به زودی توسط بنیاد شهید وامور ایثارگران استان سمنان به چاپ می رسد
مستند داستانی شهید احمد قنبریان /مسئول عملیات سپاه گنبد

  • نام : احمد قنبریان
  • فرزند : محمدرضا
  • متولد : 1333/10/16 در شاهرود
  • تحصیلات : دیپلم
  • تاهل : متاهل
  • یگان: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شاهرود-سپاه کنبد
  • مدت حضور :
  • مسئولیت : مسئول عملیات سپاه گنبد
  • نوع عضویت : پاسدار
  • نوع شغل : نظامی
  • تاریخ شهادت : 1358/11/20
  • محل شهادت : گنبد

  • محل دفن : شاهرود









نامش احمد بود و نام خانوادگی‌اش قنبریان. با وجود شهرتی که بعدها به دست آورد هیچ‌گاه هیچ لقب دیگری پیدا نکرد. تنها موقعی که در آشوب و بلوای سال پنجاه و هشت درگنبد، چريك‌هاي فدايي خلق علیه او شعار می‌دادند، نامش را احمد قنبری می‌گفتند. شاید هم به خاطر درست شدن وزن شعارشان بود که فریاد می‌زدند:«این احمد قنبری اعدام باید گردد!».

خبر دستگيري سران ستاد توسط احمد، همه جا پيچيده بود. آنها از قبل هم دل خوشي از احمد نداشتند. او بارها و بارها برايشان مشكل‌ساز شده بود. بنابراين شروع كردند به سر دادن شعار عليه او.

در انتهاي مسير راهپيمايي سر همين قضيه دعواي لفظي بين آنها و نيروهاي انقلابي پيش آمد. چند وانت پر از قلوه‌سنگ از قبل تدارک شده بود. با آنها به نيروهاي انقلابي حمله كردند. به هرحال قائله‌ي نوزدهم بهمن بدون درگيري با سلاح گرم به پايان رسيد. اما قضيه به همين‌جا ختم نشد. مفقود شدن سران ستاد خود مزيد علت شد تا چريك‌هاي فدایی خود را براي جنگ مصمم‌‌تر ببينند و تصميمات خطرناك‌تري بگيرند.

درست همان‌شب، يعني نوزدهم بهمن پنجاه و هشت، بعد از يك‌روز سخت كاري احمد از سفر تهران برگشت در حالی‌که سران ستاد را با خود به گنبد برگردانده بود. می‌دانست به محض خروج او از تهران، آنها هم آزاد می‌شوند و تهران هرگز مسؤولیت بازداشت آنها را به عهده نمی‌گیرد. بنابراین مجبور شد آنها را با خود برگرداند و در همان سپاه گنبد زندانی کند.

زهرا هنوز نگران بود و چشم به در داشت. در آن وضعیت حتی از محمود هم خبری نبود. در واقع درست سه روز قبل، احمد که شامه‌اش دیگر بوی درگیری و خرابکاری را خوب تشخیص می‌داد، سفر کوتاه چند ساعته‌ای به شاهرود داشت. از مادرش خداحافظی کرد و به محمود گفت که بشمار سه توی ماشین باشد. او هم بی‌معطلی حرف برادرش را عمل کرد و سوار شد. بعد از رسیدن به گنبد، احمد بلافاصله یک دست لباس سپاهی به او داد و با خود همراهش کرد.

شاید احمد می‌خواست برادرش را برای روزهای مبادای آینده تعلیم دهد. می‌خواست این میدان برایش یک آغاز باشد. آغاز راهی بزرگتر و سخت‌تر که از آن رو برنگرداند و پا عقب نکشد.

ساعت هشت صبح بیستم بهمن بود که احمد توانست فرصت کوتاهی به دست آورد و به همراه محمود سری به خانه بزند. با صداي باز شدن در، زهرا بلافاصله از جا كنده شد و به طرف در رفت. احمد كمي خسته به نظر مي‌رسيد. انگار نتوانسته بود حتي لحظه‌اي استراحت كند. بدون آنكه كفش‌هايش را درآورد از لاي در سلام كرد و حالش را پرسيد. سپس حلقه‌ي ازدواجش را درآورد و به زهرا داد. زهرا با نگراني پرسيد:«چي شده احمد؟».

‌اما احمد سرش را تكان داد و گفت:‌«چيزي نيست! انگشتم زخم شده.».

زهرا اخم كوتاهي كرد و گفت:«راست بگو احمد چی شده!».

لبخندي زد و گفت:‌«چيزي نيست! بعداً اگه عمری بود برات مي‌گم.».

بعد هم رو به محمود گفت:«من دیگه می‌رم! مراقب خودتون باشين!».

احمد همانجا با زهرا خداحافظی کرد و رفت. بلافاصله و بدون اندكي استراحت به محل كار خود برگشت. اطلاعيه‌اي به زبان ترکی نوشت و آن‌را تحويل دادگاه انقلاب داد تا تكثير و بين مردم پخش شود. اما بياري كه معاون دادستان بود با آن موافقت نكرد؛ چرا كه عقيده داشت آن اطلاعيه شعله‌ي جنگ را زياد مي‌كند.

بنابراین او دوباره به خانه برگشت و اطلاعیه را به زهرا داد تا آن‌را چاپ کند. زهرا هم به همراه یکی از دوستانشان که به حمید ترکمن مشهور بود اطلاعیه را تکثیر کرد تا در بین نیروهای ستاد پخش شود. اما یک ساعت بیشتر نکشید که حمید سرتا پا خیس جلو در اتاق زهرا حاضر شد. نیروهای ستاد اطلاعیه‌ها را گرفته و او را داخل رودخانه انداخته بودند.

از آن‌طرف قريب به صد نفر از طرفداران چریک‌های فدایی خلق جلو برج گنبد تحصن آرام كرده داشتند. باد سردي مي‌وزيد. عكس‌هاي چريك‌هايي فدايي كشته شده در كردستان دستشان بود و پلاکاردهایی با شعارهاي حزب توده، روي ديوارها نصب كرده بودند.

مردم هم كه قبلاً متوجه تحركات آنها شده بودند،‌ مغازه‌ها را بستند. از طرف ديگر نيروهاي مردمي و سپاه با توجه به وخامت اوضاع و امكان درگيري مسلحانه، در پنجاه متري بخش شرقي گنبد سنگربندي كرده و در حال آماده‌باش بودند.

هيچ‌كس نمي‌دانست اين تحصن قرار است به چه شكل ادامه پيدا كند و آنها منتظر چه هستند؟ فقط دستور اين بود كه تا موقعي كه از طرف مقابل حركتي نشده آنها كاري نكنند. اختفای تجهیزات چریک‌های فدایی خلق در روستاهای اطراف از دید نيروهاي انقلابي پنهان مانده بود.

متحصنین منتظر رسیدن سلاح بودند. به محض رسيدن سلاح‌ها كه در چندين وانت حمل مي‌شد،‌ نيروهاي ستاد خود را مسلح كردند و در خانه‌هاي اطراف برج گنبد پناه گرفتند.

تيراندازي شروع شد و...

مستند داستانی شهید احمد قنبریان / بنیاد شهید وامور ایثارگران استان سمنان
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده