شهید خلبان ضیاءالدین ذاکر شهریور ماه سال 1327 در روستای تازه کند از توابع شهرستان گرمی دیده به جهان گشود و سرافراز در دل آسمان آبان سال 1359 به شهادت رسید.

به گزارش نوید شاهد اردبیل، ضیاء الدین دوران کودکی را تحت تعلیم وتربیت مادری مؤمن وسیده وپدری معلم و فرهنگی سپری نمود وسپس پا به مدرسه نهاد. سال اول ابتدایی را به جهت مأموریت پدرش در شهر گرمی تحصیل نمود و سپس با انتخاب رشته ریاضی وارد دبیرستان صفوی شد و دیپلم خود را با معدل بالا از این دبیرستان اخذ کرد.

او به سبب علاقه و میل شدید باطنی به خلبانی در این دوران رشته خلبانی را به عنوان شغل آتی خویش برگزید ودر سال 1345 به هوا نیروز پیوست.

ضیاءالدین پس از اتمام تحصیلات و سپری نمودن دوره های آموزشی در دانشکده افسری تهران ازدواج کرد که یک پسر و یک دختر از شهید به یادگار مانده است .

خواهر شهید در بیان خاطراتی از شهید می گوید: وقتی دفتر انشاء ضیاءالدین را مرور می کردم با انشاء جالبی مواجه شدم که موضوعش این بود «می خواهید در آینده چه کاره شوید » .او نوشته بود من می خواهم یک خلبان شوم و در آسمانها پرواز کنم، من می خواهم خلبان بشوم و در مقابل دشمنان از مردم دفاع کنم وبا دشمن بجنگم من می خواهم خلبان شوم تا ...

پدر شهید داداش ذاکر نیز درباره اش چنین می گوید: یک روز در منزل نشسته بودیم که یکی از بچه های همسایه با عجله آمد و گفت که ضیاءالدین در کوچه با چند نفر دعوا می کند به سرعت به کوچه رفتم وقتی به کوچه رسیدم از آن چه که دیدم تعجب کردم. وی با سه نفر از بچه های محله که از اوهم بزرگتر بودند گلاویز شده بود و به طور همزمان با هرسه آنها درگیر شده بود وکم کم آنها را از پا انداخته بود. بعد از جدا کردن آنها من می خواستم به خاطر دعوا کردنش او را تنبیه کنم که پدر یکی از سه نفر دست مرا گرفت و گفت پسر تو به تنهایی با سه نفر بزرگتر از خودش گلاویز شده وآن ها را هم مغلوب کرده است .حیف نیست چنین پسر صبور وشجاع را تنبیه بکنی!

چیزی که از شهید برایم زیبا و جالب بود این است که و همیشه به ما توصیه می کرد خدایی باشید و در راه قرآن و اسلام قدم بردارید.

ضیاءالدین پس از تلاش های فراوان جذب هوا نیروز شد. وی تخصص یادگیری پرواز را به مدت شش ماه در ایتالیا گذراند و در بازگشت در رسته پرواز با بالگرد "شینوک" در پایگاه رزمی پشتیبانی هوا نیروز اصفهان مشغول شد.

وقتی جنگ تحمیلی آغاز شد، شهید به همه اطرافیان خود می گوید: اکنون تاریخ در دست ماست و نباید اجازه بدهیم که دشمنان ما کشورمان را تصرف بکنند و مردم کشورمان زیر بار ذلت رفته و اسیر دشمنان بشوند. با این عقیده او از روی وظیفه وعقیده به جبهه رفت.

در تاریخ 6 آبان ماه سال 1359 مأموریتی به او ابلاغ شد وی در این مأموریت وظیفه داشت از راه مراغه آذوقه و نیرو و سوخت به مردم شهرهای سقز و سردشت برساند. خلبان ذاکر به همراه هم پروازش خلبان "اهری" و "ودود درجه دار" و نیز دو گروهبان دیگر با نامهای "صفایی و "امیری " در حالی که بالگردشان پر از بشکه های سوخت و آذوقه بود به سوی سردشت پرواز کردند. مسافت مراغه تا سردشت را طی و باید از ارتفاعی به نام "زمزیلان" می گذشتند که در 500 متری ارتفاع، بالگرد آنها هدف موشک هواپیماهای دشمن قرار گرفت وشعله ور شد.

صفایی و امیری در همان دقایق اول در میان شعله های انفجار بشکه های بنزین سوختند. پیکرهای خلبان ذاکر و ودود درجه دار فنی به سردخانه شهرستان مراغه انتقال یافت و پس از شناسایی به خانواده آنها تحویل داده شد. خلبان اهری نیز پس از دو سال اسارت در اثر حمله نیروهای ایران آزاد می شود. خلبان ضیاءالدین ذاکر با درجه سرلشگری در آمار شهدای هوانیروز آمده است و مزارش در بهشت زهرای تهران قرار دارد.

انتهای پیام.

منبع: پرونده شهدا در بنیاد اردبیل

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده