استوار یکم ارتش شهيد حسين خورابلو
پدر جان، عكسي را داخل پاكت گذاشته ام. آن را بزرگ كنيد و بر روي خانه ام بزنيد. همين عکس را بر اعلاميه هاي ديواري چاپ كنيد و بنويسيد .....



نوید شاهد آذربایجان غربی: استوار یکم ارتش شهيد «حسين خورابلو»، سال 1339 در محله امامزاده شهرستان خوي متولد شد. تا سوم راهنمایی درس خواند. سپس برای کمک به پدر، به سوی او شتافت. شانزده ساله بود که وارد ارتش شد. دوران انقلاب، در ارتش خدمت می کرد اما تا آنجائي كه مي توانست، به طور مخفیانه مردم را برای رسیدن به اهدافشان، ياري و كمك مي كرد. با آغاز جنگ تحمیلی، براي پاكسازي منطقه به پيرانشهر ، اشنويه و بانه اعزام شد. بزرگ مردی بود که مقابل دشمن می ایستاد و چنان مبارزه می کرد که همه را به حیرت وا می داشت. بالاخره روز جمعه، بیست و هفتم آذر 60 به آرزوي ديرينه خود رسید. او هنگام بالا رفتن از بلندي هاي بانه در حالیكه «سرود شهيدم» را در زير لب داشت، مورد اصابت گلوله عوامل سازمان مجاهدین خلق (منافقین) قرار گرفت و به شهادت رسید.

عکس اعلامیه شهادتش را به همراه نامه ارسال کرده بود / نامه شهید

‏به نام خداوند بخشاينده ومهربان

خواهش مي كنم گريه نكنيد. حرفهايم را روى اين تكه كاغذ آورده ام. خوب گوش كنيد. بهتر است بگويم نامه ام را با نام خداوند بزرگ آغاز مي كنم، به نام آن كسى كه ما را جان داد و زندگى ما به آن تعلق دارد. پدر و مادر جان و خواهران عزيزم و برادران گراميم؛ اين نامه آخرين نامه برادرتان به شما عزيزان و نور چشمان است. نامه برادرى كه با افتخار زيست و با افتخار به شهيدان بزرگ اسلام پيوست. اولين حرفم به عنوان وصيت اين است كه اگر مي خواهيد روحم آزاد و آرام باشد و اگر مي خواهيد من از شما راضى باشم، مبادا بعد از شهادت من اخم كنيد و شما بايد افتخار كنيد كه از پنج پسرتان، يكى را در راه انقلاب و در راه دين اسلام داده ايد. باز مى گويم: شما را به قرآن، اين كتاب دين و شما را به خدا قسم مي دهم مبادا ناراحت باشيد. پدر جان من خيلى دوست داشتم در جشن عروسى برادرم حسن باشم اما چكار كنم كه اين دست تقدير است و بازى سرنوشت.
پدر جان سلام گرم مرا در واپسين لحظات زندگيم به تمام دوستان و آشنايان و تنها عمويم كه او را خیلی زیاد دوست داشتم و دايى ها و خاله هايم و تمام خانواده آنها، برسان و بگو كه موفقيت آنها را در راه خداوند متعال و دين مبين اسلام و تنها كتاب آسمانى خواستارم. 
پدر جان، عكسي را در مرند در خيابان جلفا جنب مسافرخانه حاتم گرفته ام، آن را داخل پاكت گذاشته ام. آن را بزرگ كنيد و بر روي خانه ام بزنيد. همين عکس را بر اعلاميه هاي ديواري چاپ كنيد و بنويسيد (گروهبان يكم شهيد حسين خورابلو، فرزند عسگر كه در كردستان و در جنگ به دست ضدانقلابيون شهيد گرديده است. تاريخ تولد:  1339/1/ 20 و تاريخ شهادت  /  / 1359) 
در آخر سلام گرمي به مادر مهربانم دارم. من او را خيلي اذيت كرده بودم. از وي مي خواهم مرا ببخشد. يادم مي آيد روزهايي كه قصه مي گفت. ديگر نصف شب است و دردسرتان نمي دهم. فقط از شما خواهش مي كنم گريه نكنيد.
پدر جان اين آرزوي هر جوان و هر مسلمان است كه شهيد شود و خيلي خوشحالم از اينكه اين كار خير نصيب من شد. شما را به خدا مي سپارم.
فرزندتان «حسين خورابلو»
59/9/21

عکس اعلامیه شهادتش را به همراه نامه ارسال کرده بود / نامه شهید

عکس اعلامیه شهادتش را به همراه نامه ارسال کرده بود / نامه شهید

عکس اعلامیه شهادتش را به همراه نامه ارسال کرده بود / نامه شهید

منبع: اداره اسناد، هنری و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران آذربایجان غربی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده