در سالروز شهادت
من «محبوب مشهدي» پدر شهيد «علي مشهدی» هستم. ماه رمضان بود که علی سرکار مي رفت. من گفتم: علی جان! سرکار نرو، شما روزه مي گيريد، برايت سخت است؛ شما هنوز سنت کم است و کم طاقت هستی و در تابستان روزه گرفتن سخت است اما علی اصلا قبول نمی کرد و همچنان روزه می گرفت و به سرکار هم می رفت.
سرباز شهید«علی مشهدی» در کلام پدر و رویای مادر

نوید شاهد البرز:

سرباز شهيد «علي مشهدي» در چهارم مهرماه سال 1350، در شهر «غريب دوست» از توابع ميانه در خانواده‌اي از طبقه متوسط ديده به جهان گشود. پدرش فردي كشاورز بود و با اينكه شهيد علي سن كمي داشت پس از سپري كردن دوران كودكي به پدرش در كار كشاورزي كمك مي‌كرد.

علي پنجمين فرزند پسر خانواده بود كه پس از مدتي به همراه ساير برادرهاي بزرگتر خود به مدرسه‌اي در روستاي «غريب دوست» رفته و توانستند تا كلاس پنجم را تحصيل نمايند. پس از پايان دوره ابتدايي به همراه خانواده به كرج مهاجرت كردند و در منطقه حصارك ساكن شدند. پس از مهاجرت دوره راهنمايي خود را در مدرسه «مفتح» حصارك آغاز نموده و توانستند تا دوره سوم راهنمايي تحصيل نمايند. پس از اخذ مدرك سيكل برای بهبود مشكلات اقتصادي به كار در مترو پرداخت و مدت يك سال كار كرد و سرانجام داوطلبانه برای خدمت زیر پرچم جمهوری اسلامی ایران از طريق سپاه به پادگانی در «شيرگاه قائمشهر» رفت و مشغول خدمت شد. دوره آموزشي خود را در تهران  سپري كرد و پس از آن به بيرجند اعزام شد كه سرانجام پس از مدتي درهشتم آبان ماه سال 1369 ،در اثر سانحه‌اي در بيرجند به فيض شهادت نائل آمد و بدن پاكش در «امامزاده محمد» به خاك سپرده شد.

شهید« علی مشهدی» در کلام پدر:

من «محبوب مشهدي» پدر شهيد «علي مشهدی» هستم. ماه رمضان بود که علی سرکار مي رفت. من گفتم: علی جان! سرکار نرو، شما روزه مي گيريد، برايت سخت است؛ شما هنوز سنت کم است و کم طاقت هستی و در تابستان روزه گرفتن سخت است اما علی اصلا قبول نمی کرد و همچنان روزه می گرفت و به سرکار هم می رفت.

علي مي گفت: صاحب‌کار ما «ارمني» است به من مي گويد: علي فقط شما روزه مي گيريد پس مگر بقيه مسلمان نيستند؟! چرا همه مسلمانان مثل تو مقید نیستند.

صاحب‌کارش هميشه به علی مي گفت: علي 1 ساعت زودتر به خانه برو چون روزه هستی.

علی بسیار مهمان نواز بود و به مهمان احترام می گذاشت اگر مهمان به منزل مي آمد آنقدر سرپا مي ايستاد تا با اصرار ما مي نشست.

خواب مادر شهيد :

یک شب مادر شهید در خواب مي بيند که پسرش « علي» در مکه است و یک لباس آبي به تن دارد.علی مادر را می بیند و  ميگويد: مادر به دنبال شما مي گردم به من گفتند که مادرت  بيمار است و در بیمارستان بستری است اما تو را در اینجا در مکه می بینم.



منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده