پنجشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۳۲
نوید شاهد یزد:شهید مطلب شفیعی در دوم خرداد سال 1346 در یک خانواده مذهبی در روستای بهنز از توابع بهاباد یزد متولد شد دانشجوی دانشگاه امام صادق (ع) بود که درسن ۲۰ سالگی در منطقه شلمچه ودر عملیات کربلای ۸ به شهادت رسید.
نوید شاهد یزد: تويي كه اولين هادي ومنجي ويار وياور برايم بودي و درحساس ترين لحظات ، مرا يار، مرا دادرس ، دوست دارم كه خوشحال باشي .

نامه شهید مطلب شفیعی به مادرش


توييكه بعد ازخدا ، خداي دل وجان من توييي
اي شهره درعشق وصفا ووفا مي پرستمت
تويي كه درنظرم{درحالي كه } براي انسانها فقط مال وجان ارزش دارد ، برايم : جان چه باشد ، كه به  ازجان وجهانم باشي
زان چه پندارم صدره ، به ازآنم باشي دوست دارم خوشحال باشي
دوست دارم درحالت خوشحالي  نگاهت را ببينم . دوست دارم كه هيچ وقت ناراحت نباشي
چون :
مادرم روي مهت ، روح وروان است مرا                   مهر تو قوت تن ، قوت جان است مرا
دردل انديشه تو،گنج نهان است مرا                  يك نگاه تو به از هردوجهان است مرا
آري يك نگاه تو برايم ازهر دوجهان برايم بهتر است *
اصلاً من بي تو جهاني نداشتم ، بي تو من هيچ بودم . تمام خوبي هايم را از تو آموختم ، تو معلم خوبي هايم بودي ، تو چون فاطمه (س) برايم مادري توانا بودي 
تويي كه از توست مرا هرآن چه نيكوست ، تويي كه هستي من ، زهستي توست ، تويي كه غير از محبت تو دردلم براي كسي جايي نيست و اگر كس ديگر را دوست دارم به خاطر توست .
 پس چون هستي من زهستي توست ، تا هستم وهستي ، دارمت دوست وبله مادرم وقتي تو دركنارم باشي مي انديشم كه همه هستند .
همه جا بيا وبرو ، همه جا شلوغ وشادي ، همه را دوست دارم ،زندگي برايم مفهومي ديگر دارد ، آن وقت زنده ماندن را دوست دارم .
 اما وقتي تونباشي ، وقتي ازتو دور باشم ، احساس مي كنم كه زمين خدا متروك شده است وشهرخلوت ، وخانه ها خالي ودائم دلم درآسمانهاي خيال پر مي زند  وبال در بال اوهام به جستجوي تو مي پردازد ، تورا دربغل مي گيرد آنوقت با تو به نجوا مي نشيند و از غربت وتنهايي سكوت مي گريزد.
 و به توپناه  مي آورد در هر كجا كه باشي تو را مي يابد ، چون تو را دوست دارم .و چه خوشبختم كه  تورا دوست دارم و به توعشق مي ورزم و دلم درميان اين كوچه ها و بازارها و انبوه سايه هايي كه چون اشباح خيالي مي گذرند تنها تورا مي بيند واحساس مي كنم كه درميا ن خلوت  خالي ، تنها يكي وجود دارد وآن تويي .
هرجا تونيستي كس نيست وهيچ كس را نمي بينم وهمه جا تنهايي است وخلوت وتعطيل ! اما هرجا توباشي ،توخداي مني روي زمين
آه مادري كه ذهنم ياراي انديشيدن درانديشه تورا ندارد ، قلم در انديشه نوشتن ناتو گيج و مبهوت شده است وسرگردان روي كاغذ پيش مي رود . اما مادرم من درهرلحظه و هر جا وهر فرصتي كه پيش آيد با آن عكس كه همراه دارم سخن مي گويم ، با آن عكس درد دل مي كنم .
توهم برايم مي گويي تو هم چونان گذشته با چهره ساكتت با من سخن مي گويي  مرا نصيحت مي كني . چون تو همه چيز را مي داني مي داني كه هر كاري را در كجا بايد كرد تو مي داني هر وقتي از آن چه كاري است تو مي داني ، تو همه چيز را مي داني .
آري مادرم  لحظات تنهايي ام فقط تويي كه به سراغم  مي آيي و مرا از تنهايي رها مي سازي . دوست دارم كه هميشه شاد باشي ، خوشحال باشي ، بلاي دنيايي به گردت راه نباشد و تو هميشه تاهستم مادرم باشي .
به دعاي تومحتاجم مادرم
فرزند تو مطلب شفيعي امضاء
1365/12/25

منبع:مرکز اسناد و امور ایثارگران یزد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده