گفتم:«می خواهی چه کار کنی؟! اگر پایین بروی، تو هم دچار گرداب می شوی.» گفت:«می خواهم غواصم را نجات دهم، باید نجاتش دهم.»
نوید شاهد کرمان، یک روز نیرو به«علی شیر »در فاو بردم. رزمندگان در حال برگشتن از خط مقدم بودند، سر تا پایشان پُر از گل و خاک بود . 

در همین حین، او را دیدم که با سر و وضع گِلی به سرعت در حال دویدن بود. صدایش زدم و گفتم :«چرا می دوی؟ چی شده؟» 

همانطور که می دوید، گفت:«یکی از بهترین غواصهایم به رود علی شیر افتاده و در گرداب گرفتار شده.» 

خودش را به پُل رساند. من هم دنبالش دویدم و خودم را به او رساندم. می خواست خودش را از پل پایین بیندازد، دستش را گرفتم. 

گفتم:«می خواهی چه کار کنی؟! اگر پایین بروی، تو هم دچار گرداب می شوی.» گفت:«می خواهم غواصم را نجات دهم، باید نجاتش دهم.» 

او را از پریدن به رود، منصرف کردم و گفتم:« بگذار با قایق برای نجاتش اقدام کنیم.» با قایق به رود زدیم، هر چه تلاش کردیم نتوانستیم غواص را نجات دهیم . او مدت مدیدی به خاطر از دست دادن نیرویش، غصه دار بود. 
راوی: دوست شهید
منبع:ره یافتگان کوی یار

شهید عباس يزداني احمد‌آبادي/ هفتم فروردين 1340، در روستاي احمدآباد از توابع شهرستان زرند به دنيا ‌آمد. تا دوم ابتدايي‌درس خواند. سال1364، ازدواج‌ كرد و صاحب يك پسر شد. پاسدار بود، ششم فروردين 1366، در تپه‌ سپيدار بانه بر اثر اصابت تركش خمپاره به شهادت رسيد. پيكر وي در گلزار شهداي زادگاهش‌ به خاك سپرده شد. برادرش‌ مهدي نيز شهيد شد.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده