در سالروز شهادت منتشر می شود:
بعد از مدتي چون می دانستم آنها قصد رفتن دارند به بدرقه آنها رفتم اما با كمال تعجب ديدم كه هيچ كدام آنها نيستند مثل فرشته بودند كه بي خبر آمدند و رفتند...
نگاهی به زندگی و وصیت  شهید « محمد احمدی»؛ مثل فرشته بودند...

نویدشاهد البرز:

شهيد «محمد احمدي» در سال 1346، در كرج در يك خانواده اي متدين و مذهبي ديده به جهان گشود. وي دوران كودكي خويش را در آغوش گرم و پر مهر و محبت خانواده سپري كرد و از همان کودکی نشانه نور ايمان در ظاهر ايشان نمايان بود تا اين كه  به سن هفت سالگي رسید و براي به دست آوردن كسب علم و دانش پا به مدرسه گذاشت و دوران ابتدايي و راهنمايي را در محمد شهر كرج با موفقيت كامل به پايان رساند و ترك تحصيل نمود و براي اين كه كمك خرج پدرش شود به كار هاي گوناگوني پرداخت تا بتواند پول تو جيبي خودش را در بياورد. خيلي بنده پاك و معصومي بود.

يك رنگ و اخلاق نيكويي داشت هيچ موقع نمي خواست كسي از دست او رنجيده شود حتي كودكان او در زمان اوج گيري انقلاب در اكثر راهپيمايي ها و تظاهرات شركت داشت و پس از پيروزي انقلاب اسلامي و با تشكيل بسيج به عضويت اين نهاد مردمي در آمد و چند ماهي را در بسيج مشغول به كار شد و پس از شروع جنگ تحميلي از طرف بسيج به جبهه هاي حق عليه باطل شتافت. ايشان براي بار سوم بود كه به منطقه «شلمچه» اعزام گرديد و سرانجام در تاريخ یازدهم بهمن ماه 1365، در همان منطقه عملياتي بر اثر اصابت تركش به پهلو به درجه رفيع شهادت نائل آمد و تربت پاکش در جوار بی بی سکینه نماد از ایثار و از خودگذشتگی می باشد.

فرازهايي از وصيت نامه نگاشته شده شهید:

به نام آنکه جانم از اوست و به نام انکه زنده می کند و می میراند.

می روم زین خانه زین جای ویران می روم

بی سر و سامان دنبال سامان می روم

من که زین سرا روزی روم جای

از چه سرگردان باشم الان می روم

بسته ام بار سفر اماده از رحیل

هر زمان پیک خدا آید شتابان می روم

خدایا دلم گرفته است از این که نمی توانم به جبهه روم ولی تو ای خدا ! مرا از مرگ در بستر نجات ده. توفیق شهادت را نصیبم کن تا راه سرخ مولایم حسین را ادامه دهم و از رهروان راه پاکش باشم. به رهبرم سلام برسانید و بگویید اگر نمی توانم در جبهه بجنگم در پشت جبهه به اسلام عزیز خدمت می کنم.

به پدر و مادرم :

اگر نتوانستم در طی این عمر کوتاه خود وظیفه ام را نسبت به شما ادا کنم مرا ببخشید. زبان من قاصر است از بیان کردن زحماتی که شما برای من کشیده اید. ان شاءاله خداوند به شما اجر اخروی دهد.

به برادرانم :

از این برادر کوچک خود بشنوید و هر جا که هستید و هر عملی که انجام می دهید فقط و فقط رضای خدا را در نظر بگیرید که خدا با شماست.

به خواهرانم :

سعی کنید که در زندگیتان زینب وار زندگی کنید. الگویی باشید برای دیگران و به زندگی مادی دلبستگی پیدا نکنید که این دنیا فانی است.

به برادران انجمن اسلامی :

سعی کنید که به معنای واقعی انجمن اسلامی باشید تمام دستورات اسلام را عمل کنید و راه شهدا را ادامه دهید و پیام مظلومیت انها را به گوش جهانیان برسانید.

در اخر از طرف من از تمام کسانی که مرا می شناسند حلالیت بخواهید.

«الهی الهی حتی الظهور المهدی احفظ لنا الخمینی»

«اللهم انصرناعلی القوم الکافرین»

خاطره به نقل از مادر شهيد :

روز بیست وهشتم صفر بود كه نذري داشتيم شهيد محمد به من گفت كه چند تن از دوستانم را دعوت كرده ام من خوشحال شدم و براي آنها سفره اي تهيه كردم و برايشان غذا بردم خيلي آرام و بي سروصدا غذا را خوردند  بدون اين كه كسي متوجه آنها شود.

بعد از مدتي چون می دانستم آنها قصد رفتن دارند به بدرقه آنها رفتم اما با كمال تعجب ديدم كه هيچ كدام آنها نيستند مثل فرشته  بودند كه بي خبر آمدند و رفتند.

  


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده