زندگی نامه شهيد نادر حسين نسب

نویدشاهد گیلان: شهيد نادر حسين نسب هيچ وقت نمازش را قضا نمي کرد و با همسايگان مهربا ني مي کرد و با اهل محل و از دوستان و آشنايان ويا جاهاي ديگر که اين برادر شهيد را مي شناختند ناراحتي نداشتند خلاصه نادر کلاس اول راهنمايي را در خانه پدرش بسر برد يک روز تابستاني بود که خواهرش نرگس آمد به خانه اينها و از پدرش يک درخواست کرد گفت: پدر من نادر را خيلي دوست دارم و آن را مي خواهم ببرم خانه ي خودم نگه ميدارم چون همسرم راننده است و شبها و روزها کار مي کرد با ماشين خودش و من هم تنها هستم اين هم مواظب ماست و هم پيش ما به مدرسه مي رود خلاصه نادر را او برد و نادر با کار کردن و زحمت کشيدن به مدرسه مي رفت و ديپلم خود راگرفت و موقع انقلاب بود سربازي خود را دراهواز و سوسنگرد به جبهه منتقل شد که آخرين مرحله زندگيش بود چند روز در آنجا ماند و با يک حمله برق آسا چند جا را گرفتند و در آن حمله شربت شهادت رانوشيد و بعد از 27 روز جنازه اش رابراي ما آوردند.