گروهبان دوم ارتش
اله وردي با چشمهاي اشك آلود جواب داد: «مادر جان، مرگ در راه خدا، نعمتی بزرگ است. اگر شهيد شدم تو را شفاعت خواهم كرد و اگر سالم بازگردم باز در خدمت شما خواهم بود.»

نوید شاهد آذربایجان غربی: گروهبان دوم ارتش «شهيد الله وردي حسن زاده»، سال 48 در سلماس متولد شد. تا دوم راهنمایی به تحصیلاتش ادامه داد و سپس به خاطر اينكه عصاي دست پدر باشد، به خدمت ارتش درآمد. او امام را از جان و دل دوست داشت و به سخنان رهبر انقلاب گوش جان مي سپرد. با آغاز جنگ تحمیلی و هجوم ارتش عراق به خاک میهن اسلامی راهی جبهه های حق علیه باطل شد و با وجود کمی سن، سری نترس داشت و رشادتهای بسیاری در میدان نبرد کرد تا اینکه  پنجم دی سال 66 در سومار توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. 

مرگ در راه خدا بزرگترین نعمت است؛ شهيد «الله وردي حسن زاده» + خاطره

هفتم مهر سال 1348، زمانیکه مدارس تازه باز شده بودند و بچه ها با شادی و شوق بسیار، دوان دوان راهی مدرسه می شدند؛ کودکی به دنیا آمد. او اولین فرزند خانواده بود و با آمدنش، شوری عجیب میان خانواده آفرید. نام این فرزند نیکو صفت را «الله وردی» نهادند، یعنی آنچه خداوند عطا کرده است.
 اكثر مردم دهه 40 ، با فقر و مشكلات مالي بسیاری دست و پنجه نرم می کردند. خانواده الله وردی هم مثل بقیه ی مردم روز ها را با سختی سپری می کردند. او هم دوران کودکی خود را در چنین سالهایی با سختی گذراند تا اینکه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی و همت والای مردم به پیروزی رسید.
وقتی دوران مدرسه رفتنش، فرا رسید، با وجود مشکلات زیادی که پدرش داشت؛ تمام سعی خود را به کار بست تا فرزندش را راهی مدرسه کند. الله وردی با آرزوهای بسیاری که در سر داشت، راهی مکتب علم و دانش شد. سال دوم دبستان که درس می خواند، انقلاب اسلامی به پیروزی شکوهمندی رسید. او به درس خواندن ادامه داد و دوره ابتدایی را با موفقیت به پایان رساند و وارد دوره راهنمایی شد. تا دوم راهنمایی درس خواند. سپس به خاطر اينكه عصاي دست پدر باشد، به خدمت ارتش درآمد، تا بدين وسيله گرهي از مشكلات مالي خانواده بگشايد. 

فردي مؤمن و مؤدب و داراي متانت طبع بود. بسیار جسور و شجاع و ميهن دوست بود. يكي از عوامل مؤثر كه باعث شد شهيد عزيز در جبهه هاي حق عليه باطل حضور يابد، عشق و علاقه زيادش نسبت به امام بود. او امام خمینی را از جان و دل دوست داشت و به سخنان رهبر انقلاب گوش جان مي سپرد و هميشه در خانواده مي گفت: «استقلال واقعي را اين پيرمرد براي ما آورده است. قدر اين رهبر عزیز را بدانيد».

با آغاز جنگ تحمیلی و هجوم ارتش عراق به خاک میهن اسلامی، با عشق به اسلام و امام، راهی جبهه های حق علیه باطل شد. با وجود کمی سن، سری نترس داشت و رشادتهای بسیاری در میدان نبرد و در مقابل دشمن به نمایش می گذاشت. در هر مبارزه و عملیاتی که صورت می گرفت ، تا پای شهدات پیش می رفت. او به عنوان گروهبان دوم ارتش در جبهه حضور یافته بود و بعد از فداکاریهای بسیار، پنجم دی سال 66 در سومار توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. 

مادر شهيد خاطره اي از زمان اعزام به جبهه مي گويد:
«وقتي از زير قرآن عبور مي كرد، گفتم: «مواظب خودت باش».
 الهي وردي با چشمهاي اشك آلود جواب داد: «مادر جان، مرگ در راه خدا، نعمتی بزرگ است. اگر شهيد شدم تو را شفاعت خواهم كرد و اگر سالم بازگردم باز در خدمت شما خواهم بود.»
شهيد جبهه را سراسر خاطره مي دانست، خاطرات تلخ و شيرين. وقتی به مرخصی می آمد، از رزمندگان و دل و جراتشان تعریف می کرد. از عشقی که نسبت به امام داشتند. گاه از عملیات و بچه ها می گفت و گاه برای راحتی دل من از شوخی هایی و مراسماتشان می گفت. او هیچگاه در انجام فرائض ديني كوتاهي نمي كرد و دوستانش را برای نماز اول وقت سفارش مي كرد. 
روحش شاد و يادش گرامي باد.

منبع: اداره اسناد، هنری و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران آذربایجان غربی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده