قسمت اول خاطرات شهید «علی‌محمد شمسی»
دوست شهید «علی‌محمد شمسی» نقل می‌کند: «با دیدنش به طرف خانه‌ام فرار کردم. رسید به من و دستش را به طرفم دراز کرد و گفت: اومدم باهات آشتی کنم. قهر کار بچه‌هاست. از بچگی که کرده بودم شرمنده شدم و گفتم: علی‌محمد! خیلی مردی که به این راحتی منو بخشیدی.»

به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید علی‌محمد شمسی» یکم مهرماه ۱۳۴۶ در روستای لاسجرد از توابع شهرستان سرخه به دنیا آمد. پدرش قربانعلی، کارگر بود و مادرش معصومه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. بیست و نهم فروردین ۱۳۶۷ در فاو عراق به شهادت رسید. پیکر وی مدت‏‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۹ پس از تفحص، در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.

روحیه گذشت و مردانگی «علی‌محمد»

گذشت و فداکاری

داشتیم بازی می‌کردیم. وسط بازی علی‌محمد زرنگ بازی از خودش درآورد. برایش خط و نشان کشیدم که حساب کار را می‌گذارم کف دستت و خوب هم گذاشته بودم. سنگی را که روی زمین بود، برداشتم و پیشانی‌اش را نشانه گرفتم. یک‌دفعه صدای ناله علی‌محمد بود که دلم را لرزاند. خون از پیشانی‌اش فوارّه زد. از ترس تا خانه فقط دویدم.

فردا از دور دیده بودمش. آن موقع باند و گاز نبود که زخم را با آن ببندند. با یک پارچه بزرگ پیشانی‌اش را بسته بودند. شرمنده بودم و دلم نمی‌خواست ببینمش. دیدم دارد به طرفم می‌آید. باز هم به طرف خانه‌ام فرار کردم و او هم پشت سرم آمد. رسیدیم سر تنورمان که داشتند نان می‌پختند.

گفت: «علی‌اکبر! چرا در می‌ری؟»

فکر کردم می‌خواهد تلافی کند که گفتم: «پس چکار کنم؟ بایستم سرم رو بشکنی؟»

گفت: «نه!» و دستش را نشان داد و گفت: «ببین سنگ توی دستم نیست.» آرام شدم.

بعد دستش را به طرفم دراز کرد و گفت: «اومدم باهات آشتی کنم. قهر کار بچه‌هاست.»

از بچگی‌ای که کرده بودم، شرمنده شدم و گفتم: «علی‌محمد! خیلی مردی که به این راحتی منو بخشیدی.»

از مادرم یک نان فطیر و به علی‌محمد دادم.

(به نقل از دوست شهید، علی‌اکبر معینیان)

 
انتهای متن/
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده