گفتگویی با جانباز 70 درصد سیدهوشنگ پیرالو؛
دوشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۱۲
وقتی مجروح شدم و هنوز بیهوش نشده بودم متوجه شدم که نابینا شده ام. لحظات سختی داشتم. احساس این که دیگر دنیا را و عزیزانم را نمی بینم برایم بسیار سخت بود اما به خودم دلداری دادم و به خود گفتم: " از لطف الهی غافل نشو".


گفتگوی اختصاصی نوید شاهد فارس؛ هشت سال دفاع مقدس، که بر اثر زیاده خواهی های صدام و حامیانش بر این کشور و ملت تحمیل شد با تمام جنگ های تاریخ تفاوت داشت و با وجود ویرانی ها وآسیب های جانی و مالی و هزاران رنج و افسوس، جلوه هایی از حماسه و ایثار را که در ملت بزرگ ایران به صورت بالقوه وجود داشت نمایان ساخت و موجبات عظمت و غرور ایرانی مسلمان شیعه را فراهم کرد و امروز در سایه این افتخارات است که ابرقدرت ها جرات جسارت به این ملت و این آب و خاک را ندارند.
شهدا که تکلیفشان را در این حماسه بزرگ تاریخی به حد اعلی به انجام رساندند و مشیت الهی بر این بود که شاهدانی زنده، با تنی زخم خورده و روحی بزرگ و رشد کرده در کنار شهدا، باقی بمانند و این عظمت ها را برای ما روایت کنند تا بدانیم وقتی سخن از هویت می شود به چه چیزهایی می توانیم افتخار کنیم و چگونه باید خود و مردممان را بشناسیم.
در زیر با یک شهید زنده، جانباز 70 درصد، "سید هوشنگ پیرالو" هم کلام شده ایم کسی که علی رغم عظمت روح و روان ودلی روشن و سرشار از عشق الهی فروتنانه اشک می ریزد و از این که توفیق شهادت نیافته گله می کند.

گفتگویی با جانباز 70 درصد سیدهوشنگ پیرالو


با سلام خدمت شما و سپاس از این که وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، لطفا به صورت مختصر خود را معرفی نمایید:


اينجانب سید هوشنگ پيرآلود در يک خانواده عشايري در سال 1344 در سر حد پادنا در حوالي شهرستان سميرم متولد شدم و در سن دو سالگي در چشمه بيد مشک در شمال کازرون سکني گزيدم. خانواده ما کوچ نشين بودند. 7 ساله بودم که وارد مدرسه ابتدايي علامه دواني روستای دوان شدم. سپس از کلاس سوم دبستان به تهران رفتم و دوران  ابتدايي را در تهران گذراندم.

بعد از اتمام دوران دبستان به کازرون آمده و وارد مدرسه راهنمايي ناصر لشکر سابق شدم و تا اول راهنمايي درس خوانده ولي متاسفانه ترک تحصيل کردم که مصادف با سال 1357 و پيروزي انقلاب اسلامي بود .پس از انقلاب دوباره به تهران عزيمت کرده مشغول به کار شدم و از همان جا دفترچه آماده به خدمت گرفتم و در 18 آذرماه 1363  به خدمت اعزام شدم و در پادگان 02 چهل دختر شهر شاهرود سه ماه آموزشي را گذراندم.

چگونه به جبهه اعزام شدید؟
پس از گذراندن دوره آموزشي در 20 اسفند 1363 به منطقه جفير اعزام شدم و در جزيره مجنون در عمليات بدر حضور داشتم. بعد از آن در منطقه خرمشهر و مدتي  نیز در تنگ ابو غريب به عنوان خط نگهدار مشغول به خدمت بودم و سپس به دزفول آمدم و در پايگاه چهارم شکاري دزفول مشغول به فعاليت شدم .
در عملیات قادر 3 به منطقه ای در کردستان عراق عازم شدیم.
در 18 آذر 64 در منطقه خرمشهر مجروح شدم و در اثر انفجار نارنجک دو چشم و دست چپ خود را از دست دادم. و از آن زمان نابینا هستم.

گفتگویی با جانباز 70 درصد سیدهوشنگ پیرالو

دفترچه ای به خط شما از آن زمان باقی مانده که وقتی آن را ورق می زنیم عشق شما به قرآن و حضرت امام(ره) کاملا مشهود است.

بنده حقیر در مقایسه با همرزمانم و شهدای بزرگواری که در کنارشان بودم کمترین ارزشی برای خود قائل نیستم و خاک پای آن عزیزان هستم. بنده سعادت زیارت امام (ره) را نداشتم ولی زمانی که در پادگان بودم کلامی گهر بار از ایشان روی دیوار نوشته شده بود: "جنگ جنگ است و عزت و شرف ما در گرو همین جنگ" و من بسیار تحت تاثیر این کلام نورانی بودم و حاضر بودم برای این عزت و شرف، جانم را بدهم و تا روزی که زنده هستم این فرمایش امام را فراموش نمی کنم. افتخار من این است که رهرو آن بزرگوار بوده و هستم و ان شا الله تا زنده ام پیرو حضرت آقا امام خامنه ای باشم و من همیشه آن دعای قدیمی را که برای امام می کردیم برای حضرت آقا می کنم و می گویم خدایا از عمر ما بکاه و به عمر امام خامنه ای بیفزا. قرآن و ولایت فقیه عزت و شرف به این مردم داده اند و همان زمان هم من این مطلب را درک می کردم.

چه مدت در جبهه بودید؟
از زمان اعزام تا زمان مجروحیت حدود 9 ماه

خاطره خاصی از آن ایام به یاد دارید؟

جبهه سرشار از خاطرات تلخ و شیرین است اما اجازه بدهید به مناسبت اعیاد شعبانیه خاطره ای را برایتان نقل کنم که با این روزها تناسب داشته باشد:
زمانی که من در خرمشهر بودم فرماندهان تصمیم گرفتند که به مناسبت اعیاد شعبانیه و بالابردن روحیه رزمندگان جشنی تدارک ببینند. گروه سرودی تشکیل شد که حقیر هم عضو آن گروه بودم. چندین روز تمرین کردیم تا برای اجرا آماده شویم. فکر می کنم بیتی از آن سرود را هنوز در ذهن داشته باشم که در ادامه قرائت می کنم همه چیز خوب پیش می رفت تا این که آن انفجار رخ داد و من زخمی شدم و نتوانستم در آن جشن حضور پیدا کنم.
گفتگویی با جانباز 70 درصد سیدهوشنگ پیرالو

پس شما در ماه شعبان مجروح شدید؟

بله در همین ایام بود

آن بیت را قرائت می فرمایید؟
نیمه شعبان روز مولود مهدی موعود
نیمه شعبان روز شادی ملت محروم
روز مرگ خصم دون
فقط همین مقدار را به خاطر می آورم

بعد از زخمی شدن با آن شرایط سختی که داشتید چطور کنار آمدید؟ بعد از بیست سال یکباره نابینا شدید؛ چه حسی داشتید؟
وقتی مجروح شدم و هنوز بیهوش نشده بودم متوجه شدم که نابینا شده ام. لحظات سختی داشتم. احساس این که دیگر دنیا را و عزیزانم را نمی بینم برایم بسیار سخت بود اما به خودم دلداری دادم و به خود گفتم: " از لطف الهی غافل نشو". این احساسی بود که همان لحظات اولیه از ذهن من گذشت. پس از این مرحله تا رسیدن به بیمارستان فیض اصفهان بیشتر بیهوش بودم. سپس مراحل درمان طولانی را طی کردم و حتی بنیاد شهید مرا به خارج اعزام کرد اما مقدر نبود که بینایی من بازگردد. در طول این 34 سال بسیار به نابینایی خود فکر کرده ام.
به مرور متوجه شدم نابینایی من لطف الهی است وبه قول شاعر: خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری. امیدوارم خداوند در روز قیامت مرا همین گونه نابینا محشور فرماید چرا که اینگونه آرامش بیشتری دارم. من در برابر شهدا و خونهای پاکشان شرمسارم و امیدوارم شفاعت همرزمانم شامل حالم شود.
نابینایی دنیای خود را دارد. شاعر در این باره می گوید:
چشم دل باز کن که جان بینی     وآنچه نادیدنیست آن بینی
و من در این مدت نادیدنی های بسیاری دیده ام که هرگز در زمان بینایی آن ها را درک نکرده بودم.
این بیت آنقدر عمیق است که تاثیر زیادی برمن گذاشت تا جایی که سعی کردم چند بیتی از دل خود به آن بیفزایم هر چند من شاعر نیستم و چیزی از شعر نمی دانم:
تا که چشم دل به دیدن باز شد
دیدن نادیده ها آغاز شد
بر بال اندیشه ز آسمان خرد
جز معبود کس ندید و به پرواز شد
شاد از بهر رسیدن به دوست
خو بگرفته با او همراز شد
چون به کف آورد در گران را
زمزمه اش به ناگه آغاز شد
همی خود را سرمست یافت در آن حال خوش
شکر یزدان بگفت و سرافراز شد

 آیا پس از نابینایی به فعالیت های خود در عرصه تحصیل و فرهنگی ادامه دادید؟

من پس از جانبازی کلاس های اول و دوم و سوم راهنمایی را گذراندم. همچنین در رشته ورزشی گلبال و پرتاب نیزه و وزنه نیز فعالیت هایی داشته ام. از فعالیت های فرهنگی خود نیز می توانم به گروه سرود جانبازان کازرون که من هم عضوی از آن بودم اشاره کنم که در حدود سال های 71 یا 72 سرودمان در استان مقام اول را کسب کرد. و به مرحله کشوری هم در تهران رفتیم.

خاطره دیگری از روزهای جنگ یا دوران جانبازی دارید؟
بله خاطره بسیار زیاد است بگذارید از خاطره نامه ای که شهید عطاء الله  الله وردي  برایم فرستاد برایتان بگویم:
18 آذرماه سال 1364 حدود چند سال پس از مجروح شدنم تعداد زيادي نامه از زمان جبهه و جنگ در اختيار داشتم و احساس کردم ديگر لزومی برای نگهداری آنها وجود ندارد و تصميم گرفتم همه آنها را دور بريزم، پس از پاره کردن و  دور ريختن نامه ها، آخرين نامه در دستم بود که با خود انديشيدم بهتر است اين نامه را براي ياد بودي نگهدارم و آن را در يک  جاي مطمئن قرار دادم.
مدتها از آن زمان گذشته بود که وسائل اتاقم را مرتب می کردم، باز با آن نامه برخورد نمودم و دادم تا برايم بخوانند و متوجه شدم نامه مربوط به يکی از دوستانم به نام "عطاء الله الله وردي" مي باشد که به گفته يکي از هم رزمانم در سال 1364 به شهادت رسيده بود و من ديگر از ايشان هيچ خبری نداشتم و تاريخ شهادت ايشان را نمي دانستم.

گفتگویی با جانباز 70 درصد سیدهوشنگ پیرالو


از نامه مدت ها در بين صفحات قرآن نگه داری می کردم تا اينکه در سوم دی ماه سال 84 تصميم گرفتم از نامه کپی بگيرم و آن را تحويل بنياد شهيد کازرون بدهم تا نامه را در بخش نگهداری از آثار شهدا قرار بدهند و مبادرت به اين کار نمودم و در حضور مسئولين بنياد شهيد کازرون از آنها تقاضا کردم که با بنياد شهيد شازند تماس بگيرند و تاريخ دقيق شهادت ايشان را برايم مشخص نمايند آنان نيز زحمت اين کار را کشيدند.
 تماس تلفني با بنياد شهيد شهرستان شازند برقرار شد و پاسخ اين بود که تاريخ شهادت اين بزرگوار 3 دی ماه 1364 مي باشد. پس از بیست سال درست زمانی نامه را تحویل دادم که سالروز شهادتش بود و من در آن روز مي خواستم نامه ي او در فهرست آثار شهدا قرار داده شود . شهيدان زنده اند الله اکبر ، بخون آغشته اند الله اکبر
سپاسگزارم از این که وقت خود را در اختیار ما قرار دادید. برای شما و همرزمانتان که با ایثار خود، آزادی و امنیت امروز ما را تضمین کرده اید آرزوی موفقیت و سربلندی دارم. امیدوارم این گفت و گو بتواند گوشه ای از صفای باطن و اخلاص شما و اهدافی که برای آن جان خود را به خطر انداختید برای مخاطبان روشن کند تا بیش از پیش قدر شما و سایر ایثارگران را بدانند.
 
انتهای متن/
تهیه و تنظیم مصاحبه: امیرخسرو شجاعی

برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۱
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
حسین
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۱۰ - ۱۳۹۷/۰۷/۰۸
0
0
من کاملا ایشان را میشناسم و باهاشون در ارتباط هستم. ایشون از لحظ شخصیتی انسانی بسیار وارسته و بزرگوار و درعین حال فردی بسیار متواضع میباشند. ایکاش قدری بیشتر به امثال اینشون اهمیت داده میشد. چون اگه جانباز پیرالو و سایر شهدا و جانبازان نبودند معلوم‌ نبود چه سرنوشتی درانتظار ماها بود.
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده