گفت وگو با سردار هامون محمدی
سه‌شنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۱۱
آنچه مسلم است همیشه در اجتماع و در برهه های حساس آدم های بزرگی هستند که دیگران به آ نها تکیه می کنند. به واقع شهید املاکی از ستون های استوار دوران دفاع مقدس بود که نه تنها جوانان رزمنده گیلانی بلکه از دیگر استان ها هم بودند که همواره به شهید املاکی تکیه می کردند.
شهید املاکی از ستون های استوار دوران دفاع مقدس بود

نوید شاهد: سرتيپ پاسدار هامون محمدي فرمانده سابق لشکر قدس گیلان و پیش از آن فرمانده ارشد سپاه استان چهارمحال و بختياري و از فرماندهان گردان مسلم بن عقیل لشکر 25 کربلا در دوران دفاع مقدس بود. وی در گفت وگو با شاهد یاران از شجاعت ها و نقش تأثیرگذاری شهید املاکی در عملیات ها گفت او معتقد بود سردار املاکی مرد کارهای نشدنی بود در ادامه متن گفت وگو با وی را می خوانید.


از ویژگی های خاص سردار املاکی برایمان بگویید.

هر کار سختی در لشکر بود، ایشان به عهده می گرفت. هر معبر سختی که قابل بازگشایی نبود، معروف بود که حسین بایستی برود و باز کند. با بچه های رزمنده در لشکر بسیار رئوف و مهربان بودند، ولی در زندگی شخصی خود، خیلی گمنام بودند. در عملیات کربلای 5 و در عبور از نهر خیم که با عراقی ها درگیر شده بودیم، شهید املاکی خود خمپاره را به دست گرفت و تعداد زیادی عراقی ها را به درک واصل کرد.

آتش دشمن خیلی شدید بود و از سه جهت آتش می ریخت و از جهت چهارم هم با تانک های خود در حال پیش روی بود. شهید املاکی یک بار بالای خاک ریزها رفت و برگشت و سپس آرپی چی را برداشت و بلافاصله تانک جلودار عراقی ها را ساقط کرد. باز هم از مکانی دیگر، تانک دیگری را زد. به بچه ها توصیه می کرد به فاصله چند ثانیه از هم شلیک کنند تا باعث گمراهی دشمن شوند. در همین حین که بچه ها را هدایت می کرد تیر به فکش اصابت کرد. در واقع عراقی ها سر حسین را نشانه گرفته بودند که تیر به فکش خورد و به بیمارستان انتقال یافت.

از نقش و جایگاه شهید املاکی در میان رزمندگان بگویید.

آنچه مسلم است همیشه در اجتماع و در برهه های حساس، آدم های بزرگی هستند که دیگران به آ نها تکیه می کنند. به واقع شهید املاکی از ستون های استوار دوران دفاع مقدس بود که نه تنها جوانان رزمنده گیلانی، بلکه از دیگر استا نها هم همواره به او تکیه می کردند.

ایمان، تقوا و خلوص نیت از خصلت های رفتاری و کرداری شهید املاکی بود که او را به عنوان یک الگو نشان داد و بچه های دیروز و مردان بزرگ امروز شاگردان شهید املاکی هستند و همواره از رفتار و منش ایشان درس گرفته اند. این تأثیرگذاری به قدری است که حتی حضور افراد در مراسم ایشان به نظرم نیاز به تبلیغات گسترده ای ندارد. چون همه ساله در مراسم سالگرد این شهید بزرگوار، راه مسجد جامع لنگرود مملو از جمعیت است. این بیانگر جذبه ای است که شهید املاکی داشتند.

شهید املاکی از ستون های استوار دوران دفاع مقدس بود
هامون محمدی و سردار شهید حاج گلستانی، قبل از عملیات کربلای 2 ، کردستان 1365

گذشت و ایثار ایشان را چگونه توصیف می کنید؟

در واقع گذشت و ایثار ایشان همان کار بزرگی است که برای کشور و اسلام انجام داده اند.

این اقدام باعث شده است علاوه بر حضور هم رزمان، جوانان نیز در مراسم سالگرد ایشان حضور داشته باشند. یقین بدانیم پشت هر شجاعتی، ایمان و اعتقادی است که رزمندگان داشتند. چیزهایی که در رسانه های غربی می بینیم و بعضاً برخی را بزرگ نمایی می کنند و قهرمان نشان می دهند، ساختگی است. شهید املاکی نشان داد انسان و یک رزمنده مسلمان وقتی اراده کند، می تواند مسائل بزرگ را حل نماید. او نشان داد که مرد بزرگی است.

اقدام او در گذشت و ایثار، یک عمل نمایشی نبود، بلکه برخواسته از اعتقاد، تقوا و ایمان وی بود.

یکی دیگر از خصوصیات خوب شهید املاکی، این است که کم حرف بود و بسیار عمل می کرد. زمانی که عمل می کرد قول و فعلش یکی بود. عمدتاً همه آنانی که در جنگ حضور می یافتند، به خصوص شهدای ما وقتی چیزی را می گفتند، عمل می کردند. آنان داعیه دفاع از اسلام را داشتند. آنهایی که ماندند باید دوباره امتحان بدهند. ما که مانده ایم به نظرم در امتحان قبلی تجدید شده ایم و بایستی به آنچه ادعا می کنیم جامه عمل بپوشانیم. جوانان ما این خصوصیت شهید املاکی را که کم حرف می زد و بیشتر عمل می کرد را سرلوحه خود قرار بدهند. در عین حال باید به ایمان و تقوای شهید بزرگوار نیز اشاره کرد. ایشان بسیار باتقوا بود. آنچه شهید املاکی را به اوج برد ایمان و تقوای ایشان بود. چنین ویژگی هایی را باید هر روز را تبلیغ کنیم. جوانان ما می توانند این مسیر را طی کنند. این مسیر دست نیافتنی نیست. متأسفانه برخی وقت ها با افراطی که می شود جوانان ناامید از رسیدن به چنین جریانی می شوند.

شهید املاکی این مسیر را به خوبی شناخت. با درک درست از انقلاب و حضرت امام خمینی )ره( این مسیر را ادامه داد. روزبه روز بر ایمانش افزوده شد. او مسلماً همان حسین املاکی ده سال پیش نبود. روزبه روز پله های ایمان و اعتقاد را طی کرد و در نهایت شد شهید حسین املاکی.

شهید املاکی از ستون های استوار دوران دفاع مقدس بود
سردار هامون محمدی در جمع رزمندگان، فاو، عملیات والفجر 8، بهمن 1364

خاطره ای از ایشان تعریف کنید.

یادم هست به اتفاق سردار شهید حسین املاکی و سردار شهید خو ش سیرت و برادر پاسدار حسن پروانه )از فرماندهان ایام دفاع مقدس( به منطقه قلاویزان رفته بودیم. حسین آدمی بود که دیر به گریه می آمد، در آن روز شهید خوش سیرت )که صدای نسبتاً خوبی هم داشت( شروع کرد به خواندن مصیبت حضرت سیدالشهدا و انتهای آن را به شهادت حسین املاکی ختم کرد. بعد از شهادت، حسین املاکی، دخترانت برایت گریه می کنند و الی آخر، دیدم حسین دارد گریه می کند. اشک پهنای صورتش را گرفته بود.

برگردیم به عملیات کربلای 5، از این عملیات بیشتر برایمان تعریف کنید.

طرح ریزی و ضمانت اجرایی موانع ایجاد شده در منطقه عملیاتی کربلای ۵ به گونه ای محکم انجام شده بود که طراح آن موانع اعلام کرده بود: «اگر ایرانی ها بتوانند از این موانع عبور کنند من حاضرم اعدام بشوم »؛ البته بعد از عبور ما از این موانع او را بلافاصله اعدام کردند.

عملیات کربلای ۵ به دنبال عدم توفیق در عملیات کربلای ۴، توسط فرماندهان طر حریزی شد. این در حالی بود که تمام مراحل کاملاً محرمانه انجام شده بود، به طور ی که ما در حال تسویه حساب با رزمندگان لشکر بودیم و نیروها در حال اعزام به مرخصی بودند. این تاکتیک فرماندهان در فریب دشمن مؤثر واقع شده بود و نیروهای زیادی از عراقی ها زودتر از ما به مرخصی رفته بودند.

در حین تسویه حساب، سردار همدانی طی تماسی به بنده اعلام کرد: «عملیات بعدی در راه است و اگر نیروهای شما هنوز به مرخصی نرفته اند از آ نها بخواهید بمانند، چرا که اگر نیروها به مرخصی بروند لشکر از عملیات کنار گذاشته می شود .»

بعد از آن که موضوع را با نیروهایی که در حال اعزام به مرخصی بودند مطرح کردم، اشک شوقی وصف ناپذیر چهره رزمندگان اسلام را فراگرفت. ای کاش آن صحنه ها را می توانستیم به تصویر بکشیم. چرا که همه آن ها که برگه تسویه خود را تحویل گرفته بودند، برگ ههای شان را پاره کردند و با چشمی گریان از شوق شهادت برای رزم آماده شدند.

در آن لحظه که اعلام کردم هر کس آماده است برای عملیات، برود و تجهیزات را تحویل بگیرد؛ برای تجهیز خود از یکدیگر سبقت می گرفتند و با شور و شوق بسیار آماده رزم با دشمن بعثی می شدند. در شب عملیات کربلای ۵ در خرمشهر مستقر شده بودیم و آن گونه که یادم می آید ما در قرارگاه نجف بودیم.

هر چه تلاش کردیم نوبت انجام عملیات و ورود به میدان رزم را به ما نمی دادند. سردار همدانی وقتی همه تلاش خود را کرد و نتیجه نگرفت، ناراحت شد و به بالای موقعیتی که به تازگی از عراقی ها پس گرفته بودیم، رفت و به فرماندهان گفت: آن قدر اینجا می مانم که یا شهید بشوم یا به ما اجازه ورود به منطقه عملیات را بدهید.

اجازه عملیات را دادند؟

در آن زمان برادر شمخانی در سنگر فرماندهی بود و ایشان بالاخره تصمیم گرفت که به لشکر ما مأموریت بدهد و به محض این که مأموریت اعلام شد سردار همدانی، شهید خوش سیرت، شهید املاکی و بنده به اتفاق چند نفر از بچه های اطلاعات و عملیات برای شناسایی منطقه رفتیم.

از میدان امام رضا )ع( که عبور کردیم با صحنه عجیبی روبرو شدیم. همه میدان رزم و مسیر را آب گرفته بود و زمین چسبنده شده بود. ماشین ها و افراد در گل و لای فرو می رفتند. به سختی از مسیر عبور کردیم و وارد کانا لها شدیم.

اولین مانعی که بعد از مانع آب در میدان رزم به آن برخوردیم، خا کریزهای نانی شکل یا هلالی شکل بود که قوس آنها به طرف نیروهای ما طراحی شده بود. بسیاری از رزمندگان برای تسخیر این خاکریزها شهید شدند. ما که کمی عقب تر از دیگر لشکرها وارد عملیات شده بودیم از بین پیکرهای مطهر این شهدا عبور می کردیم.


بعد از آن وارد نانی شکلها شدیم و برای شناسایی منطقه به رصد مواضع دشمن پرداختیم.

در حال شناسایی، سردار همدانی شجاعانه به رصد منطقه پرداخت به طوری که چند بار در تیررس دشمن قرار گرفت و گلوله دشمن به کنار ایشان اصابت کرد. از آنجا که قوس هلالی شکل ها به سمت عراقی ها طراحی شده بود اگر عراقی ها حمله سنگین می کردند نیروهای ما جان پناهی نداشتند و قطعاً تلفات بسیاری را می گرفت.

بچه های جهاد سمنان دستور داشتند آنجا خاک ریز بزنند و این سنگرسازان بی سنگر در میان آماج خمپاره و گلوله های دشمن بعثی به مجاهدتی وصف ناپذیر مشغول بودند.

سنگرسازان بی سنگر کربلای ۵، همچون همه عملیات ها بدون هیچ محافظ و سدی در برابر گلوله دشمنان یکی پس از دیگری در آن سیل عظیم آتش توپخانه دشمن، به ایجاد خا کریز می پرداختند و یکی پس از دیگری یا شهید و یا زخمی می شدند. صحنه های عجیبی از ایثار و دلاوری را به نمایش گذاشته بودند و در واقع همچون ظهر عاشورا از کیان و مقدساتشان دفاع می کردند.

لحظاتی بعد بالای یکی از هلال ها یک دسته را دیدم که نشسته اند و فرمانده آن ها در حال توجیه کردن است. فرمانده آ نها می گفت «برادران بطری های شربت شهادت را از کوله پشتی هایتان دربیاورید و بنوشید که هرکه بیاید طعم شهادت را خواهد چشید .»

بعد از انجام شناسایی، نیروها را توجیه و آماده عملیات کردیم. پاسی از شب گذشته بود که آن ها را سوار بر تویوتا کردیم و به سمت منطقه عملیاتی حرکت کردیم. دو گردان میثم )که من فرمانده گردان میثم بودم( و گردان حمزه سیدالشهدا )که شهید خوش سیرت فرمانده گردان حمزه سیدالشهدا بود( به همراه هم به سمت میدان امام رضا )ع( حرکت کردیم. در راه که می رفتیم جاده شدیداً زیر آتش بود و نگران نیروها بودیم که آیا سالم به منطقه می رسند یا نه. پس از طی مسافتی در جاده منتهی به منطقه عملیاتی به محلی که قرار بود لشکر ما مستقر شود رسیدیم. به سختی در تاریکی شب گردانمان را در کانال مستقر کردیم. مأموریت ما پیشروی به سمت جزیره بوارین و همچنین تصرف منطقه سمت چپ دوئیجی بود.

یکی از نیروهای اطلاعات و عملیات به نام شهید سیدمهدی نایبی راد را به خاطر می آورم، آن قدر شجاع و دلیر بود که در طول جنگ معروف بود برای هیچ خمپاره ای خیز نرفت.

نایبی روز عملیات آمد و به من گفت که بلدِ راه است و آماده شدیم برای حرکت و همین طور که در حرکت بودیم اصابت خمپاره ها روی خط حرکت ما شروع شد. یکی از همین خمپاره ها کنارم به زمین خورد و من روی زمین افتادم. احساس کردم پشتم می سوزد ولی اعتنا نکردم و دیدم بی سیم چی و پیک من هم به زمین افتادند. پیک من یک ترکش به گلویش خورده بود. من را صدا کرد، کمی او را جمع وجور کردیم و به راه خود ادامه دادیم. اما وی که اکنون جانباز قطع نخاع است ساعت ها به خاطر این که نمی توانست حرکت کند روی زمین مانده بود. چرا که نیروها فکر می کردند وی شهید شده است، نام او برادر صلح جو بود.

بعد از پیشروی، به نیروها روحیه می دادم. بلد راه که شهید نایبی راد بود در جلو می رفت و مسیرها را دوباره چک می کرد تا بهترین مسیر را برای پیشروی انتخاب کند و دوباره برمی گشت و مسیر را به ما اعلام می کرد.


شهید املاکی از ستون های استوار دوران دفاع مقدس بود
منطقه عملیاتی والفجر 8، محور لشکر 25 کربلا، از سمت راست: شهید علی فلاح، مرحوم محمد خوش سیرت، سردار هامون محمدی و سردار شهید مهدی خوش سیرت

در این عملیات شهید املاکی چه مسئولیتی داشت؟

پیشروی ما ادامه داشت تا این که به شهید املاکی، مسئول اطلاعات عملیات که در عملیات مسئول محور هم بود رسیدیم. داخل یک اتاقک نشسته بود و دوباره مسیر را برای من توجیه کرد. شهید املاکی به من تأکید کرد که تا جاده روشن نشده و آفتاب طلوع نکرده باید به محل مورد نظر برسید. ما نیز به سرعت راه را ادامه دادیم، در طول مسیر یک لحظه احساس کردم جاده امن نیست. به همین دلیل به نیروها گفتم از کنار جاده حرکت کنند. این موضوع کار را سخت می کرد چون نیروها در زمین گل و لای به سختی حرکت می کردند.

تقریباً در بوارین بودیم. من روی جاده در حرکت بودم که ناگهان دشمن ما را هدف قرار داد و خاک جاده به روی صورت ما پاشید.

خودم را به کنار جاده رساندم و درگیری از همان جا شروع شد. در همین هنگام در حالی که هوا به اصطلاح گرگ و میش بود، تعدادی از میان آب بیرون آمدند و به سمت عقب پا به فرار گذاشتند. بعد از چند لحظه متوجه شدیم نیروهای عراقی هستند. در حال فرار بودند و توسط نیروهای ما مورد اصابت گلوله قرار گرفتند و روی یک تانک سوخته افتادند. درگیری در این مرحله یک درگیری تن به تن بود.

یکی از صحنه های به یاد ماندنی عملیات، جوانی بود که به روی جاده رفت و از بالا دشمن را هدف گرفت. این شجاعت و دلاوری او نیز زبانزد نیروها بود. روحیه سلحشوری نیروها را دوچندان کرده بود.

در هنگام درگیری وقتی آرپی جی ز نها می خواستند تیربارچی مقابل را از کار بیندازند یکی پس از دیگری مورد اصابت گلوله مستقیم قرار می گرفتند. این نشانگر آن بود که یک تک تیرانداز در زاویه ای دیگر در حال درو کردن نیروهای ماست. یکی از نیروهاا خودش را به طرف دیگر جاده رساند و خود را از صحنه درگیری دور کرد تا بتواند تک تیرانداز را به دام بیندازد.

در مرحله ای شهید املاکی خواستند برگردید موضوع چه بود؟

در مرحله ای از عملیات دستور رسید ۲۰۰ متر به عقب برگردید و به موقعیتی که برادر املاکی شما را توجیه کرد، برگردید. حتی یک نفر از طرف شهید املاکی آمد و گفت: «برادر املاکی گفته هر طور شده محمدی را برگردان» .

من هم از پشت بیسیم گفتم به هیچ عنوان عقب نشینی نمی کنم. ولی بالاخره برای اجرای دستور مجبور به عقب نشینی شدیم تا مجدداً بتوانیم به منطقه برگردیم و برای بازپس گیری آن اقدام کنیم. به همین خاطر از جاده عقب نشینی نکردیم و از راه نخلستان رفتیم و در مقابل دوئیجی مستقر شدیم.

سه شب بود خواب به چشمانم نیامده بود. روی خا کریز دراز کشیدم و چفیه ای را روی صورتم انداخته بودم. در خواب و بیداری و در همان حالت درازکش روی خا کریز خمپاره ها را رصد می کردم که کجا به زمین می خورد. در این لحظات یکی از نیروها به نام برادر کریمی )از بچه های اطلاعات عملیات لشکر قدس( آمد کنار من دوزانو نشست روی خا کریز و می خواست با من دست بدهد. یک خمپاره درست در چند قدمی ما به زمین اصابت کرد و ترکش این خمپاره پای او را قطع کرد. همچنین چند نقطه از بدن من و چند نفر از نیروها هم مورد اصابت ترکش قرار گرفت. دستم بیشترین ترکش را خورد. سینه ام هم ترکش خورده بود.

از همان جا به سمت پایین خاک ریز غلتیدم و بی هوش شدم. بعد از آن به اورژانس صحرایی جهت مداوای اولیه منتقل شدم و سپس به بیمارستان اهواز و نهایتاً به تهران اعزام شدم.

شدت جراحت دستم به حدی بود که دستم را با سیم فلزی بخیه زده بودند. آن قدر وضعیت بدی داشت که با نخ بخیه جمع نمی شد. بعد از اندکی مداوا در بیمارستان تهران و تبریز، برای حضور در مرحله دوم عملیات خودم را به منطقه رساندم. گردان را به خط پدافندی فرستاده بودند و مسئولیت گردان را به جانشین من شهید ابراهیم کشاورز که یک معلم بود سپرده بودند. ایشان بر اثر اصابت راکت هواپیما به سنگرشان بعدها شهید شدند. من هم در کنار شهید املاکی که مسئول محور بود کمک می کردم.

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 149

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده