شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۵۴
روز سه شنبه 62/6/29 که وارد جبهه شدم،آن روز روز خوبی بود دیدن برادرانی که 7 ماه از آنها دور شده بودم ،عده ای از برادران تازه وارد واحد تخریب شده بودند انها را آموزش داده بودند فقط رزم شبانه داشتند... شب ما تفنگ گرفتیم که در نقش عراقی ها بازی کنیم ... در ادامه متن کامل خاطره منتشر می گردد به مناسبت 28 بهمن ماه سالروز تولد شهید. روحش شاد و یادش همواره پررهرو باد!

خاطره خود نوشت شهید حسین مریدی زاده

خاطره

بسمه تعالی
من روز سه شنبه 62/6/29 که وارد جبهه شدم،آن روز روز خوبی بود. دیدن برادرانی که 7 ماه از آنها دور شده بودم ،عده ای از برادران تازه وارد واحد تخریب شده بودند انها را آموزش داده بودند فقط رزم شبانه داشتند...

شب ما تفنگ گرفتیم که در نقش عراقی ها بازی کنیم ، رفتیم جایی که باید رزم پیاده شود آنجا موضع گرفتیم و منتظر بچه ها شدیم وقتی بچه ها وارد محور شدند ما شروع کردیم  به تیراندازی اینقدر تیر میزدیم و عربی صحبت می کردیم ...عربی بلد نبودیم اول حرف هایمان ال می گفتیم  و بقیه را فارسی صحبت می کردیم تا اینکه به ما گفتند یک اسیر بگیرید، ما یک اسیر گرفتیم در همین موقع یکی از برادرانمان به وسیله چاشنی انفجاری زخمی شد و دو انگشتش قطع شده بود ،پایش نیز کمی زخمی شده بود به سرعت در(داخل) ماشین گذاشتیم و بردیمش بیمارستان بیشابور (در) اهواز .

خاطره

بعد از چند عکس برداری  آمدیم اردوگاه ساعت 2:30 نصف شب بود خیلی خسته شده بودم بلافاصله خوابم برد صبح وقتی از خواب بیدارشدم تمام اعضای بدنم خسته شده بود.

خلاصه بعد از دو سه روز ما را به کردستان بردند و در کامیاران در یکی از شهرک های آن بودیم .هوا خیلی سرد بود تو راه درگیری با دموکراتها  و کومله ها حدود 11  نفر از برادران کُرد شهید شدند و حدود 22 نفر زخمی، توی شهرک هر روز ما را  مسلح می بردند کوهنوردی. یک صبح که ما نبودیم بچه ها رفته بودند کوهنوردی آنجا درگیری شده بود ولی کسی طوری  نشده بود . در کامیاران صبح ها می رفتیم  کوهنوردی ...

خاطره



خاطره


منبع : پرونده فرهنگی شهید


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده