وصیت نامه پاسدار رشید اسلام شهید محمدباقر عبدالملکی؛
پنجشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۲۱:۴۳
از شما عاجزانه می خواهم که در مرگ من بی تابی نکنید و به یاد آورید اولا کربلا را و ثانیا آن خانواده های چندین شهید داده را مثل کوه استوار و مقاوم باشید و با این مقاومتتان مشت محکمی بر دهان دشمنان اسلام بزنید.
در مرگ من مثل کوه استوار باشید و با این مقاومت مشت محکمی بر دهان دشمنان اسلام بزنید

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ شهید محمدباقر عبدالملکی در سال 1335 در روستای کنجوران سفلی در خانواده ایی مذهبی و متدین دل بسته به خاندان نبوت و ائمه معصومین و دل باخته به اسلام عزیز و مقید به فرائض الهی و دارای دفتر سالیانه وجوههات پا به عرصه دنیا نهاد و در این روستا تا کلاس پنجم ابتدایی مشغول تحصیل بود به علت نبود امکانات درسی برای کمک به پدر خود به کار کشاورزی مشغول شد و از نظر اخلاقی برای تمام افراد خانواده الگو بود و دوستان و آشنایان را درجهت مسائل مذهبی ارشاد می نمود هیچگاه کسی را ناراحت نمی کرد و از دست کسی ناراحت نمی شود در کارهای خیر جلوتر از همه کار را شروع می کرد.
 در جریان انقلاب در کلیه تظاهرات ها و راهپیمایی ها شرکت داشت در دوران انقلاب با رژیم طاغوت مخالفت بسیاری می کرد و همیشه با توجه به امر امام کار می کرد از فعالیت های پیش از انقلاب او؛ حضوردر مساجد و مراسم عزاداری را می توان نام برد همیشه دوستان را به همکاری با ارگانهای اسلامی دعوت می کرد هر گونه توطئه را از ضد انقلاب سلب و حتی اهانت به امام را اهانت به امام زمان (عج) تلقی می کرد.
 بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در تشکیل قرائت قرآن روستای کنجوران می کوشید او بسیار مهربان بود و از کودکی به نماز و روزه علاقه زیادی داشت شهید محمدباقر عبدالملکی در سال 1356 به خدمت سربازی اعزام شد بعد از آن پدر و مادرش تدارک ازدواج را برایش فراهم نمودند و در سال 1357 ازدواج کرد و دوباره بعد از سربازی به کار کشاورزی  پرداخت و بعد از چندی چون مقتضی 1356 بود به مدت 6 ماه به جبهه دزفول رفت و در پل کرخه مشغول خدمت بود در جنگ های چریکی همراه یاران شهید چمران نقش مهمی در جنگ تحمیلی داشتند و در اوایل جنگ به مدت سه ماه به پادگان ابوذر به عنوان خدمت در بسیج شرکت نمود و پس از اتمام ماموریت به خانه برگشت مدتی در خانه بود دوباره به مدت سه ماه در بسیج داوطلب شد و در جبهه غرب مشغول دفاع شد و بعد از اتمام ماموریت به خانه برگشت دلش طاقت نیاورد و به امام حسین (ع) بیش از حد عشق می ورزید برای خدمت به اسلام عضو نیروی رسمی سپاه پاسداران شد در همان اوایل سپاهی بودن و به عنوان مسئول گروهان عازم به جبهه خونین کردستان شد و با منافقان و دمکرات ها مشغول نبرد شد وقتی به مرخصی می آمد همه اش از کمک امدادهای غیبی به رزمندگان و شجاعت و دلیری رزمندگان صحبت می کرد دوباره پس از اتمام ماموریت به سپاه برگشت و به امر مسئولین سپاه منطقه برای فراگیری آموزش نظامی جهت فرماندهی آموزش نظامی به ایلام اعزام شد و چند ماهی آموزش دید و به سپاه کنگاور برگشت و در سپاه ایشان را به عنوان مسئول آموزش نظامی بسیج شهرستان کنگاور انتخاب کردند.
عملیات والفجر 8 شروع شد به علت نیاز به ایشان در سپاه نتوانست در عملیات والفجر 8 شرکت کند مدتی در سپاه بود و بعد از مدتی عملیات والفجر 9 شروع شد که ایشان در عملیات والفجر 9 به عنوان مسئول گروهان در عملیات شرکت نمود.
شهید در شب نهم اردیبهشت ماه 1365ساعت  5 و هشت دقیقه  با رمز مقدس یا صاحب الزمان (عج) در محور فاو ـ ام القصر ـ شروع می شود و در یک درگیری شجاعانه با به هلاکت رساندن تعدادی از بعثیون به معشوق و معبود خویش رسید.

در مرگ من مثل کوه استوار باشید و با این مقاومت مشت محکمی بر دهان دشمنان اسلام بزنید

*وصیت نامه شهید
وصیت نامه سردار رشید اسلام برادر شهید محمدباقر عبدالملکی که قبل از عملیات والفجر (8) دنباله عملیات در محور فاو ـ ام القصر ـ نوشته و به شهادت رسیده است.
ما مثل امام حسین وارد جنگ شده ایم و مثل امام حسین از جنگ بیرون خواهیم رفت امروز که تصمیم گرفته ام چند کلمه به عنوان وصیت نامه یادآور شوم روزی است که انشاء ا... چند ساعتی دیگر به ساعت عملیات باقی نمانده است و به قول یکی از برادران مسئول لحظاتی شبیه به شب عاشورای حسین می ماند که ما عده ای در این وادی جمع شده ایم که اکنون مرگ را جلو چشم خودمان مشاهده می کنیم. یک عده ای شهید خواهند شد یک عده ای معلول و مجروح و خدای ناکرده تعدادی هم اسیر خواهند شد.
خدایا در این چنین لحظه ای تو خودت شاهدی فقط تنها آرزوی قلبی من حقیر است که از این چند حال هر کدام که نصیب من شد فقط و فقط راضی باش هم چنانکه امام حسین (ع) فرمودند ـ که امیدوارم هم دنباله رو سرور شهیدان باشم ما هم راضی هستیم برضای تو.
خدایا تو شاهدی فقط به خاطر رضای تو به این وادی قدم گذارده ام و فقط رضایت تو را طالبم به هیچ چیز در این دنیا دلخوش نیستم . و من هم به مولایمان علی (ع) انشاء الله اقتدا خواهم کرد و هیچ چشم طمعی به دنیا ندارم.
 خدایا تو خود شاهد  باشد که من خود را در پیش این عزیزان بسیجی واقعا مجاهدان فی سبیل الله هستند خود را حقیر می دانم.
خدایا تو میدانی که به این عزیزان خداجوی غبطه می خورم و از تو می خواهم که در این آخرین لحظات مرا هم به آنان برسانی و تو تحولی در قلبم ایجاد کن که بتوانم دنباله رو این عزیزان باشم انشاء ا...
اما شما ای پدر و ای مادر و ای تمام برادران و خواهران عزیزم بدانید که ما از قافله عقب مانده ایم و امیدوارم به خدای بزرگ که با ریختن خون من به این قافله برسیم از شما عاجزانه می خواهم که در مرگ من بی تابی نکنید و به یاد آورید اولا کربلا را و ثانیا آن خانواده های چندین شهید داده را مثل کوه استوار و مقاوم باشید و با این مقاومتتان مشت محکمی بر دهان دشمنان اسلام بزنید انشاء ا... اما شما ای همسر مهربانم بدانید که فقط شما تنها نیستید که بی سرپرست شده اید از شما می خواهم که باید در برابر مشکلات مقاوم باشید و بدانید که مسئولیت سنگینی دارید و این را بدانید که وظیفه بنده در این موقع حساس جهاد در راه  خدا است و وظیفه شما مقاومت در برابر مشکلات که همانا وظیفه اصلی شما سرپرستی از بچه ها و بزرگ کردن آنها به نحو احسن و اکمل و امیدوارم بتوانی مادری باشی که در آن دنیا و آخرت در پیش فاطمه (س) و زینب (س) روسفید باشید و بتوانی وظیفه مادریت را آن جور که  وظیفه یک مادر مسلمان است انجام بدهی. همسرم بچه ها را شجاع و مجاهد بار آور و این میسر نمی شود مگر با بالا بردن تقوای الهی و صبر و استقامت در برابر مشکلات که گریبانگیر هر فرد مسلمان در طی زندگی می شود شما به تمام امامان و معصومین نگاه کنید آنها با مشکلات زندگی کردند و همگی یکی بعد از دیگری به شهادت نایل آمده اند و حتی خانواده های آنها را به اسارت گرفته اند نمونه آنها کاروان کربلای زینب (س) است شما باید شکر خدا را کنید که امام عزیز این پدر دلسوزتر از هر پدری به حمد خدا بالای سر شماست.
تمام شرایط برای زندگی چند روز شما آماده است و از شما می خواهم که فاطمه را مثل یک دختر مسلمان بزرگ کنی و او را با سواد نموده و حتی اگر امکان داشت او را برای ادامه درس به حوزه علمیه قم بفرستید و مجتبی را همانطور که بارها به شما گفته ام به امید خدا بعد از تمام شدن درسهایش در هر رشته ای که دوست داشت به خدمت اسلام قرار دهید و باید شما الان آنها را آماده این راه طولانی کنید و در خاتمه از شما می خواهم که زیاد بی قراری نکنید چون خدا دوست ندارد کسی این قدر بی قراری کند و بچه ها را دل شکسته کند باید طوری با بچه ها رفتار کنید که جای خالی پدری را برای آنها پر کنید و به آنها امید بدهید و آنها را از یاد پدر ببرید.
همسرم از شما می خواهم که از ته قلب این حقیر را حلال کنید و تمام خوبی های شما  را فراموش نخواهم کرد و اگر قسمت شد که شهید شدم و اگر آبرویی پیش خدا داشتم امیدوارم بتوانم از شما شفاعت کنم در پایان یادآور می شوم از قول این حقیر خدمت تمام دوستان و آشنایان سلام گرمم را عرض کنید و از پدر و مادر و سایرین که حقی بر گردن بنده داشته اند تقاضامندم که این حقیر را حلال کنند و بدی های بنده را ببخشند و از همگی شما خداحافظی می کنم و همگی شما را به خداوند بزرگ می سپارم.
به امید نوشیدن اب گوارا از دست مولا علی (ع)
و به امید به بالین رسیدن امام حسین (ع) در آخرین لحظات جان دادن
والسلام علی عبادا... الصالحین
محمدباقر عبدالملکی
هفتم اردیبهشت ماه 1362
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده