پدر در جوابش گفت: "سنّ تو کم است ،هنوز در حدّ جبهه نیستی و محمد در حالی که اشک می ریخت به پدر گفت :« مرا از این فیض عظیم، محروم نکن.»"
نوید شاهد کرمان، برای اولین بار قصد داشت به جبهه برود. سنّش کم بود، اما جُثه ی خوبی داشت. آن زمان، بردن رضایت نامه برای اعزام لازم بود. 

شب که از راه رسید، به منظور گرفتن رضایت، شروع به صحبت کرد. ابتدا مقدمه چینی کرد و از فلسفه ی قیام امام حسین (ع) و یاری رساندن یارانش به آن حضرت سخن گفت و صحبتش را به زمانه ی کنونی و تکرار دوباره ی حادثه ی کربلا رساند و گفت: «تاریخ، دوباره تکرار شده و امام امت، فریاد «هل مِن ناصرٍ یَنصُرونی؟» را سر داده . 

و ما که ادعایمان این است حسینی هستیم، باید به این فریاد، لبیک بگوییم.» بعد از مکث کوتاهی، ادامه داد :« پدر جان! به من اجازه بدهید به جبهه بروم .» 

پدر در جوابش گفت :«سنّ تو کم است، هنوز در حدّ جبهه نیستی.» پدر در مقابل اصرارهای پی در پی او مخالفت کرد; اما محمد کوتاه نیامد و پا فشاری کرد. 

هرگز از خاطرم نمی رود که اشک می ریخت و به پدر می گفت: «مرا از این فیض عظیم، محروم نکن.» سرانجام پدر کوتاه آمد و به او اجازه ی رفتن داد. 

راوی: برادر شهید

منبع: کتاب "ره یافتگان کوی یار"

شهید محمد قائم پناه/ 10 اردیبهشت 1340 در زرند کرمان به دنیا آمد. دوران دبستان و راهنمایی را در روستای مطهرآباد گذراند و دبیرستان را در زرند دبیرستان امام خمینی (ره) سپری کرد. سال چهارم دبیرستان، به حوزه رفت و 4 سال هم در حوزه قم درس خواند ودر دورۀ سطح تحصیل نمود .

قبل از انقلاب در تظاهرات شرکت می کرد و پوستر پخش می کرد و مردم را به انقلاب دعوت می کرد. در سن 21 سالگی و در اوج سادگی ازدواج کرد، بعد از ازدواج چند ماهی در مطهرآباد زندگی می کرد بعد به قم رفت و خانه ای را اجاره کرد و با وسایل زندگی اندک به زندگی خود در قم ادامه داد و مخارج زندگی اش را از شهریه طلبگی تامین می کرد .

وی به جبهه اعزام شد و در آنجا کلاس قرآن می گذاشت و به بچه ها قرآن یاد می داد. سرانجام در تاریخ 6 بهمن 1365 در عملیات کربلای 5 و در منطقه شلمچه در اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید .
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده