سه روز از شهادتش گذشته بود که نامه‌ای را دم در منزل آوردند. نامه را باز کردم، دیدیم با تقاضای ادامه تحصیلش موافقت شده است. اما او دیگر در میان ما نبود و به دیار حق شتافته بودند...
نويد شاهد كردستان:



* شهید فرهاد اعظمی‌فرد

سال 1331 میان خانواده‌ای متدین در شهر سنندج دیده به جهان گشود. پدرش و مادرش ملوک وی را فرهاد نام نهادند با سپری شدن دوران کودکی در نزدیکترین مدرسه محل زندگی برای یادگیری علم و دانش ثبت‌نام گردید.

با پشت سر نهادن مقاطع مختلف تحصیلی در سال 1353 موفق به اخذ دیپلم شد و در همان ایام جوانی بود که پدرش دار فانی را وداع گفت و بار مسئولیت خانواده به دوش وی افتاد. پس از اتمام تحصیلات متوسطه به استخدام هوانیروز ارتش درآمد اما پس از گذشت 6 ماه از استخدام وی در ارتش از ادامه خدمت استعفاء کرد و به خدمت سربازی رفت. پس از دو سال خدمت نظام وظیفه به استخدام استانداری کردستان درآمد و محل خدمتش بخش‌داری آلوت بانه تعیین گردید.

در طول شش سال خدمت صادقانه در شهر آرمرده مرکز بخشداری آلوت توانست خدمت زیادی را به مردم مرزنشین آن دیار ارائه کند بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به جرم دفاع از انقلاب در منطقه چند روزی توسط گروهک‌های ضد انقلاب دستگیر شد و با مداخله و پافشاری مردم آزاد گردید.

در دوران دفاع مقدس به جبهه‌های جنگ عزیمت نمود و قریب به شش ماه در منطقه سومار در پاسداری از میهن اسلامی لباس رزم به تن کرد و سرانجام پس از سالها خدمت خالصانه در مناطق مرزی کشور به شهر و دیار خود بازگشته بود و در استانداری کار می کرد که بر اثر بمباران هواپیماهای بعث عراق به هنگام بازگشت به منزل در شهر سنندج شربت شهادت را نوشید و در 28 دی ماه سال 1365 به اجر و پاداش مجاهدان فی سبیل‌الله که همانا شهادت در راه خداست نائل آمد و در قبرستان تایله[1] پیکر پاکش به خاک سپرده شد.

خاطرات خانم ملوک شاهی مادر شهید فرهاد اعظمی‌فرد

آن روز ساعت یک بعدازظهر با من تماس گرفت پس از صحبت و احوالپرسی گفت من ساعت 3 از سر کار برمی‌گردم و از قضا ساعت 3 و 57 دقیقه در نزدیکی منزل بر اثر اصابت ترکش مجروح می‌شود و چون کسی از او خبر نداشت بعد از چند ساعت او را به بیمارستان می‌برند. و بر اثر خونریزی زیاد در آنجا به شهادت می‌رسند.[2]

در اوقات فراغت به مطالعه می‌پرداخت و اطرافیان را نیز به تحصیل علم و مطالعه تشویق می‌کرد و خود نیز قصد ادامه تحصیل داشت.

سه روز از شهادتش گذشته بود که نامه‌ای را دم در منزل آوردند. نامه را باز کردم، دیدیم با تقاضای ادامه تحصیلش موافقت شده است. اما او دیگر در میان ما نبود و به دیار حق شتافته بودند.[3]

یک شب قبل از شهادتش منزل ما بودند شاید به همراه خانواده‌اش برای آخرین وداع آمده بود. قصد خانه‌سازی داشت نقشه خانه در دستش بود. دروازه خانه به شکل هلالی طراحی شده بود من با دیدن نقشه گفتم پسرم این که در مسجد است نه خانه. او خندید و گفت مادر تو که می‌دانی من مسجد را دوست دارم، پس از گذشت سالها هر وقت دروازه هلالی شکل مساجد را می‌بینم یاد و خاطره‌اش برایم زنده می‌شود.



[1] - قبرستان تایله در محل فیض‌آباد سنندج واقع گردیده.

[2] - از خاطرات خانم ملوک شاهی مادر شهید.

[3] - از خاطرات خانم ملوک شاهی مادر شهید.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده