به بهانه سالگرد تسخیر لانه جاسوسی آمریکا؛
کمتر از یکسال پس از پیروزی انقلاب، دانشجویان پیرو خط امام سفارت آمریکا را تصرف کردند که شهید ناصر فولادی یکی از عوامل تسخیر این لانه جاسوسی بود.
نوید شاهد کرمان، شهید ناصر فولادی در سال ۱۳۳۸ در کرمان دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در دبستان جیحون و دورة متوسّطه را در دبیرستان علوی به پایان رسانید؛ دبیرستانی که به علّت فعالیت‌های همین دانش‌آموزان توسط ساواک تعطیل شد ولی با اوج‌گیری انقلاب بازگشایی شد. 

وی در سال ۵۷ دیپلم گرفت و در کنکور همان ‌سال شرکت کرد و در رشتة متالوژی دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد. او در اشغال لانة جاسوسی جزو دانشجویان پیرو خطّ امام بود و نقش فعّالی را در این انقلاب ایفا نمود.
بعد از تحویل گروگان‌ها و بسته شدن دانشگاه‌ها در جریان انقلاب فرهنگی، به سپاه پاسداران منطقة ۶ کرمان ملحق شد و پس از گذراندن دورۀ تعلیمات نظامی، جهت کمک‌رسانی به مردم فقیر مهاباد و کامیاران به آنجا اعزام شد.
 
پس از آغاز جنگ تحمیلی، ناصر به سومار اعزام شد و مسئولیت انتقال شهدا و مجروحین به کرمان را برعهده‌ گرفت. پس از آن به مدّت هفت ماه بخش‌دار جبالبارز در شهرستان جیرفت شد و با رسیدگی فعال به امور روستاییان در جهت تامین رفاه آنان قدم‌های موثری برداشت. از جمله خدماتی که ارائه کرد، برق‌کشی، جاده‌سازی و احداث تعداد زیادی حمام برای روستاییان بود. 

ناصر می‌دانست کاری که می‌کند جهاد است ولی جهاد بالاتر را جبهه می‌دانست. به همین دلیل استعفا داد و به سپاه رفت. وی سرانجام در عملیات بیت المقدس بوسیلة ترکش خمپاره به آرزوی دیرین خود یعنی شهادت رسید. 

خاطراتی پیرامون شهید ناصر فولادی:

"در اسفند سال ۱۳۵۹ من در سوسنگرد قرار شد که آنها در اولین عملیات منظم سپاه شرکت کنند. شهید فولادی با یک دسته از نیروها، شهید محمد علی ایرانمنش با خود من، شهید فتحعلیشاهی و برادر ارجمندی هم با یک دستۀ دیگر برای عملیات آماده شدند.

روحیه این عزیزان بسیار عالی بود و عملیات با موفقیت چشمگیری انجام شد و با حداقل تلفات و ضایعات به پایان رسید، اولین کسی که به ذهنم می آمد با توجه به روحیاتی که در او سراغ داشتم، شهید شود ناصر بود. اما در این عملیات برادرمان آقای فتحعلیشاهی شهید شد، 
وقتی به داخل سنگر برگشتم، دوستان متوجه این قضیه شدند و در سنگر گریه و عزاداری بر پا شده بود در اینجا شهید فولادی جلودار شد و به دوستان گفت: «آقای فتحعلیشاهی خود عاشق شهادت بود و حال تکلیف ما که به این سعادت نرسیده ایم این است که مراسمی در خور شأن ایشان برگزار نمائیم.» 
در دوستی و رفاقت چیزی کم نمی آورد واقعاً انسانی بود که می توانست ارتباط خوبی برقرار کند. اهل غیبت نبود و از غیبت کردن جلوگیری می کرد و سعی می کرد تا آنجا که امکان دارد روزۀ مستحبی بگیرد و همواره کارهای سخت را پذیرا باشد. همواره به دوستان تأکید می کرد که صراط مستقیم، ولایت فقیه خط امام و حاکمیت روحانیت مبارز است. 

به ساده زیستی اهمیت می داد و سعی می کرد با محرومان دمخور باشد و اگر در جلسات پذیرایی مفصل می شد خیلی محترمانه و با رعایت اخلاق اسلامی معترض می شد و می گفت: «محرومینی هستند که به شام شب محتاجند پس ما نباید این چنین تشریفات و سفرهایی داشته باشیم.» 
راوی: علیرضا رزم حسینی

در عملیاتی که در سومار انجام شد وقتی که به خط رسیدیم گفتیم باید فرمانده انتخاب کنیم، رأی گیری شد و همه تصمیم گرفتند شهید ناصر فولادی، فرماندهی را بر عهده بگیرد چرا که او درس خوانده بود و محبوبیت خاصی در بین گروه داشت، اما ایشان نپذیرفت و این مسئولیت را به شهید علی ماهانی واگذار کرد.

یادم هست که یک روز شهید علی ماهانی گفت: بچه ها بیائید، می خواهیم عملیات انجام دهیم، گفتیم: چطور با ۹ نفر عملیات انجام می شود»، شهید فولادی گفت: «چرا نمی شود، مگر دانشجویان پیرو خط امام چطور توانستند لانه جاسوسی را بگیرند»، گفته شد: ما مهمات نداریم وقتی بچه ها پیش ارتشی ها برای گرفتن مهمات رفتند چون آنها تحت نفوذ بنی صدر بودند، از دادن مهمات خودداری کردند. بچه ها با ناراحتی برگشتند، قرار شد پستهای نگهبانی آنها را زیر نظر بگیریم و شناسایی کنیم تا ساعت ۱ بعد از نیمه شب با سینه خیز، یک جعبه از مهمات آنها را برداریم و بیاوریم، شهید نگارستانی و شهید هاشمی این مأموریت را با موفقیت انجام رساندند.
 
با مهماتی که به این طریق بدست آوردیم، عملیات علیه عراقیها را آغاز کردیم. شهید فولادی آر پی جی زن بود. او عملیات را آغاز کرد با زدن اولین گلوله و بعد هم شهید ماهانی با نارنجکی که در دست داشت از سمت راست جلو رفت و آن را به سمت عراقی ها پرتاب کرد که عراقیها او را هدف قرار داده و تیر به فک او اصابت کرد و دست من هم از میهمانی آن تیرها بی نصیب نماند و تیری بر دستم نشست که به دستور شهید فولادی قرار شد من و شهید ماهانی را شهید نگارستانی به عقب ببرد، پس از عملیات ناصر آقا خیلی ناراحت بود و می گفت: «ای کاش ما هم مثل اخلاقی و یوسفیان شهید شده بودیم.» 

هنگام برگشت به پشت خط مقدم، شهید فولادی اسلحه کلاشینکف غنیمتی از عراقیها دستش بود. و هیچ کس حق خروج اسلحه از منطقه را نداشت اما ناصر آقا با مجوزی که احتمالاً از طرف شهید چمران صادر شده بود نه تنها اسلحه خودش بلکه سلاح شهید هاشمی را بدون هیچ مشکلی به پشت جبهه انتقال داد. 
راوی: اسماعیل زاده
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده