خاطره
چهارشنبه, ۰۲ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۱۳:۴۲
به محض شنيدن صداي اذان در مسجد حاضر مي‌شد، عضو فعال بسيج بود و اكثر شب‌ها، براي انجام دادن امور مربوط به پايگاه به منزل نمي‌آمد....
نويد شاهد كردستان:




شهيد: عباس فيروزي

تاريخ تولد: 2/10/1347

تاريخ شهادت: 7/12/65

محل شهادت: شلمچه



«من فقط خواستم اطلاع بدهم»1

عباس دانش آموز بود، با وجود سن كمش، خُلق وخوي پيران داشت؛ به محض شنيدن صداي اذان در مسجد حاضر مي‌شد، عضو فعال بسيج بود و اكثر شب‌ها، براي انجام دادن امور مربوط به پايگاه به منزل نمي‌آمد. مدتي بود احساس مي‌كردم هواي جبهه در سر دارد چون پدرش مريض بود و وضعيت مناسبي نداشتيم طرح موضوع رفتن به جبهه را مناسب نمي‌ديد اما از سيمايش كاملاً مشخص بود كه دل در ديار آشنا دارد و فقط جسمش در كنار ماست، مدتي را تحمل كرد، بالاخره يك روز آمد و گفت مادر! مدت‌هاست كه مي‌خواهم موضوعي را با شما در ميان بگذارم اما اوضاع را مناسب و مساعد نديده‌ام ولي بيشتر از اين تحمل نگفتن و خاموشي را ندارم. گفتم: خوب حالا بگو! گفت: مي‌خواهم به جبهه بروم. گفتم: عباس جان! خودت كه مي‌بيني پدرت مريض است، ما به يك سرپرست نياز داريم، فعلاً شرايط مناسب نيست، بگذار براي وقتي ديگر! گفت: مادر! من بايد تكليفم را ادا كنم، اگر هم اين موضوع را به شما گفتم به دليل اين بود كه اولاً اطلاع داشته باشيد ثانياً نگوييد: به ما بي احترامي كرد و سر خود رفت، من تصميم خود را گرفته‌ام خواهم رفت، فقط از شما مي‌خواهم پدر را راضي كني. من وقتي ديدم تصميم عباس جدي است، به هر وسيله‌اي بود، پدرش را هم متقاعد كردم و گفتم: عباس جان! مي‌تواني بروي. گفت: بايد زحمت بكشي و همراه من به پايگاه بسيج بيايي تا اسمم را بنويسند همراهش رفتم، گفتند: سنش كم است، گفتم علاقه دارد بگذاريد اعزام شود، اصرار كردم تا مسئولان اعزام را راضي كردم.



1- به نقل از خانم سيده نائله موسوي مادر شهيد.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده