شهید مسعود عفیفی در هشتم فروردین ماه 1365در شمال غرب بر اثر اصابت ترکش به سینه و شکم مفقود گردید.
نگاهی به زندگی و دست نوشته های  شهید (مفقودالاثر) مسعود عفیفی + تصاویر
نوید شاهد: شهید مسعود عفیفی در تاریخ 1344/08/05 در شیراز به دنیا آمد. در 6 سالگی وارد مدرسه شد و مقطع ابتدايی را با موفقیت به پایان برد. شهید بزرگوار در همان اوایل کودکی استعداد فوق العاده ای در فراگیری درس داشت. بعد از اتمام دوران ابتدايی با عشق و علاقه ی خاصی روانه ی مدرسه ی راهنمايی شد و تا سوم راهنمایی درس خواند و وارد ارتش گردید.

او فردی مؤمن و مردم دار بود، دنیایی از صداقت، اخلاق و ایمان بود و فقط به خدا عشق می ورزید، به نمازها و دعا اهمیت خاصی می داد و علاقه ی شدیدی به ائمه به خصوص امام حسین (علیه السلام) داشت. اين شهيد عزيز دو سال در ارتش خدمت کرد که از این دو سال مدت 9 ماه در جبهه های نبرد جنگید و سپس در تاریخ 1365/01/08 در شمال غرب بر اثر اصابت ترکش به سینه و شکم مفقود گردید که بعد از سال ها هنوز پیکر مطهرش پیدا نشده و خانواده اش چشم انتظارند.


نگاهی به زندگی و دست نوشته های  شهید (مفقودالاثر) مسعود عفیفی + تصاویر

ـــــــ « دست نوشته شهید » ـــــــ

* نامه اول شهید (خطاب به خانواده اش):

بسم الله الرحمن الرحیم

حضور محترم خانواده ی عزیزم، پدر، مادر، برادران، زن داداش و همسر گرامی خودم فاطمه سلام عرض مي كنم، امیدوارم که حال تک تک شما خوب باشد و هیچ گونه ناراحتی نداشته باشید و همیشه زیر سایه پرچم الله به خوبی و خوشی زندگی کنید.

باری خانواده ی عزیزم! اگر از حال فرزند خودتان مسعود خواسته باشید به یاری خداوند از سلامتی که یکی از نعمت های الهی است برخوردار می باشم و هیچ ناراحتی ندارم به جز دوری از شما عزیزان که آن هم به زودی زود برطرف می گردد. من همان طوری که خودتان در جریان هستید صحیح و سالم به منطقه رسیدم و پس از گذشتن یک روز، برای دوره ی تیربار دوشکا به اندیمشک آمدم. این جا خیلی جای با صفایي است و ما راحت و سرحال هستیم.

شما هیچ نگران من نباشید و تنها گله ای که دارم از همسر خودم فاطمه این است که شلوار کردی من را در کیف نگذاشته بود و برایم سخت است که با شلوار بخوابم. به امید خدا که دیگر هیچ وقت فراموش نکنی و هر وقت محمد رضا خواست به منطقه بیاید بدهید تا برایم بیاورد و ان شاء الله اگر توانستم مرخصی ازدواج را بگیرم به زودی زود می آیم ولی شما منتظر من نباشید چون کار ارتش مشخص نیست.

به امید خدا موقعی که خواستید جواب نامه را به جان محمدی بدهيد تا برايم بیاورد به فاطمه بگويید حتماً شخصاً یک نامه برایم بنویسد. به محمود بگويید تا می آیم اتاقمان را رنگ بزند همان رنگ آبی 707 باشد. خلاصه سلام به تمام اقوام و آشنایان از جمله پدر و مادرم می رسانم. سلام به همسر گرامی خودم فاطمه از راه دور می رسانم و امیدوارم که حالت خوب، سرحال، شاداب، شنگول و خندان باشي و هیچ در فکر و ناراحت من نباش و ان شاء الله موقعی که آمدم صحبت های زیادی برای تو دارم.

در ضمن درجه ی من هم ابلاغ شد و ورقه اش هم گرفتم و تمام پول های طلبکاری را هم این سری می گیرم، به امید دیدار.

ساعت يك و پنجاه و پنج دقیقه. والسلام.

نگاهی به زندگی و دست نوشته های  شهید (مفقودالاثر) مسعود عفیفی + تصاویر

* نامه دوم شهید (خطاب به خاله اش) :

بسم الله الرحمن الرحیم

حضور محترم خاله جان و پسر خاله رضا، خاله جان سلام. امیدوارم که حالتان خوب باشد و هیچ گونه ناراحتی نداشته باشید و همیشه در پناه خدا به خوبی و خوشی زندگی کنید. چون من زیاد وقت ندارم نتوانستم تا به حال نامه اي برای شما بنویسم امیدوارم که من را ببخشی. سلام مرا به همه اقوام و خويشان برسانيد. دیگر عرضی ندارم و با شما خداحافظی می کنم. قربان همگی شما مسعود عفیفی. مورخ 10/11/1361. والسلام.

* نامه سوم شهید (خطاب به خواهرش):

بسم الله الرحمن الرحیم

حضور محترم خواهر عزیزم و پسر خاله سمین و محمد رضا . امیدوارم که حال هر دو شما خوب باشد و هیچ گونه ناراحتی نداشته باشید و همیشه در پناه خداوند به خوبی و خوشی زندگی کنید. خواهرجان! امیدوارم که از من ناراحت نشده باشی و من را ببخشی. خواهرجان! خدا خودش بهتر می داند که من هیچ گناهی ندارم من خیلی دلم می خواست برای شما نامه بنویسم ولی وقت نمی کردم و امیدوارم که من را ببخشی.

من دلم خیلی زیاد برای محمد رضا تنگ شده است چون از موقعی که می خواستم برای آموزش به کازرون بروم محمد رضا را ندیدم و موقعی که مي خواستم به مرخصی بیایم او را ندیدم و تا حالا که دو ماه و ده روز است که می گذرد. خلاصه سلام او را به قول بی بی اندازه ی 100 خرمن گل برسانید و به امید خدا کم کم خدمت ما تمام است و تا مدت 20 روز دیگر به شیراز خواهیم آمد. دیگر عرضی ندارم و با شما خداحافظی می کنم. قربان تو خواهرجان و پسر خاله ی مهربان.

مسعود عفیفی والسلام.

نگاهی به زندگی و دست نوشته های  شهید (مفقودالاثر) مسعود عفیفی + تصاویر

ـــــــ « خاطرات شهید » ـــــــ

* خاطره از زبان مادر شهيد:

قبل از این که مسعود شهید شود یکی از پسرانم تصادف کرده و فوت نمود و من خیلی ناراحت بودم و مدتی هم مریض شدم که مسعود خیلی به من رسیدگی می کرد یک روز که می خواست به جبهه برود به او گفتم: مادر! نرو من کسی ندارم، پیش من بمان. گفت: مادر! شما خدا را دارید، خداوند شما را کمک می کند آنجا به من احتیاج دارند باید بروم.

بعد از چند روز که رفته بود یک شب خواب دیدم آن پسرم که تصادف کرده در جایی مثل قبرستان نشسته و دو تا قبر است سراسیمه از خواب بیدار شدم به همسرم گفتم: مسعود شهید می شود من این خواب را دیده ام که دو تا قبر است حتماً اتفاقی برای مسعود می افتد که در همان موقع مسعود مفقود الجسد شد. چند سال است که با یاد و خاطره اش زندگی می کنم هنوز هم منتظرم که جنازه اش را برایم بیاورند. هر وقت تلویزیون اعلام می کند که شهید گمنام آورده اند با خود می گویم یعنی مسعود من هم در بين آنها هست؟

یک شب که تلویزیون شهدای گمنام را نشان می داد خیلی گریه کردم و گفتم: کجایی؟ چرا نمی آیی؟ حتی قبري هم نداری که بروم سر قبرت. شب خواب دیدم که پسرم مسعود در جایي سرسبز است که رودي هم از آنجا می گذشت، لباس سفید پوشیده بود خیلی هم نورانی بود وقتی دیدمش این قدر خوشحال شدم که دست و پایم را گم کردم. گفتم: کجا بودی؟ دلم برایت خیلی تنگ شده بود. گفت: مادر! چرا این قدر ناراحتی؟ این قدر گریه نکن، من جايم خوب است، ببین این جا چقدر سر سبز و قشنگ است. مادر! تو تنها نیستی من همیشه در کنارت هستم، هر کاری داشتی به من بگو. گفتم: کجايت تیر خورده؟ دست برد طرف گردنش گفت: این جاي بدنم تیر خورده، بعد یک دفعه از آسمان نوری آمد و فرزند شهیدم را دیگر ندیدم.

نگاهی به زندگی و دست نوشته های  شهید (مفقودالاثر) مسعود عفیفی + تصاویر

برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۸:۰۱ - ۱۳۹۷/۰۲/۲۶
0
0
خدا قوت ، جاویدالاثر کلمه مناسب تری است.
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده