شهید بهمن سلطانی در وصیتنامه خود می‌گوید: از شما مى خواهم، دشمن را برانيد حتى با دست خالى، حتى با آواز تكبير تا من و همرزمانم آسوده بخوابيم.

به گزارش نوید شاهد از زنجان، شهید بهمن سلطانی در 30 آذر ماه سال 1338 متولد و در 8 آذر ماه سال 1360 به شهادت رسید.

وصيت‌نامه

(بسم الله الرحمن الرحيم))

مى خواهم با شما سخن بگويم و اين بار پى برده و بدون اغماض، هر بار با شما لب به سخن گشودم، چشمان اشكبار و نگران مادر، مهر سكوت بر لبانم نشاند. ولى اين بار در سكوت دشتهاى گرم خوزستان مى خواهم، بگويم كه اينجا چه مى كنم. چه مى بينم و چه مى خواهم.

مادرم! اين زمين ما در سكوت من است. پدر! اين نخلهاى استوار كه اينك تكيه بر آن زده ام، زخمديده و غارتزده است. هم اينك كه من اينجا نشسته و در انتظار فرمان حمله ام خاك سرزمينم زير زنجير تانكها و نفربرهاى دشمن آب و خاكم ناله سر مى دهد. دختران و پسران كوچك وطنم در اسارت دشمن چشم انتظار من و برادرانم هستند.

مى خواهم، بدانيد دشمن ما تنها كشور كوچك عراق نيست. تمام دنيا عليه ما و انقلاب و تحول ما به جنگ بر خاسته است. اگر چنان كه تنها عراق به كشور ما حمله مى كرد، ما در مدت كوتاهى قادر به سرنگونى آن بوديم. ولى آنچه كاملا واضح است كه در پشت مترسك عراق، عروسك گردانهاى قدرتمند شرق و غرب قرار دارند. اين قيام و اين جنگ نياز به خون من و برادرانم دارد. نياز به پاسدارى دارد.

مادرم! بر من اشك مريز. مذهب ما تشيع است و به ياد دارم، شما از كودكى من همواره در مراسم عزادارى اهل بيت شركت مى نموديد و هميشه بر مصيبت زينب (س) مى گريستيد. من بعد نيز از شما مى خواهم، بر مصيبت زينب (س) بگرييد و عملا ثابت كنيد كه پيرو اين زن بزرگ هستيد.

پدر عزيزم! مى دانستم كه هميشه بر ديدن قامت پسرانت مى باليدى و رنج و مشقت چندين سال كشاورزى و كشيدن بار ستم طاغوت بر روى شانه هاى رنجديده‌ات را با ديدن، باليدن و به ثمر رسيدن فرزندانت از دل مى زدودى ولى اينك از تو مى خواهم، سرفرازتر باشى و با از دست دادن ثمره هاى زندگيت كمر خم نكنى و هيچگاه برادرانم را از يارى رساندن به انقلاب و دستاوردهاى اين قيام و جنگ باز ندارى.

برادران عزيزم! نمى دانم در كدام قسمت جبهه مى جنگيد و چقدر خوشحالم از اينكه برادرانم پس از من اسلحه ام را بر زمين نخواهند گذاشت. برادران خوبم! نگذاريد دشمن پا بر روى خون ما بگذارد. حتما شما هم مصيبتهايى را كه بر سر هموطنان جنوبى ما آورده اند را، ديده ايد.

مى دانم اگر بميرم، هنوز دشمن در خاك ماست. از شما مى خواهم، دشمن را برانيد حتى با دست خالى، حتى با آواز تكبير تا من و همرزمانم آسوده بخوابيم.

خواهران من! با آسودگى درس بخوانيد و قدر آزادى و امنيت جامعه را بدانيد و آگاه باشيد كه اين امنيت و آزادى ثمره خونهاى پاك شهداى انقلاب است. درس بخوانيد تا براى اين مملكت مفيد باشيد. تا دست در دست هم ايرانى آزاد و سرافراز و اسلامى جهانى داشته باشيم.

خانواده هاى رزمندگان و شهيدان بايد الگوى تمام مردم ايران باشند. چرا كه شهيدان از آن تمام مردم ايرانند و مملكت ما مملكت شهيدان است. دوست دارم، مردم وطنم هميشه آزاد و سرافراز باشند.

والسلام

2/8/1360

بهمن سلطانى



منبع
: اسناد و مدارک بنیاد استان زنجان
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده