خاطراتی از شهید والامقام غلام رضا سالار
اون نمازش رو سر وقت نمی‌خونه، دیگه نمی‌خوام باهاش دوست باشم

مادر اسمش را که به زبان آورد، او بدون معطلی گفت: «اما اون دیگه دوستم نیست».

من و مادر هر دو با هم پرسیدیم: «چرا؟» چیزی نگفت.

 مادر گفت: «بعد از این همه سال که با هم دوست بودین، زشته توی در و همسایه. همه می‌دونن شما دو تا چقدر با هم صمیمی بودین».

گفت: «موقع درس خوندن نمی‌ذاره به کارم برسم، حرف می‌زنه یا وقتم رو می‌گیره».

مادرکه قانع نشده بود، چند روزی در گوشش زمزمه کرد که با هم آشتی کنند. غلامرضا به ناچار گفت: «حالا که اصرار داری، باید راستش رو به شما بگم. اون نمازش رو سر وقت نمی‌خونه، دیگه نمی‌خوام باهاش دوست باشم».

شهید غلامرضا سالار

برگرفته از خاطره خواهر شهید

سالار، غلامرضا: دوم اردیبهشت 1333، در شهرستان سمنان به دنیا آمد. پدرش محمداسماعیل، کشاورز بود و مادرش خاور نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و ديپلم گرفت. مربی امور تربیتی بود. ازدواج کرد و صاحب دو پسر و دو دختر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست بهمن 1364، در اروندرود بر اثر اصابت ترکش به قلب، شهید شد. پیکرش را در گلزار شهدای امامزاده اشرف زادگاهش به خاک سپردند.

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده