زندگینامه و وصیت نامه ;
جمعه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۲۰
غلامرضا مرادي فرزند علي دانشجوي تربيت معلم متولد 1348 روستاي قائد ابراهيمي از توابع شهرستان تنگستان بودند. مقارن ورود شهيد مرادي به تربيت معلم اوج جنگ تحميلي عراق عليه ايران بود . در همان سال كاروان راهيان كربلا با شور و شوق فراوان امت حزب الله عازم جبهه هاي جنگ تحميلي شد .شهيد مرادي مقارن با فارغ التحصيلي دوستانش و همكلاسي هايش در تابستان سال 1368 گل لاله اي بوده است كه در اروند و در كنار كانال به سرخي نشسته و همراه با يارانش دشت خونين شهر را لاله گون نموده بودند .
زندگينامه  و سفارش نامه شهيد غلامرضا مرادي

نام و نام خانوادگي : غلامرضا مرادي  

نام پدر : علي

نام مادر: سمنبر غريبي

تاريخ تولد:1348/5/15  

شماره شناسنامه: 2086

شغل : دانشجو

تاريخ شهادت: 1365/11/13

يگان اعزام كننده : بسيج

محل شهادت: شلمچه (جنوب)

محل دفن : بهشت اكبر اهرم

محل سكونت : روستاي قائد ابراهيمي

سن:17 سال

وضعيت تحصيل: دانشجوي تربيت معلم

عمليات: كربلاي 5

مدت حضور در جبهه : 7 ماه

وضعيت تاهل: مجرد

 

زندگينامه شهيد غلامرضا مرادي

 

غلامرضا مرادي در سال 1348 در روستاي كوچك قائد ابراهيمي از دامن مادري پاك و خانواده اي مذهبي پا به عرصه وجود نهاد .دوران كودكي را در محيط پاك ، با صفا و معصوم روستا طي كرد . آنگاه وارد مدرسه ، دوره ابتدايي شد . وي با موفقيت دوره پنج ساله ابتدايي را در دبستان باغچه جنوبي بپايان برد . براي ادامه تحصيل در دوره راهنمايي وارد مدرسه راهنمايي تنگسير روستاي عالي حسيني شد و در خرداد ماه 1364 از آنجا فارغ التحصيل گرديد . شهيد در مهرماه سال 1364 پس از موفقيت در آزمون سراسري دانش سراي تربيت معلم و متعاقب آن آزمون مصاحبه و گزينش وارد دانشسراي تربيت معلم شهرستان دشتي شد . مقارن ورود شهيد مرادي به تربيت معلم اوج جنگ تحميلي عراق عليه ايران بود . در همان سال كاروان راهيان كربلا با شور  و شوق فراوان امت حزب الله عازم جبهه هاي جنگ تحميلي شد .در دانشسرا انقلابي به پا شده بود تعداد زيادي از دانشجويان مركز تربيت معلم و دانشسرا عازم جبهه شدند شايد اين همه شور و حال شهيد مرادي كه در سال هاي نو جواني به سر مي برد ، دچار انقلاب دروني شديد نمود و به همين دليل بود كه با دومين كاروان راهيان كربلا عازم جبهه هاي حق عليه باطل شد .او در دانشسرا به حسن خلق ، خوبي كلام و مظلوميتي كه خاص او بود مشهور بود لذا نبودش  در خوابگاه و كلاس درس براي بسياري از دوستان بسيار سنگين و غير قابل تحمل بود . و پيوسته دوستان در غياب او از او تعريف و تمجيد مي كردند . به هر حال آن سال به پايان رسيد در سال 1365 در حالي كه سپاه محمد (ص) با كاروان  محمد (ص) عازم جبهه بود بسياري از دانش آموزان خود را آماده ميدان هاي رزم  مي كردندو دانشجويان دانشسرا كه در فقرات  اعزام به  جبهه در استان مقام اول داشتند مسلماً نمي توانستند از اين وضعيت مستثني باشند.  لذا گروه بسياري از دانشجويان و معلمان دانشسرا در قالب سپاه محمد (ص) به جبهه هاي نبرد اعزام شدند و در آنجا چندين گردان جديد با نيروهاي جان بر كف بسيجي ايجاد شد و يكي از اين گردان ها گردان كميل بود شهيد مرادي و تعداد زيادي از همكلاسي هايش به عضويت اين گردان در آمدند . گردان كميل پس از مانورهاي متعدد براي عملياتي سخت آماده مي شد .

در تاريخ 2/10/65 گردان كميل به مناطق عملياتي نزديك شد تا همراه ديگر گردانهاي ناوتيپ در عمليات مهمي شركت كند . شهيد مرادي با وجود تب و تاب ها و شلوغي هاي جنگ آرامش و طمانينه اي كه مخصوص خود او بود در روحيه و چهره اش هويدا بود و دوستان از او درس آرامش ، متانت ، وقار ، بردباري ، صبر و استقامت مي گرفتند در شب 1365/10/4 گردان كميل در عمليات پيروزمند كربلاي 4 شركت كرد و شهيد مرادي نيز عضوي از خيل عظيم  صف شكنان اين عمليات بود گردان كميل پس از اين عمليات براي تجديد قوا به پادگان مراجعت ، و مجددا در مرحله اول كربلاي 5 شركت كرد از نيروهاي اين گردان بر اثر نفاق منافقين و جاسوسي براي دشمن ، باعث شد كه تعداد زيادي از نيروهاي گردان به خيل شهدا بپيوندند . در دومين مرحله كه گردان كميل شركت كرد شهيد مرادي با وجود  خستگي زياد از عمليات شب هاي قبل از مقر خود همراه با جمعي از عزيزان همرزم و همكلاسش مجدداً در عمليات  شركت كرد و با رشادت فرماندهي دلير خود به فتوحات زيادي دست يافتند ولي متاسفانه دسته آنها محاصره گرديد و در سپيده دم كه دوستان از رزمگاه  بر مي گشتند شخص آرام و ساكت و انسان وارسته دانشسرا و آن نوجوان صحنه هاي رزم و درس در ميان آنها نبود از آن پس خانواده صبور و دوسستان عزيزش سالهاي متمادي صبر را تجربه كردند  و انتظار آن انسان ممتاز را كشيدند و پيكرهاي معطر دوستان شهيد مرادي به خون آغشته شد و بعد از ماهها از كانالهاي تنگ سرزمين گلگون شلمچه به زادگاهشان انتقال داده شد ولي پيكر شهيد مرادي 10 سال در بيابان سوزان رنگين شلمچه  ماند و تجزيه گرديد . لاله هاي سرخ ، نشانه مظلوميت انسان هاي وارسته اي باشد كه صادقانه و با خلوص نيت براي حفظ اسلام از جان خود گذشتند.

سال هاي سوم و چهارم تحصيل در دانش سرا دوستان غلامرضا بدون وجود فيزيكي او تجربه كردند اما ياد او در دل داشتند . عقيده او در دل و رفتارشان  و هميشه دنبال خبري از او بودند  ولي اين گروه در سال 1368  در غياب شهيد مرادي طي مراسمي از دانشسرا فارغ التحصيل شدند . و اكنون بعد از 11 سال همه دانستيم كه شهيد مرادي مقارن با فارغ التحصيلي دوستانش و همكلاسي هايش در تابستان سال 1368 گل لاله اي بوده است كه در هواي نمناك سرزمين خونين  شلمچه و سرزمين آب هاي شفاف و جوشان  اروند و در كنار كانال به سرخي نشسته و همراه با يارانش دشت خونين شهر را لاله گون نموده بودند .     

  روحش شاد و راهش مستدام باد

 

 

وصیت نامه شهيد غلامرضا مرادي

 

اينجانب غلامرضا مرادي فرزند علي دانشجوي تربيت معلم متولد 1348 روستاي قائد ابراهيمي از توابع شهرستان تنگستان به عشق حمايت از اسلام و قرآن همه آمال و آسايشم را كنار گذاشته و بدون اكراه و با اختيار تمام عازم جبهه هاي حق عليه باطل شده ام و تنها آرمانم پيروزي نيروهاي حق طلب و رزمندگان جان بر كف اسلام است . گاهي به خودم مي گويم كه اي دل غافل جبهه رفتن مشكل نيست . حفظ ارزش هاي جبهه و پيام هاي رهبر انقلاب اسلامي خيلي دشوار است . چه ، دل شير مي خواهد تا در برابر اين همه آتش و گلوله صبر كني و براي حفظ دست آوردهاي انقلاب و كوبيدن مشت به مغز دشمن  پايداري كني و جان نثاري . بنا بر اين دلم پر مي كشد كه اي واي نكند جنگ تمام شود و نيروها به پشت خط مقدم و خانه ها برگردند و دشمن از ضعف ما استفاده كند و ديگر احتمالات     ولي گاهي هم مژده به دلم مي دهم كه واهمه براي چي ؟ شايد در راه آرمان هاست كه مقاومت كردي و جان را تقديم حضرت دوست نمودي و اين احتمال بيشتر مرا وا داشت كه چند جمله سفارش كنم  به پدرم ، مادرم ،برادران و خواهرانم و اقوام و خويشان و همسايگان .اما پدرو مادرم ، خوب از خون من مرا قبت كنيد ، شهادت من  شما را  از راه دفاع از دين به در نكنيد و خون شهيد را سپر دنياي خودتان  قرار ندهيد چه مي دانم تو اي پدرم و تو اي مادرم اهل اين حرف ها نيستيد ولي هرچه باشد اولاد ،عزيزاست و مبادا در سوگ من بي تابي كنيد و صبرتان را از دست بدهيد دعا كنيد اسلام پيروز شود خون ما جوانان اگر قيمتي باشد براي حفظ اسلام است و گر نه اين خون به درد چه مي خورد . لباس شادي برايم در عزايم بپوشيد مثل امام حسين و مادر علي اكبر و     و شما برادرانم سعي كنيد حافظ دين  و اخلاق خود باشيد افتخار كنيد كه برادر شهيد هستيد . كاري نكنيد كه بگويند اين هم برادر شهيد      طوري در جامعه باشيد كه الگو و نمونه باشيد نه از شما دوري كنند ، در جلسات قرآن و دعا شركت كنيد. براي امام و مردم سلحشور مسلمان كشورمان آرزوي پيروزي و طلب مغفرت كنيد و بكوشيد تا هميشه پيرو ولايت فقيه باشيد . راستگو  و امانت دار باشيد. و سلام مرا به هم سن و سالانم برسانيد و بگوييد غلامرضا التماس دعا دارد .

خواهرانم به حفظ حيا  و حجاب دعوت مي كنم و دوست دارم  تا زنده اند پيرو راه فاطمه ، دختر پيامبر اكرم (ص) باشند و پيام برادر شهيدشان را همچون حضرت زينب به گوش اين و آن برسانند و نماز و حجابشان براي حرمت خون شهيد پاسداري كنند و نشود كه كسي كوچكترين عيب و ايرادي در رفتار و منش و سجاياي اخلاقي آن ها ببيند . خواهرانم در سوگ من اشك شوق بريزيد و گريه شادي كنيد و بر قبر شهدا بوسه زنيد  و به احترام شهدا صدايي از گلوي شما بيرون نيايد . خداحافظي مرا براي هميشه پاسخ دهيد و مرا فراموش نكنيد زيرا شهدا و من هم  اگر شهيد شدم شما را هميشه بياد دارم .

خداحافظ و يار و ياور شما باد  تا در فراق من به مادرم ياري نماييد .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منبع

 

کتاب : انوار شفق

نویسنده : حسین حیدری

ناشر : کنگره بزرگداشت سرداران و 2000شهید استان بوشهر دریانورد

سال نشر :  1384/12/07

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده