شهید چشمانش شیمیایی شده بود و در بیمارستان بستری بودند، ولی به ما چیزی نگفته بودند، می ترسیدند که نا راحت شویم.
نوید شاهد کرمان، "شهید هر وقت از جبهه می آمدند بدون اینکه سر و صدا بکند و ما را از خوا ب بیدار کنند وارد خانه می شدند و یک روز صبح من پوتین های پسرم را دیدم که دم درب اتاق کناری  هستند وقتی درب را باز کردم دیدم که روی زمین بدون لحاف خوابیده اند و وقتی بیدار شدم گفتم مادر چرا ما را از خواب بیدار نکردید تا به شما لحاف بدهم و روی زمین نخوابید، گفتند مادر مگر من در جبهه لحاف دارم؟ روی زمین می خوابم.

*شهید چشمانش شیمیایی شده بود و در بیمارستان هم بستری بودند، ولی به ما چیزی نگفته بودند، می ترسیدند  که نا راحت شویم، ولی وقتی برگشتند من دیدم  که قرآن را خیلی نزدیک چشمهایشان می گیرند و در آلبو م عکس از شیمیایی شدن داشتند که آنها را به ما نشان نمی دادند و یک روز من کارت بستری شدن ایشان را در کتابش دیدم و فهمیدم که شیمیایی شده اند.

*دفعه آخر که به جبهه می رفتند همه ما را می بوسیدند و از زیر قرآن رد می شدند و خیلی نورانی شده بودند و دلهره عجیبی داشتم که ناگهان بعد از رفتن ایشان چشمم به نامه ای افتاد، در اتاق را باز کردم نوشته بودند پدر و مادر این آخرین باری است پ که به جبهه می رو م و به شهادت می رسم هر چه دارم مال شما ست هر گونه که دو ست دارید ازآنها استفاده کنید .

*پسر همسایه ما مفقود الاثر شده بود که بعدا" پیکر ایشان را آوردند در زمان مفقودالاثر بود خانواده ایشان خیلی ناراحت بودند و انتظار پسرشان را می کشیدند و من نیت کردم که خواب بیبینم پسر همسایه شهید شده یا زنده هستند و خواب دیدم که کسی می گوید پسرشما و پسر همسایه شما جایشان خوب است و بعد متوجه شدم که شهید شده اند.

را وی: مادر شهید

شهید غلامرضا شمس‌الدين‌سعيد/ دوم تير 1341، در روستاي سبزوار از توابع شهرستان جيرفت به دنيا آمد و در چهارم ‌دي 1365، در ام‌الرصاص بر اثر اصابت تركش‌ به شهيد شد.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده