در سالروز شهادت منتشر می شود:
سرانجام در تاريخ هیجدهم بهمن ماه 1360 در جبهه حق عليه باطل در آوردگاه «بستان» و در «لاله زار تنگ چزابه» با خون نهال انقلاب اسلامي ايران را آبياري نمود... زمانی که امام به پشت پنجره آمد. محمد حسن می خواست از شوق پرواز کند او از شادی اشک می ریخت...
روایتی برادرانه از شهید « محمد حسن زندیه»؛ شهادت در لاله زار تنگه چزابه /اشک شوق در روز بازگشت امام به ایران

نویدشاهد البرز:

«شهید محمد حسن زندیه» در روستایی به نام «فتح آباد» از توابع حوزه سه شهرستان «بيجار» ديده به دنيا گشود. در سن دو سالگي پدر را از دست دادو زیر سایه مادری خردسالی را پشت سر نهاد و کودکی هشت ساله شد و پا به مکتب علم و دانش نهاد. شهید« محمد حسن زندیه»  تا پنجم ابتدائي در دبستان محل زادگاهش ادامه تحصیل داد. براي گذران دوره تحصیلی راهنمائي مجبور به مهاجرت به اتفاق مادر و برادران خود شد و به شهرستان «بيجار »عزیمت نمودند. وی از ابتدا كتابهاي ديني را زياد مطالعه مي كرد و خيلي به اسلام عشق مي ورزيد.

او در سخنراني ها و جلسات مذهبي شركت مي كرد و در پخش اعلاميه هاي امام سهم به سزائي داشت تا اينكه انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني شروع به رشد و شکل گیری كرد در آن زمان آقاي خراساني يكي از تبعيديان حكومت ديكتاتوری به «بيجار» تبعيد شده بود. محمد حسن با ايشان ارتباط بر قرار کرده بود و در فعالیتهای ضد رژیمی شرکت می کرد.

تا اينكه انقلاب به پيروزي رسيد. بعد از پیروزی انقلاب محمد حسن روزها به كلاس مي رفت و شبها در سپاه پاسداران مشغول پاسداري بود تا اينكه يك روز به من مراجعت كرد و گفت: برادر ديگر در سپاه مرا قبول نمي كنند و از من پايان خدمت مي خواهند. گفتم : برادر! شما هنوز درست تمام نشده است. درست را ادامه بده در جواب به من گفت كه اگر در سپاه باشم براي من فرقي نمي كند، براي من درس است. بايد به سربازي بروم. هنوز مشمول سربازی نشده بود که لباس مقدس سربازی را به تن نمود و  داوطلبانه خودش را به گردان معرفي كرد تا اينكه به خدمت اعزام شد.

او دوره آموزشي را در زنجان گذرانيد. خيلي مشتاقانه به جبهه اعزام شد و در رقابيه به خط اول نبرد رفت. درحدود شانزده ماه در خط اول بود. در موقع استراحت گردان او در خط اول مي ماند. هر بار که به مرخصي مي آمد از وضع جبهه ها سوال مي كرديم.

تا اينكه در حمله بستان شركت نمود و بعد ازحمله به مرخصي آمد. خيلي خوشحال بود و كوشش اين بود كه از سپاه بيجار تأييديه بگيرد و بقيه خدمتش را در سپاه ادامه بدهد. مرخصي اش تمام شد و برگشت تا اين كه در ضد حمله دشمن در «تنگه چزابه» به آرزوي خودش كه شهادت بود، رسيد. آری شهید «محمدحسن زندیه» در تاریخ هیجدهم بهمن ماه 1360، در منطقه عملیاتی «تنگه چزابه» به درجه والای شهادت نایل آمد.

برادر شهیدم؛ آني از خدمت به انقلاب و اسلام غافل نبود و فعاليت های چشمگيری در صحنه ها و حركتي مشتاقانه در راه پيشرفت نهضت الهي انقلاب اسلامی داشت و با شركت در جبهه هاي نبرد با كفار بعثي همانند ( عمار _ ياسر ) به اسلام خدمت نمود و سرانجام در تاريخ هیجدهم بهمن ماه 1360، در جبهه حق عليه باطل در آوردگاه «بستان» و در «لاله زار تنگ چزابه» با خون نهال انقلاب اسلامي ايران را آبياري نمود و به لقاءالله پيوست. درود خدا بر ارواح پاك شهيدان گلگون كفن جمهوري اسلامي ايران كه حسين گونه به ياري اسلام  شتافتند و با نثار خون خود آرمان آن حضرت را زنده نگه داشتند.

روایتی برادرانه از شهید « محمد حسن زندیه»؛ شهادت در لاله زار تنگه چزابه /اشک شوق در روز بازگشت امام به ایران

نقل قول از خانواده شهید :

در موقع ورود امام به ایران ایشان در دبیرستان علوی مستقر شدند. ما نیز همراه سیل جمعیت به طرف اقامتگاه امام رفتیم و شروع کردیم به شعار دادن و منتظر بودیم تا امام بیایند و ایشان را زیارت کنیم. زمانی که امام به پشت پنجره آمد. محمد حسن می خواست از شوق پرواز کند. او از شادی اشک می ریخت و وقتی هم که از جبهه می آمد همیشه آرزو می کرد امام را از نزدیک زیارت کند.



منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده