شهید والامقام حسین سنگسری
وضو گرفتم و دو رکعت نماز شکر خواندم. آخر پسرم عاقبت به خیر شده بود. بارها از او خواستم که پیش فاطمه ی زهرا رو سفیدم کند.

دامادم، آقای صفاخواه، به منزل ما آمد. بعد از احوال پرسی سراغ آلبوم عکس او را گرفت. وقتی آلبوم را به او دادند، شروع کرد به گلچین کردن آنها. من مشغول کارهای خانه بودم. کم کم دیدم دخترم، همسر آقای صفاخواه، خیلی گریه می کند. علّت را پرسیدم. گفت:«برای ابراهیمی و حسن نو گریه می کنم که شهید شدن».

گفتم:«برای اونها گریه می کنی توی خونه ی ما؟ اون هم در حال ورق زدن آلبوم عکس حسین؟».

گفت:«آخه این بچّه ها همرزم داداشم بودن».

گفتم:«من طاقت شنیدن خبر شهادت پسرم رو دارم. لازم نیست برای من قصه سر هم کنین. اگه حسین شهید شده به من بگین».

خبر شهادتش را به من دادند. وضو گرفتم و دو رکعت نماز شکر خواندم. آخر پسرم عاقبت به خیر شده بود. بارها از او خواستم که پیش فاطمه ی زهرا رو سفیدم کند.

شهید حسین سنگسری

برگرفته از خاطره مادر شهید

سنگسري، حسين: هشتم دی 1347، در شهر سرخه از توابع شهرستان سمنان ديده به جهان گشود. پدرش محمدحسن و مادرش عذرا نام داشت. دانش ‏آموز سوم متوسطه بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. سي‌ و یکم ارديبهشت 1365، در مهران توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت تركش به پهلو و پاها، شهيد شد. پيكر او را در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپردند.

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده