در سالروز شهادت شهید« مرتضی ابراهیمی» منتشر می شود:
گر من مردم تابوتم را در بالاي كوهي بگذاريد. دستم را از تابوت بيرون گذاريد تا مردم بدانند كه چيزي از اين دنيا نمي‌برم چشمانم را بازبگذاريد كه مردم بدانند آرزو داشتم...
یادداشتی که یک روز قبل از اعزام نوشته شد + دستخط


نویدشاهد البرز:

شهيد «مرتضي ابراهيمي» فرزند « حرمت» در تاريخ شانزدهم مرداد سال 1349، در شهر تهران در خانواده معمولي و متوسط ديده به جهان گشود. در سن هفت سالگي براي كسب علم به مدرسه قدم نهاد و شروع به تحصيل نمود و تا كلاس اول دبيرستان تحصيل كرد.

با شروع جنگ تحميلي و يورش وحشيانه عراق با اينكه مرتضي سن كمي داشت ولي به طور داوطلب وارد بسيج پايگاه مسجد شد و دیری نپایید که عضو فعال بسیج مدرسه نیز شد.  وي هميشه در عزاداري ها و سوگواري ها شركت مي كرد . سرور و مولایش ائمه معصومين به خصوص سرور شهيدان امام حسين(ع) بود و از هيچ كمكي مضايقه نمي كرد.

نوجواني مهربان باهوش و خيلي فعال بود و به پدر و مادر ناتني و خواهران و برادران كوچكترش خيلي اهميت و احترام مي گذاشت. وي تمام دستورات الهي را در كارها و رفتارش به كار مي بست و گوش به نصايح والدين و بزرگترها مي داد.

در سال 1366 ، از طريق بسيج پايگاه اسلامشهر ثبت نام كرده و خود را براي جبهه رفتن آماده كرد و پس از گذراندن دوره آموزش نظامي در پادگان امام حسين(ع) همچون کبوتری  سبک بال و تشنه رشادت با شهامت تمام به جبهه جنوب اعزام گرديد و عضو لشگر سيدالشهدا گردان المهدي (عج)، گروهان ايثار شد و پس از رزمي بي امان و حماسه آفريني و ایثارگری در تاريخ دهم آذر 1366، به منطقه ماووت عراق اعزام گرديد و مشغول نبرد شد كه پس از مدتي در تاريخ یکم بهمن ماه 1366، در حين درگيري با لشگر كفار جاویدالاثر گرديد و پيكر پاكش در منطقه به جاي ماند كه پس از سالها دوري از وطن در سال 1347، پيكرش به ميهن اسلامي رجعت پيدا كرد و در بهشت زهرا تهران به خاک میعادگاه عاشقانو عارفان خداجو و دلسوخته می باشد.

یادداشتی که یک روز قبل از اعزام نوشته شد + دستخط


یادداشتی که یک روز قبل از اعزام نوشته شد:

اكنون تاريخ شانزدهم فروردین 1366، است . ساعت حدود دو بعداز ظهر و ما اسلحه گرفته و با تمام تجهيزات آماده براي فرمان و آماده شدن هستيم . من مي‌روم كه ساك و جعبه‌ام را تحويل دهم . معلوم نيست كه ما كي و به كدام محور خواهيم رفت.

«ساعت حدود دو نیم بعد از ظهر ؛ مرتضي ابراهيمي »

« اگر من مردم تابوتم را در بالاي كوهي بگذاريد. دستم را از تابوت بيرون گذاريد تا مردم بدانند كه چيزي از اين دنيا نمي‌برم چشمانم را بازبگذاريد كه مردم بدانند آرزو داشتم. دهانم رابازبگذاريد كه مردم بدانند مي‌خواستم فرياد بزنم جنگ جنگ تا پيروزي وقتي انسان به دنيا مي‌آيد همه خوشحالند واوگريان ولي وقتي اومي‌ميرد همه مي‌گريند و او خوشحال .

                                                              شعله عشق آنچنان بلند است كه آسمان را مي‌سوزاند و خاكستري نمي‌گذارد .»

يك روز قبل از اعزام نوزدهم بهمن ماه

یادداشتی از بسیجی ایثارگر لشکر ده سید الشهدا + دستخط
یادداشتی از بسیجی ایثارگر لشکر ده سید الشهدا + دستخط

یادداشتی از بسیجی ایثارگر لشکر ده سید الشهدا + دستخط

یادداشتی از بسیجی ایثارگر لشکر ده سید الشهدا + دستخط
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری  
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده