شنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۰۷:۳۰
پروردگارا اين آرزوى ناچيز را اگر صلاح خود ميدانى برآورده ساز كه ديگر تاب تحمل وجود و قرار داشتن در اين جسم خاكى را ندارم. بارى برادران عزيز شهيد شدن در راه حق تنها آرزويى است براى هر فرد مسلمان و متعهد.

بسمه تعالى

كلامم را با سلام به حضور محترم و مبارك حضرت مهدى صاحب الزمان (عج) و درود فراوان به جانشين و نايب بر حقش امام عزيزمان امام خمينى و با سلام و درود فراوان به شهداى گلگون كفن انقلاب اسلاميمان آغاز مينمايم.

عشقم خالق هستى و اميدم رسيدن به او

ميان جهان هستى بودم و خود را در نيستى ميديدم

هرگز احساس عجز در برابر مشكلات ننمودم

براى هر كس سنگ صبورى بودم و خود غمبار

كلامى از ژرفاى وجودى بى وجود كه همه هستيش را در راه اسلام عزيز دريغ نداشته و كليه وجودش را با رفتن به جبهه هاى حق عليه باطل نثار جمهورى اسلامى ميكند تا شايد خداوند منان اين قربانى حقير را قبول نموده و مرا در زمره افراد فدايى راه حق قرار دهد.

پروردگارا اين آرزوى ناچيز را اگر صلاح خود ميدانى برآورده ساز كه ديگر تاب تحمل وجود و قرار داشتن در اين جسم خاكى را ندارم. بارى برادران عزيز شهيد شدن در راه حق تنها آرزويى است براى هر فرد مسلمان و متعهد.

و اما سخنى با پدر صبور و بزرگوار خود . پدر جان ميدانم كه قدرت تحمل سوگى ديگر را نداريد ميدانم ولى اين سوگ نيست بلكه اين افتخار و آرزويى است كه شما توانستيد چنين انسانى را تحويل اسلام دهيد و امانتت را به صاحبش بدرستى و پاكى برگرداندى. پدر جان شما بعد از من سرپرستى خانواده ام را بعهده گير و فرزند نديده ام را چنانچه پسر بود طورى پرورش دهيد كه سربارى براى جامعه اسلامى مان نباشد و اگر دختر بود او را فاطمه گونه بپرورانيد.

سخنى با مادر مهربان و رئوف و از جان عزيزترم. هرگز خوبي ها و از خودگذشتگى هايت را فراموش نخواهم كرد. درنگ اين را دارم كه چه سختي هايى جهت پرورش من تحمل نمودى و بايد اينك با كمال غرور و افتخار به درگاه ايزد تبارك و تعالى بگويى اين همان امانتى است كه 26 سال قبل به من سپردى ديدى كه چگونه امانت را نگهدارى نموده و چگونه تحويلت دادم.

كلامى با خواهران عزيزم . ناراحتى به دل راه ندهيد و حرف هميشگى ام را بخاطر بياوريد و همچون زينب (ع) با رفتار و كردار خود از انقلاب عزيزمان دفاع نماييد و با تنها وسيله مهم خود يعنى حجاب كه برابر خون شهيدانمان است از اسلام نگهدارى نماييد.

شما برادران گرامى، بيشتر سخنم با برادر عزيزم على است . على جان اينك نوبت توست كه ناز پدر و مادر گراميمان را بكشى و با رفتارت آنان را خشنود سازى اين وظيفه همه شماست. سعيد جان ، محسن جان وظيفه خود را كه بهتر از من مى دانيد چيزى به شما عرض نميكنم.

سخنى با همسر گراميم : ميدانم كه در اين يكسال نتوانستم يك زندگى با رفاه كامل برايت تهيه نمايم و هميشه در تنگ دستی به سر برده اى طوريكه هيچ كس از اين تنگ دستی اطلاعى نداشت. بخود مغرورم كه چنين همسرى دارم و خيالم راحت است از پرورش صحيح فرزندم.

از زحمات كليه فاميل اجمالا تقدير و تشكر مينمايم و آرزوى سعادت و نيكبختى همگى را از خالق هستى خواهانم . كمك به جبهه چه مالا و چه با حضور همه برادران، اهميتش از فروع دين اگر بيشتر نباشد كمتر نيست.

خدايا اگر گل نيستم در گلستان زمين تو با گلهایى كه در كوثر عشق دارند همسايه ام.

خدايا نميدانم چرا شقايق با آن لطافت و پاكى بايستى چند روز عمر نمايند ، آيا بياد ماندن خاطره اش خود گوياى زنده ماندنش نيست. پس معبودا مرا نيز در جوار شقايق هاى دشت جنوبت قرار ده.

وصيتنامه شهید محمد غياثوند آورزمانی
وصيتنامه شهید محمد غياثوند آورزمانی

-------------------

محمد غیاثوند آورزمانی بیست و دوم شهریور ماه سال 1340 در شهرستان ملایر از توابع استان همدان به دنیا آمد. پدرش آقا داربلوط فروشگاه دار بود و با کسب روزی حلال مخارج زندگی را تامین می کرد.

سال 1347 وارد دبستان شد و تحصیلات خود را تا مقطع کاردانی در رشته مخابرات ادامه داد و تکنسین مخابرات شد.

در سال های انقلاب در کنار دیگر جوانان و نوجوانان انقلابی در فعالیت های انقلابی و مبارزاتی شرکت کرد و حماسه ها آفرید. سال 1359 ازدواج کرد اما قبل از به دنیا آمدن فرزندش روانه جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و هیچگاه نتوانست فرزند خود را ببیند.

به عنوان نیروی مخابرات و بی سیم چی مشغول خدمت در مناطق عملیاتی شد و در عملیات های متعدد نقش کلیدی و راتباطی خود را ایفاء کرد. سرانجام در بیستم آبان ماه سال 1366 در منطقه عملیاتی جفیر دچار حادثه رانندگی شد و به شهادت رسید.

پیکر پاک و مطهرش در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
وصيتنامه شهید محمد غياثوند آورزمانی
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده