دوشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۱۰
شهید محمدرضا بردبار در هشتم آذر ماه 1360 در هنگام تصرف بستان، بر اثر اصابت ترکش موشک مزدوران عراقی به درجه رفیع شهادت نائل آمد
زندگی نامه شهید محمد رضا بردبار + تصاویر

نوید شاهد: شهرستان فسا تولد غیور مردی دیگر به نام محمد رضا را به یاد دارد که در تاريخ 1334/07/01 در شهرستان فسا در خانواده ای با ایمان به دنیا آمد. محمد رضا از طفولیت پدر خود را از دست داد و از محبت های او محروم شد. سرپرستی او را مادر فداکارش به عهده گرفت. زندگی می گذشت و محمد رضا روز به روز بزرگ می شد تا این که به سن مدرسه رسید. مادرش او را به مدرسه فرستاد البته او در کنار درس به مادر خود نیز کمک می کرد.

او توانست دوره ی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت به اتمام برساند و پس از آن ترک تحصیل کرد. 18 سال از زندگی محمد رضا می گذشت که وارد ارتش شد و پس از گذراندن دوره ی آموزشی به پادگان حمیدیه در دشت آزادگان راه یافت. مدت زیادی از جنگ بین ایران و عراق نمی گذشت که اين شهيد عزيز از طریق لشکر 92 زرهی ارتش راهی جبهه های جنگ شد.

زندگی نامه شهید محمد رضا بردبار + تصاویر

او خود را مسئول و متعهد به میهن می دانست و در جبهه رشادت های زیادی از خود نشان داد تا این که در تاريخ 1360/09/08 در هنگام تصرف بستان، بر اثر اصابت ترکش موشک مزدوران عراقی به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش بعد از مراسم با شکوهی در قطعه شهداي گلزار شهرستان فسا به خاک سپرده شد.

زندگی نامه شهید محمد رضا بردبار + تصاویر

ـــــــ « وصیت نامه شهید » ـــــــ

به نام خدا

شهادت بزرگترین سعادت برای یک مسلمان می باشد و من این امر را به جان خریدم و به این سعادت بزرگ نائل گشتم، هر چند که خیلی آرزو داشتم که فرزندم را در دامان خود پرورش دهم و او را آن چنان که می خواستم بزرگ کنم، ولی خوب ایمانم و مملکتم مهم تر از این مسئله بود. امیدوارم بعد از من همسرم بتواند به خوبي از عهده ي این مسئله بر آید و فرزندم را واقعاً « فرزند اسلام » بزرگ کند و در راه خدمت به دین و مملکت بگمارد.

من حرف زیادی ندارم که بزنم و تنها وصیتم به بازماندگانم این است که به این انقلاب و وطن وفادار باشند و در این راه از هیچ کوششی فرو گذار نکنند، هم چنان که من این کار را کردم و دینم را به این انقلاب ادا کردم تا درس عبرتی برای کشورهای ابرقدرت و دیکتاتوری مانند آمریکا و شوروی و کشورهاي صهیونیستی مانند اسرائیل و دولت بعث عراق باشد. این ها بدانند که ما جوانان غیور ایرانی هستیم و حاضریم حتی از زن و فرزند خود بگذریم و آنها نمی توانند به سرزمین ما دست یابند و فقط لکه ننگی بر دامان تاریخ می باشند.

من ثروت و دارايی زیادی ندارم که بخواهم درباره ي آن وصیت کنم فقط هر چه از اموال منقول و غیر منقول بعد از من باقی می ماند با در نظر گرفتن عدالت اسلامی بین مادر، همسر و فرزندم تقسیم گردد و مستمری که بعد از مرگم دولت تعیین می کند آن نیز با در نظر گرفتن عدالت اسلامی بین همسر، فرزند و مادرم تقسیم گردد. در خاتمه شما را بعد از مرگم به ادامه راهم دعوت می کنم و موفقیت انقلاب اسلامی را از خداوند بزرگ خواهانم. کسی که حتی تا لحظه شهادت فراموش تان نکرد.

فرزند و دوستدارتان محمد رضا بردبار 1359/07/08


زندگی نامه و وصیت نامه شهید محمد رضا بردبار + تصاویر

 « خاطرات شهید » ـــــــ

* خاطره از زبان همسر شهيد:

همیشه می گفت: وقتی شهید شدم و جسدم را آوردند، زمانی که مرا تشییع می کنند، نوار شهیدم من، شهیدم من را بگذاريد. تا این حرف را می زد ناراحت می شدم و می گفتم: رضا من با جبهه رفتن تو هیچ مخالفتی ندارم برو اما سالم برگرد. او می خندید و می گفت: برگشت ما با خداست و چه مرگی بهتر از این که در راه خدا و برای خدا باشد. او رفت و به شهادت رسید و طبق وصیتش در زمان تشییع جنازه اش نوار شهیدم من را گذاشتم.

یادم هست در زمان تشییع جنازه اش خبر دادند که آیت الله دستغیب به شهادت رسیدند با شنیدن این خبر در مراسم غوغایی به پا شد.

چون شهید بیشتر اوقات را در جبهه حضور داشت بیشترین خاطره من مربوط به زمانی می شود که به مرخصی می آمد. در یکی از مرخصی هایش خبر شهادت دکتر چمران را شنید، چون با دکتر چمران همرزم بود خیلی ناراحت شد و بی تابی می کرد و می گفت: ای کاش من آنجا بودم، چرا من به مرخصی آمدم؟ ای کاش در آن موقعیت کنارشان بودم.

آخرین دفعه ای که رضا به مرخصی آمده بود را هیچ وقت از یاد نمی برم.

بعد از این که چند روز پيش ما ماند دیگر مرخصی اش تمام شده بود، از من خداحافظی کرد و رفت. چند دقیقه ای از رفتنش نمی گذشت که درب خانه به صدا در آمد، در را که باز کردم، رضا را دیدم با تعجب از او پرسیدم: رضا چرا برگشتی؟

گفت: آمدم با دخترم خداحافظی کنم.

گفتم: این دختر فسقلی مگه خداحافظی داره؟!

گفت: آره در راه یادم آمد که با دخترم خداحافظی نکردم.

زندگی نامه و وصیت نامه شهید محمد رضا بردبار + تصاویر

بدون این که پوتینش را بیرون بیاورد، روی زانو جلو رفت و کنار دخترم که در اتاق خوابیده بود نشست. کلاهش را برداشت، صورت دخترم را بوسید. بعد رو به من کرد و گفت: حالا خیالم راحت شد با دخترم هم خداحافظی کردم.

به او نگاه کردم و گفتم: ای بابا انگار می خواد بره برنگرده، تو که مثل همیشه یک ماه دیگه پیش ما هستی!

اما او می گفت: خدا می دونه شاید این بار برگشتی نداشته باشد.

زندگی نامه و وصیت نامه شهید محمد رضا بردبار + تصاویر

منبع: نرم افزار مجموعه آثار شهدای ارتش در شهرستان فسا

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده