شهید گداعلی صادقی فرزند نبی الله در تیرماه 1336 از خانواده ای مذهبی و مؤمن در شهرستان نور دیده به جهان گشود و سرانجام در در منطقه دهلران و عملیات والفجر 6 در تاریخ 5 اسفند 1362 بدست کفار بعثی عراق به شهادت رسید.
گذرى بر زندگی شهید گداعلی صادقی
 نويد شاهد مازندران، 
بسم الله الرحمن الرحیم
من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا ... علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا.(قران کریم)

شهيد گداعلى صادقى فرزند نبى الله در 3 تيرماه 1336 در خانواده ای مستضعف و مسلمان در شهرستان نور دیده به جهان گشود. البته اولین فرزند این خانواده نبوده ، قبل از وی به مصلحت خداوند دو نوزاد به دنیا آمدند و از دنیا رفتند . پدر و مادرش که در آرزوی داشتن فرزندی بودند با تولد وی شکر خدای بجا آوردند و نامش را بنا به اعتقادات مذهبی و علاقه انها به اهل بیت گداعلی نامیدند.

گداعلی از ابتدای تولد همواره در رنج و مشقت بود و لحظه ای نیاسود. یک سال بعد از تولدش دچار مریضی سختی شد ، مادرش توسل به ائمه اطهار بخصوص امام حسین نمود و با خدایش عهد کرد که اگر گداعلی زنده ماند هر سال دهه محرم روزی را غذا بپزد و بین فقرا تقسیم کند و به علی گفته بود که تو باید تا آخرین لحظه عمرت این کار خیر را انجام دهی.
پدر علی مردی پرکار و پر تحرک بود فقر مادی و نداشتن زمین مزروعی عواملی بودند که نمیگذاشت در کنار همسر و نوزاد به دنیا آمده اش بیاساید .
همانطوریکه در وصیت نامه اش ذکر کرده و از فعالیتهایش در تمامی صحنه ها بخصوص حزب جمهوری اسلامی میتوان این موضوع را فهمید. بخاطر اهمیت ازدواج از نظر شرع و سخن پیامبر در این باره سخت به آن فکر میکرد ولی فقر مادی مانع از آن بود تا این سنت خدائی را انجام دهد با این وجود تصمیم به ازدواج گرفت . در ششم مهر ماه 1359 با همسرش که وی هم از خانواده مذهبی است ازدواج کرد که ثمره این ازدواج فرزند یکساله ای بنام نبی است و فرزند دیگر که بعد از شهادتش به دنیا آمد و با سفارش شهید نرجس نامیده شد...
شهید بزرگوار چندی در اداره آموزش و پرورش نور در پستهای مهم آنهم به اصرار زیاد مسئولین مشغول به کار شد که همه افرادی که در این مدت با وی از نظیر اداری در رابطه بودند رضایت دارند.

در حزب جمهوری اسلامی دفتر نور قائم مقام و مسئول تبلیغات بود فعالانه در فعالیتهای حزبی تلاش مینمود و مخصوصا در مراسم دهه سوگواری هفتم تیرماه فعالانه شرکت می کرد مخصوصا در این دوسال هر ساله در این مراسم علی را میدیدند که برای این فاجعه و شهادت شهید بهشتی و یارانش لباس سیاه بر تن داشت و جلوی عکس شهداء شمع روشن می نمود.

در شورای انجمن اسلامی مسجد صاحب الزمان نور هم حضور فعال داشت و به وعده ای که داد عمل می کرد و در تمام جلسات قرآن می خواند و مقداری صحبت می کرد برادران بسیج وی را بعنوان سخنران جلسات عمومی دعوت می کردند. از زمانی که جنگ شروع شده بود همیشه مرغ دلش برای رفتن به جبهه پر می زد ولی هوای خانواده از نظر نبودن سرپرست مساعد نبود تا پرواز کند. غروب بعد از کار مدرسه و زمین کشاورزی علی تنها و صبور لامپی را وصل می کرد و برای خانه اش هم بنا بود و هم کارگر و هم صاحب خانه و تا پاسی از شب کار می کرد.
خلاصه گداعلی موفق به این امر شد و پس از ثبت نام در بسیج سپاه نور جهت آموزش و اعزام به جبهه حدودا در تاریخ 18 دى 1362 به مرزن آباد اعزام شد. علی پس از یک ماه آموزش در مرزن آباد و چالوس و آموزش سلاحهای سنگین به مدت یک روز جهت دیدار از خانواده و مخصوصا فرزند یک ساله اش عازم نور شد، البته در دوران آموزش مسئول گروهان بود و با زیر دستان به مهربانی رفتار می کرد. علی به آرزوی خود یعنی رفتن به جبهه رسید و آرزوی دیگرش که همان شرکت در حمله بود تحقق یافت. در عملیات والفجر 6 شرکت کرد و پس از نبردی سنگین با کفار بعثی بر اثر ترکش خمپاره مجروح شد وى را با برانکارد حمل کردند و در تاریخ 5 اسفند 1362 بین راه ترکشی دیگر به وی اصابت کرد و به درجه عظیم شهادت نائل می شود.


منبع:بنيادشهيدوامورايثارگران نور/
نويد شاهد مازندران/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده