گفت:« مادر! خودت می دانی از فرزند کسی برای انسان عزیزتر نیست، به خدا قسم و به همین فرزندی که خیلی برایم عزیز است قسم، اگر امام به من دستور دهد که سر فرزندت را جدا کن و بعد راهی جبهه شو، این کار را انجام می دهم.
نوید شاهد کرمان، "دستش به گردنش آویزان بود و در خانه استراحت می کرد. یک روز همسرش سراسیمه به خانه ام آمد و گفت:« مادر! عباس گچ دستش را باز کرده و عازم جبهه است.»
پسرش را بغل کردم، به خانه اش رفتم و گفتم:«عباس! اگر به من و همسرت رحم نمی کنی، به پسرت رحم کن. اگر او یتیم شود، ما چه کار کنیم؟»

گفت:« مادر! خودت می دانی از فرزند کسی برای انسان عزیزتر نیست، به خدا قسم و به همین فرزندی که خیلی برایم عزیز است قسم، اگر امام به من دستور دهد که سر فرزندت را جدا کن و بعد راهی جبهه شو، این کار را انجام می دهم. 

من به جبهه می روم تا به ندای امام زمانم لبیک بگویم.» وقتی قاطعیت او را دیدم ، به همسرش گفتم :«« مانعش نشو ، از زیر قرآن ردش کن تا عازم جبهه شود . او راه خودش را انتخاب کرده است.»

آنگاه رو به عباس کردم و گفتم:«برو پسرم! تو فرزند خمینی هستی ، برو به ندای امام «لبیک» بگو.»
راوی: مادر شهید

منبع: کتاب "ره یافتگان کوی یار"

شهید عباس يزداني احمد‌آبادي/ هفتم فروردين 1340، در روستاي احمدآباد از توابع شهرستان زرند به دنيا ‌آمد. تا دوم ابتدايي‌درس خواند. سال1364، ازدواج‌ كرد و صاحب يك پسر شد. پاسدار بود، ششم فروردين 1366، در تپه‌ سپيدار بانه بر اثر اصابت تركش خمپاره به شهادت رسيد. پيكر وي در گلزار شهداي زادگاهش‌ به خاك سپرده شد. برادرش‌ مهدي نيز شهيد شد.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده