خاطرات دوستان شهید غروبی
شنبه, ۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۱۵:۲۰
تنها از امت مي خواهم كه دعا كنند تا خداوند امام را نگه دارد. آنهائي كه بيرون از اينجا عرفان و حكمت عملي را مطرح مي كنند، بيايند در جبهه، عمل عرفان را ببينند و خدا را و حضور امام زمان(عج) را در جبهه جستجو كنند.
خدا را و حضور امام زمان(عج) را در جبهه جستجو كنید

نوید شاهد آذربایجان غربی: سردار شهيد «رحيم غروبي» متولد سال 1340 متولد شد. دوران انقلاب در مدرسه و بیرون از آن فعالانه در جلسات قرآنی و نهضت اسلامی شرکت می کرد، همچنین با وجود مشکلات بسیار به تحصیلش ادامه می دهد و در رشته پزشکی دانشگاه تهران قبول می شود. شهید از بدو تولد تا به هنگام شهادت، پیرو راه امام حسین(ع) و پرچمدار اسلام و انقلاب بود. بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی با تلاشهای پیگیر و شبانه روزی خود در سمت عضو شورای فرماندهی سپاه، سعی زیادی در سازماندهی سپاه خوی نمود. با شروع جنگ تحمیلی، دانشگاه را رها کرد و به سازماندهی و ایجاد هماهنگی در آموزش پرسنل خوی پرداخت تا اینکه بعد از جانثاریهای بسیار در جبهه، دهم اردیبهشت سال 1361 در سمت معاون فرمانده گردان حمزه در آزادسازی خرمشهر در مرحله اول عمليات بيت المقدس با تقديم خون سرخ خود به محضر حضرت جانان، شهد شهادت را می چشد.


شهيد رحيم غروبي در سال 1340 در شهرستان خوي ديده به جهان گشود. از خصوصيات بارز او در دوره دبيرستان مي توان به روحيه تعاون و كمك به دانش آموزان در جنبه هاي درسي اشاره كرد. زود با افراد انس مي گرفت و با جذابيتي كه داشت  و با لحن شيرين دلنشين خود همه را بسوي خود جلب مي كرد. در سال 1358 با رتبه بالا در رشته پزشكي دانشگاه تهران پذيرفته شد. در دوران تحصيلات دانشگاهي سعي فراواني در نجات دادن دوستان خود از دامي كه گروهك‌هاي التقاطي و چپي ها و منافقين خلق براي فريب دانشجويان گسترده بودند، داشت تا جائي كه در بسياري از موارد درس و تحصيل را رها مي كرد و ساعتها وقت مي گذاشت تا با بحث هاي منطقي خود افراد را از غلطيدن در دام گروهكها نجات دهد. با تعطيلي دانشگاهها به عضويت سپاه درآمد و به عنوان مربي در اردوگاه آموزشي حر تلاش مي كرد و جزء اولين نفرات از خوي عازم جبهه ها شد. در ميدان رزم و جهاد، فداكاري و اخلاق فوق العاده‌اي داشت. در يكي از شبها بعد از اجراي عمليات بر عليه دشمن، وقتي رزمندگان هم گروه به چادرها برمي‌گردند، مي‌بينند از رحيم خبري نيست تا اينكه پس از چندين ساعت مي بينند رحيم با تني خسته در حالي كه يكي از رزمندگان مجروح را بر پشت خود حمل مي كند وارد مي شود. البته حمل مجروح در شرايطي صورت گرفته است كه با توجه به باراني كه روز آمده و گل و لاي چسبناك منطقه آن هم در شب كار مشكلي بوده است و اگر رحيم به كمك آن مجروح نمي شتافت آن مجروح حتماً به شهادت مي رسيد. چرا كه تركش‌هاي خمپاره به قسمت سر او اصابت كرده و سرش را متلاشي كرده بود.
او آنچنان در عشق به جبهه ها محو شده بود كه عليرغم بازگشائي دانشگاه‌هاي پزشكي در سال 1360 حضور در سنگر جهاد را به شركت در كلاس درس ترجيح داد و در حالي كه همه دوستانش عازم كلاسهاي درس دانشگاه بودند، او راه جبهه را برگزيد و به عنوان يكي از فرماندهان گروهانهاي لشكر 31 عاشورا در حمله بيت‌المقدس شركت كرد و رشادت‌هاي فراواني از خود نشان داد تا اينكه بعد از پيروزي در اين حمله و به هنگام به اسارت در آوردن نيروهاي دشمن، مورد اصابت تير مستقيم بعثيون كافر قرار مي گيرد و در تاريخ 61/2/10 به شهادت مي رسد. يكي از دوستانش مي گويد در شب حمله حالت فوق العاده‌اي داشت و غسل شهادت نيز انجام داده بود.

خاطراتي از همرزمان و همفكران و دوستان شهيد

آقاي سيد فتاح كبيري (عضو سپاه اروميه) 
يكي از خصوصيات شهيد رحيم غروبي اين بود كه براي آموختن و بيشتر فهميدن مرزي نمي شناخت و كار خوب را از هر كسي حتي كوچك‌تر از خود نيز مي آموخت. به ياد دارم در سال 59 ماه مبارك رمضان بود. شهيد غروبي علاقه زيادي به آموختن شنا داشت، ولي به دليل روزه بودن نمي توانست شيرجه ياد بگيرد. به همين سبب ساعت 1 يا 2 نصف شب كنار استخر پادگان حر سپاه مي رفتيم تا طريقه شيرجه زدن را ياد بگیرد.
ايشان وقتي هدفی را تشخيص مي داد، به آن ايمان مي آورد و براي رسيدن بدان از هيچ كوششي دريغ نمي كرد و هيچ عاملي حتي مارك زدن ها نیز مانع رسيدن به آن نمي شد.

آقاي مجيد فهمي (پزشك و عضو سپاه تبريز) 
 قبل از انقلاب با هم آشنا شديم و ایشان در سال 59 مسؤوليت پادگان آموزشي حر در سپاه خوي را به عهده داشتند.  ما که براي دوره پاسداري آنجا رفته بوديم، قدرت مديريت و صداقت انقلابي او را از نزديك ديدم. ايشان بسيار خستگي ناپذير بودند. معمولا شب ساعت 1 به خانه مي آمدند و صبح ساعت 5 بيدار مي شدند. در اثر فداكاري‌ها و تلاش‌هاي شبانه روزي و ارتباط فعال با سپاه تهران و قم موفق شد كه حتي آموزش تانك را هم وارد برنامه‌هاي آموزشي پادگان حر كند.

آقاي خليل برجسته (از دوستان شهيد)
چون همسايه بوديم، از زمان كودكي با او آشنا شدم. جواني درس خوان و بسيار زرنگ بود. زماني كه خود را براي كنكور دانشگاه‌ آماده مي كرد، همزمان با تظاهرات ميليوني مردم در سال 57 بود. وقتي تظاهرات به اوج خود مي‌رسيد و صداي شعارها بالا مي رفت، اين شهيد نيز از فرصت استفاده كرده و درسهاي خود را با صداي بلند مي خواند، چون هميشه كتابهايش همراهش بود. گاهي در روز تا 18 ساعت مطالعه مي كرد. وي جزء اولين گروه اعزامي از خوي بود كه به دزفول اعزام شدند.

آقاي رسول محمودي (از دوستان شهيد) 
با شهيد غروبي در پادگان حر آشنا شدم. پاسداری خستگي ناپذير بود که شب و روز نداشت و براي رسيدن به هدف هر کاری مي كرد. در يك مورد مي خواستيم در داخل پادگان ميدان تاكتيك ايجاد كنيم ولي امكانات آن را نداشتيم. ايشان بخاطر اهمیتی که به اصول سازماندهي و آمادگي نظامي مي داد، مرا پيش پدرش فرستادند و 5 هزار تومان قرض كرديم و 2500 تومان نيز خودمان گذاشتيم و بالاخره وسايل لازم را براي ايجاد ميدان تاكتيك فراهم كرديم. 

آقاي سيد سجاد كبيري (دبير آموزش و پرورش) 
 در اوايل جنگ تحميلي، بنده به عنوان مربي آموزش نظامي در پادگان حر فعاليت مي كردم كه با شهيد غروبي كه مسؤوليت پادگان را عهده‌دار بود، آشنا شدم. ايشان داراي اخلاقي نيكو و پسنديده بودند و جاذبه خاصي داشتند.
يكي از تكه كلام‌هاي او اين بود كه همه را «مؤمن» خطاب مي كرد. به فرائض ديني مخصوصا نماز اهميت زيادي مي داد. وقار و صلابت و متانتي خاص در اجراي فرامين الهي داشت. بسياري از سرداران شهيد از خوي، تحت تأثير آموزشهاي او راه جبهه ها را انتخاب كردند. از جمله آنها مي توانم شهيد حسن رزمجو و شهيد عبدالمجيد سيستاني زاده و شهيد سيد عبداله كبيري و شهيد سعيد فرازي را نام ببرم.

آقاي ابراهيم فتح الهي (استاد دانشگاه) 
شهيد بزرگوار برادر، عزيز شهيد رحيم غروبي را از دوران تحصيلات دبيرستان و از طريق شركت در محافل و جلسات مذهبي مي شناختم. فردي بود تلاشگر و فداكار كه نظم و انضباط در كارها يكي از ويژگي‌هاي برجسته او بود. شب و روز تلاش مي كرد و هرگز خسته مي شد. زماني كه ايشان مسؤوليت پادگان آموزشي حر سپاه خوي را عهده دار بودند، به دعوت ايشان، اينجانب نيز كلاسهاي عقيدتي را برگزار مي كردم. خاطره‌اي از ايشان را كه هميشه روح تلاشگر و خستگي ناپذير او را در ذهن من مجسم مي كند، نقل مي كنم.
در يكي از شبهاي تابستان سال 59 بود كه مسجدي به نام آقا اسماعيل در محله امامزاده خوي به تازگي افتتاح شده بود و قرار بود در مراسم افتتاح آن اينجانب سخنراني كنم. بعد از پايان مراسم، حدود ساعت 1/30 دقيقه شب بود كه از مسجد خارج شدم و در كنار خيابان منتظر تاكسي بودم كه ماشيني جلو بنده توقف كرد. بنده به خيال اينكه ماشين مسافركشي شخصي است، دست در جيب كرده و پولي را حاضر كردم و سوار ماشين شدم. وقتي كه سوار شدم متوجه قيافه راننده نبودم. اما در آن تاريكي ديدم دست راننده به سوي من آمد. به خيال اينكه كرايه ماشين را مي خواهد بگيرد، مي خواستم پول را در دستش بگذارم كه يك دفعه متوجه شدم، دست رحيم است كه براي احوالپرسي به سويم دراز شده است. سلام گرمي با هم كرديم. پرسيدم: رحيم جان، اين وقت شب از كجا مي آئي؟ فرمود در پادگان حر بودم. براي مسأله اي به سپاه مي روم و دوباره برمي گردم. اين يك نمونه زنده بود از روح تلاشگر او كه در برابر هدف، شب و روز خود را وقف كرده بود. من اين روحيه خستگي ناپذير رحيم را هميشه به ياد دارم و در بسياري از مراحل زندگي، مشوق من بوده است.
خاطره ديگرم مربوط مي شود به روحيه اطاعت و ولايت پذيري اين شهيد عزيز. يكي از دوستان درباره فرمانده سپاه خوي كه در آن زمان شهيد متفكر آزاد بود، صحبت مي كرد. در وسط كلام با كلمه اي معمولي كه قدري هم لايق شان نبود، از فرمانده سپاه ياد كرد. اين شهيد عزيز را ديدم كه سخت برآشفت و فرمود: طبق احكام اسلام، فرمانده در حكومت اسلامي، داراي احترام و شخصيت ايماني است و هميشه بايد با احترام از او ياد كرد.

آقاي محسن ايرانزاد (مسؤول بنياد شهيد اروميه) 
اين سردار از جمله كساني بود كه در راه اندازي آموزش بسيج، تلاش زيادي كرد و به دنبال امكانات براي اين كار بود. ايشان دانشجوي پزشكي بود و مي‌گفت: «اگر شهيد نشدم و ماندم و موفق به گرفتن دكترا شدم، فقط خرجي خانواده خود و خوراك خود را از مريض ها مي گيرم و با يك حق ويزيت بسيار پائين كار را انجام مي دهم».

آقاي اروج الهوردي نژاد (عضو سپاه اروميه)
در مدتي كه در خدمت شهيد رحيم غروبي در پادگان حر خدمت مي كردم، هرگز نديدم كه نماز شب او فراموش شود. با افراد زير دست خود با احترام برخورد مي كرد و من آن موقع، قرآن خواندن بلد نبودم كه اين شهيد عزيز به من كمك مي كرد تا قرآن را ياد بگيرم. کلامی که از ایشان به یاد دارم اینکه هميشه مي گفت: «ما بايد مطيع مقام ولايت فقيه باشيم».

مصاحبه با شهيد رحيم غروبي:
 در پي لبيك به فرمان امام عزيز به جبهه آمده ام. البته اين مسأله برداشت نشود كه آمده‌ايم به اسلام كمك كنيم. بلكه برعكس اسلام بايد به ما كمك مي كند و ما نيازمند اسلام هستيم و به جبهه آمده ايم تا گناهانمان پاك شود و امانت‌هاي الهي را به خداوند بسپاريم. من كوچكتر از آن هستم كه بخواهم به امتي كه همه چيز ما را در جبهه تأمين كرده‌اند، پيام بدهم. تنها از امت مي خواهم كه دعا كنند تا خداوند امام را نگه دارد. آنهائي كه بيرون از اينجا عرفان و حكمت عملي را مطرح مي كنند، بيايند در جبهه، عمل عرفان را ببينند و خدا را و حضور امام زمان(عج) را در جبهه جستجو كنند.  

منبع: پرونده فرهنگی بنیاد شهید آذربایجان غربی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده