شهدای بهمن
از شما مى خواهم كه پشتيبان انقلاب باشيد و دودستگى را كنار بگذاريد و بياييد جبهه ها را پر كنيد و از برنامه معنوى جبهه ها با خبر شويد .


نام شهید : اميدوار

نام پدر : خداداد

تاریخ تولد : 1345

محل تولد : روستای شوتاورا از توابع طيبى

تاریخ شهادت : 65/11/12

محل شهادت : شلمچه

زیارتگاه : روستای شوتاورا

 

وصیتنامه

‏بسم رب الهشداء والصديقين

ولاتحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عندربهم يرزقون

اينجانب اميدوار بامه فرزند خداداد ساكن قريه شوتاورا از توابع طيبى سردسير وصيت نامه خود را با نام خدا و يارى خداى تبارك و تعالى شروع مى كنم : به نام خداوند ايزد منان ، بنام خدائى كه ما را (انسان را ) از نيستى به‌هستى آورده است وبه ما لطف عنايت فرموده است ، بنام كسى كه هيچ چيز و هيچ كس از او بالاتر نمى باشد ، بنام خداوند درهم كوبنده ظلم و ستم و بنام او كه ستمگران و ظالمان زمان را كوبيده است ، با سلام ودرود فراوان به يگانه منجى عالم بشريت و با سلام به يگانه وارث امامان و اولياء و معصومين مهدى موعود سلام بر پيرجماران ، سلام بر ابراهيم زمان خمينى بت شكن ، در حقيقت نمى دانم چه بنويسم و در حقيقت من احساس كوچكى و حقارت مى كنم كه قلم بردارم و وصيت خود را براى پدر و مادرم و ملت شریف ايران بنويسم زيرا شهداى ما كه جان خود را فدا كرده اند سفارشات لازم را گفته اند و ما هم مى خواهيم گه چند كلمه اى مختصر براى پدر و مادر و بقيه ملت شريف بنويسم ، خداىا پشيمانم ، گنهكارم ، شرمنده ام ، خجالت مى كشم باز هم بيايم جلوى خانه تو ظاهر بشوم و دست گدائى دراز كنم هرچند تو هيچ گدائى را نااميد و مأيوس نمى كنى و از درگاهت نمى رانى ، خدايا من خودم مى دانم چند بار آمده ام جبهه اما شهادت نصيبم نشده و حتى تركشى هم نصيبم نشده است و مى دانم كه يك فرد گنهكار و عاصى بوده ام و لياقت مجروحى و شهادت را نداشتم ، حالا خدايا ، پروردگارا براى پنجمين بار است كه عازم نبرد حق عليه باطل مى شوم ، خدايا براى پنجمين بار و پنجمين مرحله كوله بار خود را بسته ام و مى خواهم به كاروان حسينيان انصار الحسين بپيوندم خدايا اين آمدن را از من قبول مى گردانى ؟ اى حسين آمدم بسوى تو كوله بار خود را بسته ام ، هدفم الله و آزادى حرم تو مى باشد .

پدرم ، سلام - پدر نمى دانم در وصف تو چه بنويسم و احساس حقارت و كوچكى در برابر تو مى كنم البته مى دانم ناراحت مى شوى زيرا گوشه جگرت ، پاره تنت را ازد ست مى دهى و نمى گويم برايم گريه نكن هر گاه خواستى گريه كنى به مظلوميت حسين و به مظلوميت برادر فتاح الماسى گريه كنيد ، آرى پدر مى دانم گلى كاشتى و در انتظار بودى تا بوى گل بر مشامت برسد اما مجال و وقت آن نيست كه بنشينم وتماشاگر نبرد باشم و بشنوم كه جسد فتاح الماسى در خاك عراق بجا مانده است و بخدا خيانت است كه از جاى برنخيزم و سلاح افتاده فتاحم را برندارم و بگذارم پوسيده شود . پدرجان مى خواهم به دنيا ودوستان بفهمانم كه دنيا و مال ومنال و اهل و عيال ارزش ندارد و به آنها بگويم كه آسايش موقعى كه رزمنده مسلمان ايرانى از جان خود بگذرد و ما بنشينيم پيش عيال خود خيانت مى باشد . پدر تو مرا بزرگ‌كردى تا از من ثمر ببينى و مرا زن دادى تا از من فرزندى ببينى اما به فكر فتاح الماسى بيفت . حجله فتاح خونين گشته است وحجله اش سياه شد و من بايد همانند حنظله و فتاح حجله ام سياه شود . پدرجان هميشه به فكر قيامت باش و فراموش نكنى روز سياه مشحر را .

مادرجان سلام تنها ناراحتى كه دارم براى تو است ، مادر دوست مى داشتم فلج نمى بودى تا شهادت فرزند دلبند خود را جشن مى گرفتى ، مادر هرچند در جشن عروسيم نتوانستى حركت كنى و مادريت را نشانم دهى مادرجان اى آرام جانم خودت مطلع هستى از دلسوزى من‌براى تو كه شبها هنگامى كه از دردآه و ناله مى زدى و فرياد ميزدى چقدر من متأثر مى شدم اما فكر نكنى كه من به تو بى اعتنا شدم زيرا هنگام آن نيست كه پيش تو بنشينم . اين انقلاب مال خودمان مستضعفان است مادرجان مى دانم كه اين بار بر نمى گردم و از خدا طلب آمرزش گناهانم را بكن . خواهر كوچكم و گوشه جگرم خواهر مهربان عزيزم را سلام مى رسانم اميد است كه تو آينده زيبا و درخشانى داشته باشى و همانند زينب در راه اسلام كار كنى و برادرانم نگهدار و عملدار سلام : اميدوارم كه راهم را ادامه بدهيد و نگذاريد سلاحم را خاك بگيرد .

وصيتم به مردم شوتاور: از شما مى خواهم كه پشتيبان انقلاب باشيد و دودستگى را كنار بگذاريد و بياييد جبهه ها را پر كنيد و از برنامه معنوى جبهه ها با خبر شويد . مردم شوتاور و اى آن‌هائى كه اطراف غده هاى سرطانى و انگلهاى جامعه را گرفته و اينها را مى پرورانيد ، اينها ديگر جان ندارند و همانند يك چوب خشك هستند كه بى جان مى باشند و فقط آن‌ها را جابجا مى كنيد و حق مستضعفين را پايمال مى كنيد . و اى شما معلمين و فرهنگيان شما وظيفه بزرگى بر دوشتان است بايد جبهه ها را فراموش نكنيد و هرجا كه باشيد جنب و جوش داشته باشيد . سلام اى دانش آموزان : من به عنوان يك دانش آموز وصيتم را به شما مى نويسم شما بايد جبهه را فراموش نكنيد جبهه از مدرسه مقدم ترمى باشد آيا شما فكر مى كنيد آن دانش آموزانى كه جبهه نرفته اند برابر هستيد و من به نظر خود مى گويم اكثر افرادى و دانش آموزانى كه توان رفتن به جبهه را دارند و نمى روند از اين انقلاب انتظارى ندارند و بدون فكر مى روند كرسى دانشگاه را پر مى كنند . همسرم : سلام اميد است كه در شهادت من صبر و استقامت پيشه كنى و به فكر نباشيد .

والسلام

 

منبع: بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه وبویراحمد

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده