خاطرات فریبرز عبدالمالکی- برادرزاده شهید یوسف رضا عبدالملکی؛
بعد از ظهربه همراه پنج تن از همرزمان به میدان مین رفت. کارشان تقریبا" به انتها رسیده بود. در حال خنثی کردن آخرین مین بود که معبودش او را به سوی خویش فرا خواند و او با بدنی خونین دعوت او را لبیک گفت.
نجوای دوست

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛شهید یوسف رضا  عبدالملکی در سال 1348 در روستای کنجوران از توابع شهرستان تویسرکان دیده به جهان گشود دوران کودکی را نزد پدر و مادر سپری و سپس روانه مدرسه شد تا کلاس پنجم ابتدایی در روستای کنجوران ادامه تحصیل داد پس از آن برای ادامه تحصیل در مقطع راهنمایی به شهرستان کنگاور عزیمت نمود و پایان راهنمایی را در شهرستان کنگاور طی نمود بعد از پیروزی انقلاب به عنوان درجه دار کادر وارد تیپ 35 تکاور و استخدام شد پس از مدتی تیپ جهت پاکسازی میادین مین وارد منطقه سومار گردید ایشان سرانجام در تاریخ 22 تیر1372در منطقه سومار بر اثر انفجار مین به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
فریبرز عبدالمالکی- برادرزاده شهید یوسف رضا عبدالملکی می گوید:
به گفته ی دوستانش آن شب تا صبح بیدار بود. گوشه ای بیرون از سنگر نشسته بود. زمزمه ای خیلی آرام به گوش می رسید. مدتها پیشانی اش را روی خاک گذاشته بود و با معبود نجوا می کرد گویی احساس کرده بود که خیلی به وصال نزدیک شده، قطرات اشکش در زیر نور ماه همچون مرواریدهایی بود که در مقابل ملائک خود نمایی می کردند.
صبح هنگام خوردن صبحانه با وجودی که مربا و کره سر سفره قرار داشت شروع به خوردن نان و نمک کرد. یکی از دوستان از او پرسید:
یوسف صبحانه که هست چرا نان و نمک میخوری؟ او گفته بود که امروز را می خواهم مانند مولا علی ( ع ) صبحانه بخورم.
شور و هیجان را می شد در تمام حرکاتش دید.
بعد از ظهربه همراه پنج تن از همرزمان به میدان مین رفت. کارشان تقریبا" به انتها رسیده بود. در حال خنثی کردن آخرین مین بود که معبودش او را به سوی خویش فرا خواند و او با بدنی خونین دعوت او را لبیک گفت.
انتهای پیام
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده