در سالروز عروج منتشر می شود؛
ولي دعاهاي مكرر شبانگاهي و صبحگاهي خود را انقدر بلند خواهم كرد تا قابوس نامه سرخ شهادت را دريابم. تا از روز تولد به شهادت حسين هزار بار خون گريه كنم و فلسفه شهادتش را درك كنم.
دلنوشته شهید در روز ولادت

نویدشاهد البرز:

شهید گرانقدر «علی افتخاری» فرزند «محمد» در شهر قزوین در بیست و نهم اسفند ماه سال 1352، چشم به جهان گشود. وی در دوران مقدس سربازی در کسوت سربازی دلاور به حفظ و حراست از کشور خود پرداخت و در سانحه ای بر اثر تیری که به سرش خورد در تاریخ بیست و یکم اسفند ماه 1372، در منطقه مهاباد به درجه رفیع شهادت نایل آمد و پیکر پاکش در گلزار شهدای بی بی سکینه در دامن خاک آرمیده است.

از شهید  گرانقدر « علی افتخاری» دلنوشته ای زیبا وو خواندنی در دست است که در میلاد امام حسین (ع) نگاشته است و در ادامه مطلب می خوانیم.

تاريخ ششم بهمن 1371، مصادف با ولادت امام حسين (ع) سوم شعبان در اردوگاه آموزشي آباده.

امروز صبح وقتي چشم گشودم و سپيدار صبح سفيد را مشاهده كردم منتظر طلوع خورشيد چشم به دور دست افق نهادم در سجدگاه با لباسي يك رنگ پاسداري به يادسردار شهيدان امام حسين (ع)كه انقلاب سرخ را آفريد افتادم.  آري امروز تولد اين حافظ بزرگ اسلام فرزند زهراي اطهر است.

به هر سو كه ديده مي گردد انفجار شكوفاي و شور جشن شادي از سالروز تولد اين هميشه زنده حكايت ميكند. سرود ملي در زير پرچم پر افتخار رشادتها خوانده مي شود كه باد رنگ ها سرخ و سفيد و سبزش را در هم گره مي زند كه سرخويش در ذهن سبز سپيد آن دست به تولدي ديگر مي زند تا اسلام را ظهور و جاني تازه دهد.

آري اين قافله سالار شهيدان و گلگون كفنان سوار بر ذوالجناح كه همچنان در دل تاريخ مي تازند و پيام خود را به گوش همگان مي رساند و امروز نيز دل من را مانند كبوتري بي آشيان كرده كه قلبم را براي گلهاي سرخ شقايق مكتب عشق از سامان هشت سال دفاع مقدس تا دشت نينوا و روز عاشورا مي تپاند.

خوش به حال آنها كه شهد شيرين شهادت را نوشيدن و به لقاا... رسيدند. روز همچنان سپري مي شود و غبطه من تمامي ندارد و روز بزرگ سوم شعبان از افتخار به خود مي بالم كه روز تولد يكي از پنج تن آل عبا، ستاره درخشان عالم بشريت اباعبدالله الحسين به خود دارد و همه عالم را متوجه خود كرده است.  كارهاي روزمره از پا كوباندن تا غذا خوردن همگي بي معني مي نمايد زيرا كارها كارهاي هر روزي است ولي آن روز سر چيزي معني پيدا كرده است. مثلاٌ آب، مثلاٌ لباس مقدس كه بر تن من است، مثلاٌ رنگ سرخ، مثلاٌ بوسه، همچنين عطش من.  ماتمكده قلبم همراه با بغض گلو در زندان قفس دنيوي حصاري را ساخته كه بعد فكري مرا نيز نمي تواند در دفتر حقير خاطراتم بگنجاند.

ولي دعاهاي مكرر شبانگاهي و صبحگاهي خود را انقدر بلند خواهم كرد تا قابوس نامه سرخ شهادت را دريابم. تا از روز تولد به شهادت حسين هزار بار خون گريه كنم و فلسفه شهادتش را درك كنم.

فلك گشت و روزي را به شب رساند و دفتري را بست ولي اما در پي اين شبها صبحي است. اي خدا شب تاريك دل ما را كي صبح خواهي كرد. تا پرنده آرزوي من در هفت وادي غرغاص به فراز قله هاي عشق شهادت به پرواز در بياوري

علي افتخاري  ششم شهریور 1371، ( پادگان ) قرارگاه آموزشي آباده

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده