین افتاده بود. خیس خون. ترکش شکمش را پاره کرده بود و تمام دل و روده اش بیرون ریخته بود. می خواستند او را ببرند پشت جبهه و درمان کنند.
پسرک داد می زند. نه. نمی خواهم. اسلحه ام را بدهید. همین جا شکمم را بخیه کنند. من می خواهم دوباره بجنگم. جانم فدای رهبر.
یک بند داد می زد و التماس می کرد که بیهوش ام نکنید. همین جا شکمم را بخیه بزنید تا باز بجنگم. جانم فدای رهبر.
بعد پزشک ها آرامش کردند و بیهوش شد و سریع کارهایش را انجام دادند و فورا با هواپیما به بیمارستانی در تهران منتقل شد.
واقعا آن پسر بچه یک بچه شیر بود شجاعت آن شیر بچه ی بسیجی حس مادرانه ی هر زنی را برمی انگیخت. چه قدر دلم می خواست مادرش بودم.
انتهای پیام
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده