زندگي نامه امير سرتيپ شهيد خلبان احمد پيشگاه هاديان:
شهيد احمد پيشگاه هاديان كه از همرزمان و هم پروازان تيم پرواز شهيد شيرودي بود در نبردي سخت با نيروهاي دشمن از سقوط پادگان سر پل ذهاب غرب كه تحت محاصره بود جلوگيري كرد و به قول دوستان و همرزمانش آقا شيره غوغا كردي آقا شيره تعبير دلنشيني براي سرو قامت سبز انديشي گيلاني بود كه در طول خدمت در بين دوستان مورد استفاده قرار مي گرفت.
نویدشاهدگیلان: شهيد احمد پيشگاه هاديان در 5 مرداد سال 1330 در شهرستان ساحلي بندر انزلي در خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود و در سن 5 سالگي پشت پدرش به نماز مي ايستاد و با ورود به دبستان نماز خواندن و روزه گرفتن از برنامه هاي هميشگي او بود سخت در اين راه تعهد داشت. با دوستان بخصوص با زير دستان بسيار مهربان بود. در راه تحصيل از آنجائيكه با بيماري پدر مواجه بود به ناچار در روزهاي تعطيل كار مي كرد تا خرج تحصيل را فراهم كند كه كاركردن او كم كم به روزهاي غير تعطيل هم كشيده شد. به خاطر بنيه قوي اي كه داشت در اكثر رشته هاي ورزشي از آن جمله شنا, كشتي, واليبال و ... فعاليت مي كرد و اكثراً گوي سبقت در مسابقات را از رقبا مي ربود.
«آقا شيره غوغا كردي» شهید گیلانی که از سقوط پادگان سر پل ذهاب غرب كه تحت محاصره بود جلوگيري كرد
به امام حسين (ع) علاقه عجيبي داشت. در هياتي كه خود از موسسين آن بود از فعالين و جزء علمداران بود و در ماههاي رمضان و در بزرگداشت سرور پهلوانان جهان سنگ تمام مي گذاشت. زندگي علي گونه را هم به همه توصيه مي كرد. خود از پرچمداران و از مريدان آن حضرت بود. چنانكه خصلت علي گونه از 12 سالگي در وي متجلي شد.
به طوريكه ديدن پيرمردي از كار افتاده در محل كار كه به سختي روزگار مي گذراند روحش را آزار مي داد تا جائيكه نصف غذاي روزانه اش را براي آن مرد مي برد اما اين كار او را راضي نكرد تا اينكه فكر تازه اي به ذهنش رسيد. از آنجائيكه جثه درشتي داشت وسائلي را فراهم كرد و بساط پهلواني پهن كرد و در آمد روزانه اش را به پيرمرد مي داد. خلق و خوبي پهلواني از دوران نوجواني با او همراه بود. تا اينكه در اوج جواني تبديل به جوانمردي شد كه حق مظلومان را از ظالمان مي گرفت. و هر قلدر و زورگويي را سر جايش مي نشاند.
در اين راه كم كم مورد توجه ساواك شاه قرار مي گرفت. آنان در پي آن شدند تا اين جوانمرد را به دام كشند و در راه اهداف پليد خود مورد استفاده قرار دهند.
روزيكه به اين شهيد بزرگوار پيشنهاد همكاري مي دهند با عكس العمل شديد و ابوالفضل گونه وي مواجه مي گردند لذا ماموران نگون بخت دم خود را روي كولشان مي گذراند و همچون روباهي از مقابل شير مي گريزند.
البته بعداً به طرز ناجوانمردانه اي اين سنبل مردانگي را مورد آزار و اذيت قرار مي دهند. وي به حجاب اهميت زيادي مي داد و از همه مي خواست كه اين اصل را رعايت نمايند.
ه خانواده خود توصيه مي كرد كه در مقابل نامحرم حجاب برتر را فراموش نكنند. عليرغم جواني به خاطر عقايد پاك و انساني از احترام زيادي در بين مردم برخوردار بود تا اينكه بعد از اتمام دوران دبيرستان با توجه به اينكه علاقه وافري به خلباني داشت در سال 1352 به هوانيرو رفته و به استخدام ارتش در آمد.
«آقا شيره غوغا كردي» شهید گیلانی که از سقوط پادگان سر پل ذهاب غرب كه تحت محاصره بود جلوگيري كرد
پس از گذراندن آموزش هاي نظامي و يادگيري زبان انگليسي به دانشكده پرواز اعزام شد و با اخذ گواهينامه پرواز بالگرد رسماً در كنار ديگر خلبانان به انجام وظيفه پرداخت.
طي يكي از دوره هاي آموزشي در اصفهان زمينه آشنايي او را با شهيدان كشوري, سهيليان و شيرودي فراهم كرد. شهيد هاديان با درجه ستوانيار سومي , شروع به كار كرد و اولين يگان خدمتي او پايگاه هوانيروز كرمانشاه بود.
توانايي ها, رشادتها و استعدادهاي بي حد و بي شمار باعث شد تا شهيد احمد پيشگاه هاديان مدارج بالاي نظامي را به سرعت پشت سر بگذارد . خلبان شهيد پيشگاه هاديان بدون استثنا در تمام درگيريهاي منطقه غرب كشور شركت و نقش اساسي داشت و در نبرد با دشمن از جان گذشته آماده رزم بود. در عمليات بازي دراز (غرب, 1360) شليك موشكهاي توفنده او دشمن را به ستوه آورد. نقطه اوج رزم و ايثار اين خلبان بزرگ هوانيروز را مي توان در حماسه درگيري سر پل ذهاب دانست. او كه از همرزمان و هم پروازان تيم پرواز شهيد شيرودي بود در نبردي سخت با نيروهاي دشمن از سقوط پادگان سر پل ذهاب غرب كه تحت محاصره بود جلوگيري كرد و به قول دوستان و همرزمانش آقا شيره غوغا كردي آقا شيره تعبير دلنشيني براي سرو قامت سبز انديشي گيلاني بود كه در طول خدمت در بين دوستان مورد استفاده قرار مي گرفت.

اين توانايي هاي فراوان, هيچ از روحيه لطيف دريايي اش نكاست. بعد از خلق آن حماسه ها به خانه كه مي رسيد گويي مرد ديگري مي شد غير از آني كه در ماموريت ها بود, به محض رسيدن به خانه, به آشپزخانه مي رفت و به قولي به همسرش مرخصي مي داد, از ظرف شستن و غذا درست كردن گرفته تا لباس شستن و رسيدگي به بچه ها و بازي كردن با آنها, براي رضايت همسر و فرزندانش همه كار مي كرد. كارها كه تمام مي شد دست زن و بچه ها را مي گرفت و داخل شهرك هوانيروز كرمانشاه مي برد. آنهم كرمانشاهي كه از حملات هوايي و زميني مصون نبود. قدم مي زد و سعي مي كرد از بار غريبي بر خانواده اش كاسته شود.
«آقا شيره غوغا كردي» شهید گیلانی که از سقوط پادگان سر پل ذهاب غرب كه تحت محاصره بود جلوگيري كرد
بقول همسرش: با بچه ها بچه بود و با بزرگترها بزرگ, مطيع و دستگير پدر و دوست و رفيق برادر همه در كنارش احساس آسودگي مي كردند. از خانواده پدري اش هم غفلت نمي كرد. خودش را در مقابل آنها هم مسئول مي دانست و تا آنجا كه مي توانست به آنها رسيدگي مي كرد.
بعد از شهادت شهيد سهيليان و شهيد كشوري, نزديكي و رفاقت او با شهيد شيرودي بيشتر شد و ارتباط صميمانه اي بين آنها برقرار شد. طوريكه در غيبت هر كدام ديگري به كارهاي شخصي او رسيدگي مي كرد. به همين دليل بود كه بعد از شهادت شهيد شيرودي شرايط بسيار سخت و طاقت فرسا شد و بارها بعد از آن مي گفت:
كه من در حال پرواز هستم دوستان من همه شهيد شده اند من جسمم اينجاست ولي روحم پيش آنهاست.
خود او هم يكبار در خواب ديده بود كه شهيد شيرودي به او گفته بود كه احمد ناراحت نباش و غصه نخور تو هم به زودي به ما خواهي پيوست و او از آن زمان ديگر مطمئن شده بود كه رفتني است.
علاقه او به حضرت امام به گونه اي بود كه هميشه مي گفت: (من صد تا جان هم داشته باشم در راه امام مي دهم چون راه امام را راه اسلام و راه خدا مي دانم)
و در مورد سيد احمد آقا مي گفت: من هر وقت ايشان را مي بينم به او غبطه مي خورم كه چقدر عاشق پدرش است.
خلبان پيشگاه هاديان بعد از انجام آخرين ماموريت خود در تاريخ 66/11/15 در منطقه غرب به ملكوت اعلا پيوست و به جمع دوستان و ياران شهيدش ملحق شد.

روحيه مردم داري و عطوفت و مهرباني او باعث شد جايگاه ويژه اي را در نزد مردم كرمانشاه داشته باشد. تا جائيكه به تاييد دوستان مراسم تشييع پيكر او در كرمانشاه بسيار با شكوهتر از آن چيزي بود كه تصور مي شد. خواهر شهيد پيشگاه هاديان تعريف مي كرد كه در مراسم تشييع پيكر شهيد در كرمانشاه پيرزني بود كه بسيار منقلب بود از بين كلماتي كه با ناله مي گفت فقط هاديان برايم قابل فهم بود. وقتي يكي از دوستان كه به زبان كردن آشنايي داشت جريان را پرسيدم پيرزن در جواب سؤال دوست ما گفته بود كه شهيد هاديان خانواده مرا از دست دشمن نجات داده است و در طول اين مدت به خانواده ما رسيدگي مي كرد.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده