سردار شهید محمد علی شاهمرادی
شهید محمدعلی شاهمرادی در سال ۱۳۳۸ در "ورنامخواست" در شهرستان "لنجان" در استان "اصفهان" دیده به جهان گشود.در عملیات "فتح‌المبین" و "بیت‌المقدس" به‌عنوان فرمانده گردان در صحنه پیکار حضور یافت و پس از تشکیل تیپ قمر بنی‌هاشم(ع) مسئولیت طرح و عملیات این تیپ را بر عهده گرفت و با همین سمت در عملیات‌های "والفجر ۴"، "خیبر"، "بدر"، "والفجر ۸" شرکت نمود. وی سرانجام به قائم مقامی لشگر قمر بنی‌هاشم(ع) منصوب گشته و با همین مسئولیت طی عملیات "کربلای ۵" در تاریخ ۱۳۶۵/۱۰/۲ شربت شهادت نوشید.

برگزاری یادواره شهید شاخص کشوری سردار شهید محمد علی شاهمرادی

با درود و صلوات بر محمد و آل محمد و ضمن آرزوي توفيق روزافزون،  يادواره سردار شهيد محمد علی شاهمرادي و شهداي عمليات كربلاي ۴ و ۵  كه در تاريخ  برگزار گرديد  در اين مراسم كه خيل عظيم مردم و مسئولين استاني و شهرستاني در سالن گلزار شهداي شهر ورنامخواست حضور داشتند ، سردار رودكي فرمانده لشكر فجر سپاه به سخنراني پرداختند و برنامه هاي جامع و متنوع فرهنگي از راوي گري همرزمان شهيد در عمليات گرفته تا تهيه كليپ و سرود مخصوص آن شهيد والامقام اجرا گرديد. در پايان يادواره نيز مراسم غبار روبي و عطرافشاني آن شهيد والامقام و ۲۷

شهيد ديگر شهر ورنامخواست انجام گرديد. همچنين شب قبل از اجراي مراسم پرشكوه يادواره، همايش شعري تحت عنوان شب شعر در وصف شهيد شاهمرادي و همرزمانشان در تالار فرهنگسراي شهرداري زرين شهر برگزار گرديد.


محمدعلی شاهمرادی

شاهمرادی ، محمدعلی؛ فرزند علی مراد در سال 1338 در ورنامخواست لنجان پا به عرصه وجود نهاد . تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در روستای محل تولدش طی نمود و برای تحصیلات متوسطه به دبیرستان حافظ زرین شهر رفت و موفق به اخذ دیپلم گردید .1

شهید شاهمرادی از همان ابتدا با بسیاری از صفات عالی انسانی چون صداقت ، شهامت ، غیرت و جوانمردی که بازتاب محیط اجتماعی خانواده اش بود آشنا گشت . دل پاک و باطن با صفایش او را به سوی دین پاک محمدی سوق داد . او خود را مقید به رعایت مسائل دینی و مذهبی می دانست . رابطه اش با خانواده و دوستان و آشنایان بسیار نزدیک و صمیمانه بود و احترام به والدین را ضروری می دانست و خود او نمونه عینی آن بود . با وجود مسئولیت های خطیر فرماندهی که در طول جنگ به عهده او گذاشته شده بود، هیچگاه پدر و مادر پیر خود را از نظر دور نمی داشت و وجود خود را مدیون و مرهون زحمات آنها می دانست .

وی در نامه اش می نویسد ، مادرم از زنان قهرمان جمهوری اسلامی ایران است ، مادری که همیشه در تمام شبها بیاد من می خوابد و صبح برایم دعا می کند . پدرم ، پدر مهربان از طرفداران امام است و از تمام رهنمودها و سخنان او پیروی می کند . پایان تحصیلات متوسطه او همزمان با شروع انقلاب اسلامی بود . او در ترویج افکار انقلابی و آگاهی مردم محل خویش از طریق نوشتن شعارهای انقلابی بر دیوارها و تهیه و تکثیر عکس و اعلامیه های امام نقش بسزایی داشت .

در شب عاشورای سال 1357 با حضور در بین مردم عزادار در امامزاده روستا برای اولین بار فریاد مرگ بر شاه و درود بر خمینی سر داد ، در آن شب تعدادی فریب خورده و سر سپرده هم از طرف رژیم طاغوت در بین مردم مأمور بودند تا به هر نحو ممکن جلوی تظاهرات مردم را بگیرند که با مشاهده عزم راسخ و تصمیم قاطع جوانان انقلابی به خصوص این شهید بزرگوار که همه چیز خود را در راه انقلاب گذاشته بودند ترجیح دادند صحنه را ترک نمایند .

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و شکل گیری سپاه پاسداران به عضویت این نهاد انقلابی درآمد و با شروع جنگ کردستان در سال 1359 فعالانه در این منطقه حضور یافت و پس از آن در آغاز سال 1360 با شروع جنگ تحمیلی به جبهه جنوب اعزام و به دارخوئین رفت . وی انگیزه حضور خود را در جبهه های جنگ این گونه بیان می کند : امروز تهاجم ما در حقیقت یک دفاع است ، دفاع از توحید و آزادی انسانها ، دفاع از مقدس ترین دین خدا ، بنابراین دفاع از حوزه دین ایجاب می کند که با آنان که مانع شنیدن پیام شادی توحید می باشند بجنگیم ، زیرا آزادی مردم را از بین برده اند .

اینجاست که دفاع از محرومین و مستضعفین به عنوان یک هدف مقدس و جهاد ضرورت پیدا می کند . او وجود خود را تماماً وقف انقلاب و اسلام نموده بود . او زندگی با بسیجی ها را غنیمت می دانست . دوست داشت همیشه در بین آنها باشد ، با آنها کار کند ، صحبت کند ، غذا بخورد ، نماز بخواند و بجنگد .

حضور مستمر او در جبهه های جنگ چشم گیر بود . به همراه همرزمانش در عملیات فرمانده کل قوا ، حماسه ها آفرید و در حین عملیات مجروح شد . پس از بهبودی دوباره به جنوب اعزام شد و با رشادتهای فراوانی که از خود نشان داد مسئولان جنگ به تدریج به او مسئولیتهای مختلف دادند .

در عملیات فتح المبین به عنوان معاون گردان و در عملیات بیت المقدس فرماندهی یکی از گردانهای تیپ ها را بر عهده گرفت . او در عملیات والفجر 4 ، خیبر ، بدر ، عملیات غرور آفرین والفجر 8 ، و عملیات کربلای 4 و 5 حماسه های فراوان آفرید .

سردار سرلشکر محسن رضایی فرمانده کل سپاه پاسداران در وصفش بیان می دارد :

غرش الله اکبر او چنان کوبنده بود که نیروهای دشمن در مقابل او هر نوع اراده ای را از دست می داد . درود بر پدر و مادر و خانواده گران قدر این شهید بزرگوار و سلام بر رهروان و ادامه دهندگان معظم شهید شاهمرادی

وی پیش از شهادت به قائم مقامی لشکر قمر بنی هاشم (ع) منصوب گردید و سرانجام در عملیات کربلای 5 به آرزوی دیرینه خود به شهادت رسید و به لقاءاله پیوست .

فرازی از وصیت شهید :

ما اندیشیدیم که جز به خون دادن نمی تواند اسلام را بر پای دارد و جز خون ریختن پای درخت اسلام نمی توان آن را سر سبز و شاداب نمود . بدین سان با حماسه ای حسینی به پا خاستیم و تنها چیزی که داشتیم و قابل تقدیم بود ، جان خود را فدای اسلام و هدف اسلامی خود کردیم .



                                                          انیمیشن سردار در جبهه ها

                                         خاطراتی از سردار شهید محمد علی شاهمرادی

قائم مقام تیپ 44 قمربنی هاشم(ع)

 

 

فرمانده عملیات(به نقل از سردار کریم نصر)
شاهمرادی را از عملیات فتح المبین می شناختم وشجاعت وشهامت او را در عملیات بیت المقدس که در جناح چپ ما می جنگید دیده بودم. لذا وقتی که جهت عملیات محرم بنده به عنوان فرمانده قرار شد تیپ 44 قمر بنی هاشم را تشکیل دهم از وی دعوت کردم وبا پیوستن شاهمرادی به تیپ او را به سمت معاون عملیات تیپ منصوب کردم، گرچه با اکراه پذیرفت.
نقش او در تیپ یک نقش تعیین کننده بود.جدیت وپشتکار در کارها همراه با تدبیر وشهامت او باعث شده بود که هرجا در سخت ترین شرایط عملیات ،شاهمرادی حضور داشت من احساس آرامش نمایم.
با آمدن محمد علی به تیپ ما تحول بنیادین در طرح وعملیات تیپ که حساس ترین واحد بود ایجاد شد و هر روز وهمیشه برای مناطق مختلف عملیاتی ،طرحی تهیه وتنظیم می شد.او بااینکه فرمانده عملیات تیپ بود ولی در شناسایی ها به کمک برادران اطلاعات می رفت ودر شناسایی ها، خود شخصا ً شرکت می نمود.

خط زید (به نقل از نعمت الله صالحی)
در خط پاسگاه زید یک شب شهید محمد علی شاهمرادی به همراه فرمانده تیپ 44برادر علی زاهدی (فرمانده لشگر16) به خط آمدند در بازگشت چند کیلومتر که دور می شوند متوجه می گردند آب های منطقه پاسگاه زید یکی از سیل بندها(خاکریزها) را قطع کرده به طرف مقر مهندسی تیپ سیلاب در حال جریان است.محمد علی یکی از رزمندگان همراه را به مقر مهندسی گسیل کرد تا چند دستگاه لودر وبولدوزر جهت ترمتم خاکریزوقطع جریان آب بیاورد.
با رسیدن خبر بنده که جزء نیروهای مهندسی بودم همراه چند دستگاه ماشین آلات راه سازی حرکت کردم. وقتی که رسیدم دیدم شهید شاهمرادی وفرمانده تیپ هر کدام یک پل شناور موسوم به "پل کوثر " برداسته جلوی جریان آب گرفته اند تا شکاف بیشتر نشود چون جریان آب با هر موج بخشی از خاکریز را در خود حل می کرد. شهید شاهمرادی همین طور که پل را گرفته بود به راننده لودر می گفت خاک بریز. وقتی لودر بیل خاک را روی یک طرف پل ریخت سمت دیگرش که شهید ایستاده بود بالا رفت واو با سر داخل آب رفت.
در حالی که سراپا خیس بود از میان آب وگل در آمد وصدای قهقهه اش همه جا را پر کرد.

مسجد جبهه (به نقل از امیر کوهکن )
در اوایل جنگ که محمد علی شاهمرادی به جبهه آمد و در خط دارخوین مستقر شد دست به یک اقدام فرهنگی بی سابقه ای زد که به عنوان یک سنت حسنه بعدها در تمامی محورهای عملیاتی باقی ماند.
علی رغم نبود وسایل مهندسی وامکانات او با کمک دوستانش اولین مسجد جبهه را تحت عنوان :"مسجد عاشقان حضرت مهدی(عج) " در محور دارخوین تاسیس کرد و در خط مقدم نماز را برپای داشت.


                                                             انیمیشن سردار در جبهه ها

موتور سیکلتی میان انبوه دشمن (به نقل از علی صادقی)
عملیات والفجر مقدماتی در زمستان سال 61 در منطقه جنوب انجام گرفت. شهید شاهمرادی تا آخرین لحظه عبور سفارش بسیجی ها را به فرماندهان کرد.
از آن پس نیز با بی سیم سفارش می کرد. صبح ساعت 6 گروهی از نیروها به محاصره دشمن افتادند وهدایت با بی سیم وپیک کارگر نیفتاد.
همه قطع امید کرده روحیه ها تنزل کرده بود ناگهان نیروهای محاصره شده دیدند یک موتور سیکلت سوار از میان انبوه نیروهای دشمن به سرعت به سمت آنان می آید. وقتی موتور رسید دیدند شاهمرادی است. بسیجی ها با دیدن این فرمانده شجاع ودلسوز که شخصا" به یاری آنان آمده بود ناگهان به وجد آمدند وروحیه شان چند برابر شد. باکمک شهید شاهمرادی با یک یورش حلقه محاصره شکسته شد و رزمندگان از محاصره نجات یافتند. وقتی به عقب می آمدند خود شاهمرادی یکی یکی نیروها را از معبر میدان مین رد می کرد تا خدای نکرده آسیبی نبینند.

درد ولبخند (به نقل از رمضان الله وکیل)
شهید شاهمرادی فردی شوخ طبع بود یکی از بزرگترین جاذبه های او همین اخلاق وتبسم دائمی وی بود.او آنقدر خوش اخلاق بود که حاضر نبود لبخندش را با هیچ چیز عوض کند.
یک بار در منطقه عملیاتی بیمار شد. ولی از آنجا که به وجود او نیاز بود مدت چهل روز بیماری ودرد را تحمل کرد وحاضر نشد برای معالجه به عقب برود. در حالی که درد را در اندرون خود تحمل می کرد یک لحظه تبسم ولبخند از لبانش دور نمی شد.

مواظب مردم باشید(به نقل از کریم عابدی )
با فرمان امام مبنی بر عزیمت به کردستان ‘ از زرین شهر به سوی اصفهان حرکت کردیم در جمع ما‘ شهیدان باغبانی ‘ قجه ای‘ شاهمرادی‘ محمدی وشهسواری نیز بودند. در اصفهان سازماندهی شدیم وفرماندهی ما با برادر حسین خرازی بود.در کردستان ماموریت ما شهر پاوه بود. شهید شاهمرادی مرتب سفارش می کرد:"مواظب مردم باشید.مردم پاوه بی تقصیرند. مواظب باشید گلوله ای به سوی مردم شلیک نشود."
با این توصیه شهید شاهمرادی‘ پس از پاکسازی شهر پاوه اکثر بچه های زرین شهر با مردم پاوه به راحتی ارتباط برقرار کرده نقشه های تفرقه افکنانه گروهک ها را نقش بر آب کردند.

حمله(روطه)وعملیات ولفجر 4 <<یکی از دست نوشه های سردار شهید شاهمرادی>>
درهیچ حمله ای اشک نریختم به جز دو حمله ,یکی حمله (روطه)که برای مظلومیت بسیجی ها گریستم و در ولقجر 4 ,زمانی که دوست عزیزم ریاحی از دست رفت.
درهیچ حمله ای احساس تنهایی نکردم جز در (روطه) که سردارانی مانند کریم نصر , محمد علی باغبانی ,عباس طغیانی را از دست دادم ,بسیار برایم سخت بود, دوستی را که چندین سال در لحظات زندگی همدیگر شریک بودیم در اینجا (روطه) خودم او را به سمت قبله دراز کنم (منظو برادر مجید تاجمیر ریاحی است)وقتی از روطه بازمیگشتیم بانگاهی غم انگیز چشمی اشکبار روطه نفرین شده را رها نمودیم .اشک سرد ریختم صحنه ای که برای ما گران تمام شد مرگ بر روطه, مرگ بر روطه, روطه روطه, روطه......روطه. جزیره ای نفرین شده که هرگز آن را فراموش نمیکنم. آری هرگز

درج خبر شهادت شاهمرادی درروزنامه ها
دراردوگاه اسارت چند روزی بود که عراقی ها بسیار عصبانئ بودند. برنامه هائ رادیویی مثل روزها ی عادی از بلندگوها پخش نمی شد. اکثر بچه ها معتقد بودند که رزمندگان دست به عملیات یده اند بعداز چند روز رادیو ها به کار افتاد و با پخش موزیک های نظامی و رزمی معلوم شد که عملیات شروع شده است پس از یک هفته سانسور خبری یکی از سربازان عراقی تعداد زیادی روزنامه به اردوگاه اورد همه انها حاکی از اخبار جنگ وعملیات نیروهای نظامی بود. در لابه لای گزارش خبرنگار ان روزنامه نوشته بود: [در بین گشته شدگان ایرانی جنازه تعدادی از فرماندهان عالی رتبه سپاه امام خمینی (ره) از جمله محمد علی شاهمرادی به چشم میخورد. ] مات ومبهوت شدیم قبول ان برای ما بسیار سخت بود. از طرفی به ارزش و اهمیت محمد علی در جبهه پی بردیم.


وصیت نامه سردار رشید سپاه اسلام شهید محمد علی شاهمرادی

بهنام خدای شهید وبه نام خدای یکتا

ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیا ءعندربهم یرزقون

جبهه حق علیه باطل وحملات تجاوزکارانه سیاه دلان بعث به مرزها وشهرهای میهنمان زمینه ای وسیع رابرای مسلمانان متعهد وجوانان غیورمیهنمان درجهت آزمایش الهی فراهم ساخت وجناحهای اسلامی وغیراسلامی رابیش ازپیش بر امت مسلمات آشکارنمود وچه بسیار دلاوران متعهد که از اقصی نقاط دور کشورمان نیازمند و مشتاقانه میدان آزمایش  شتافتند و با نثارخون خود در راه الله افتخارنامه پیروزی در این آزمایش را مهر کردند . پس این تنها راه و آخرین راه بود .هدفهای بزرگ راباید از راه عملهای بزرگ به ثمررساند . اسلام مهم و هدفهای اسلامی عظیم وفوق العاده بود.برای رسیدن به آن میبایست از سروجان گذشت .در طریق آن باید مال وجان رافدا کرد و هر تلاشی که جز آن باشد کوتاهی است .ما اندیشیدیم که جز خون دادن نمیتوان اسلام را برپای داریم وجز باخون ریختن به پای درخت اسلام نمیتوان آن را سرسبز و شاداب نمود .بدین سان با حماسه ی هستی ساز وحیات بخش به پای خواستیم و تنها چیزی که داشتیم وقابل تقدیم بود یعنی جان رافدای اسلام وهدف اسلامی خود کردیم .ولی شما ای متعهدان و روشنفکران ماخون خویش رانثاراسلام کردیم تاخون شمارنگ گیرد .ما تاریکی ودشواری رابرای خود پذیرفتیم تا راه شما روشن باشد ما جان خود را چون جرقه ای درفضا قراردادیم تا آسمان شما مهتابی گردد .واینک اگر از این پس تباهی پدید آمدباید برشما افسوس خورد و اگرستم کردند بر شما باید گریست مراقب خود وجامعه خود ووظیفه وتعهد خود باشید تاحماسه تان را ازذهن شما بیرون نکنند روح قدرتمند تان را ازشما نگیرند .ماپاسداران اسلام به خاطراسلام ودفاع ازآن زیرتانک وخمپاره رفتیم وتوهین ها شنیدیم .بی حرمتیها دیدیم دربند خصم افتادیم تا اسلام ازبندها آزادشود .تن به مرگ سپردیم تااسلام زندگی راازسرگیرد .ما ازاسلام دفاع کردیم بازبان باتفنگ بادست خالی ودندان .آخرین رمق خودرادراین راه باختیم .موجودی خودرامایه گذاریم درهیچ حال یگانگی واتفاق ووحدت کلمه خودرا ازدست ندهیم .به اندیشه نیش زدن ها بی توجهی ها عدم جلب و جذب هانبودیم .ای پدرپیر ای آنها که آبروی اسلام وذخایراسلامید حبیب و مسلم ابن عوسجه هاراببینید که چگونه هدفداری کردند ودرراه انجام وظیفه سروجان باختند .شما مادروخواهرگرامی زنان و همسران امامان خودراببینید که چگونه درراه رسیدن به هدف آنهاراتشویق کردند .چه بسیارازآنان که در رفتن به میدان آنها را تشویق و تشجیع کردند .چه بسیارمادرانی که خود کفن برتن فرزندان خود پوشیدند ودیدید که هرگز راه آنها را سد نکردند . شماجوانان بکوشید در آغوش اسلام زندگی کنید از اتلاف عمردرحاشیه ها از پروردن خیال خام درسرها بپرهیزید .جوانان حسین (ع) را دیدید برای حفظ هدف اسلام دست از جان شستند .برای حیات اسلام را در کام مرگ افکندند و تشنه جان دادند . برادر و خواهر معلم به دانش آموزان بیاموزید رمزحیات هرملت هراس نداشتن ازمرگ است . ملتی که از مرگ نمی ترسد همیشه زنده است و مردمی که زندگی نکبت بار را برمرگ شرافتمندانه ترجیح میدهند همیشه مرده اند و این همان معنای سخن نغز درنهج البلاغه است که میفرماید : (فاالموت فی حیاتکم مقهورین والحیات فی موتکم قاهرون )مرگ درزندگی ذلت بار است و زندگی درمرگ پیروزمندانه و قهرآمیز است . بلی برادر معلم به آنها بیاموز زمین زیر سایه شمشیرهاست وبه آنها بیاموز المومن دنیا مفماره والعمل همه والموت تحفته والجنه سبقته .مومن دنیا آمادگاه مسابقه ی اوکارهمت او برگ هدیه او وبهشت جایزه برندگی اوست .مسلمانان براساس این جهان بینی ازمرگ نمی هراسند وشهادت را سعادت میدانند .پس خوب میدانیم که چه رسالت سنگینی بربردوش داری مواظب باش برادر .شما ای کودکان و نوجوانان کودکان ونوجوانان امام حسین راببینید که آنها را روی خاروخاشاک خوابانیدند واین کودکان اشک خود راازازدشمن خدا پنهان نمودند .وبه شما پدر و مادر و برادران و خواهران و فامیل عزیزم اگر شهید شدم خداوند به شما صبر و استقامت دهد . هرانسانی باید برود به دنیای دیگر پس حال برای رسیدن به آن دنیا باید ازکوتاهترین راه رسید .پس چرا بنشینیم چرا حرکت نکنیم وبه دیگران برسیم از قافله عقب نمانیم برای رسیدن به الله باید کوتاهترین راه را انتخاب کنیم ومن هم کوتاهترین راه را از دیگران یاد گرفتم و به دنبال آن میروم تابه منزل اصلی برسم امید است هرچه زودتر .پس پدرومادرناراحت من نباشید زندگی همین است .زندگی جنگ است جانا .بهرجنگ آماده شو .برادران قرار بر این بود که منوچهر سلاح مرا به زمین نگذارد ولی حالا من سلاح منوچهر را به زمین نمی گذارم امید است که سلاح مرا هم فرزندان شما برگیرند .فرزندان خود را طوری تربیت کنید که سلاح شهیدان رابه زمین نگذارند .چون این فرزندان شماها هستند که در آینده اسلام به آنها نیازدارد .مرا نزد شهدای دیگر ورنامخواست به خاک بسپارید تمام بچه های بسیج رابه خدامیسپارم و امیدوارم که هرچه بیشتر در راه انقلاب و اسلام فعالیت کنند و همیشه وحدت خود را حفظ نمایند .دوستان عزیزم یک یک شما رابه خدا میسپارم وامیداست باوحدت خود انقلاب اسلامی خودرا تا انقلاب مهدی ادامه دهید .امام رادعاکنید .خدایا خدایا تاانقلاب مهدی خمینی رانگهدار

محمد علی شاهمرادی



منبع : shohada-esf.ir

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده