درباره دانش آموز شهید «علی ایرانمنش»؛
شهید ایرانمنش در پیرانشهر که بود، غذایش را با بچّه‌های کُرد و فقیر قسمت می‌کرد و حتّی برای بچّه‌های کُرد، کلاس درسی و آموزش قرآن تشکیل داده بود.
نوید شاهد کرمان، شهید علی ایرانمنش سال 1344 در شهر کرمان متولد شد. پس از پیروزی انقلاب و آغاز ناآرامی‌ها در غرب کشور، در حالی که هنوز کلاس دوم راهنمایی بود، درس و مدرسه را رها کرد و به آن منطقه رفت.
علی روز جمعه 26 دیماه سال 1359  در درگیری با گروهک‌های ضد انقلاب در  پیرانشهر پس از اسارت و شکنجه‌های فراوان، به شهادت رسید.


در آستانه روز دانش آموز، خاطراتی پیرامون شهید ایرانمنش از زبان خواهر ایشان "معصومه ایرانمنش" با هم مرور می کنیم:

 ***زمانی که پدر و مادرم با رفتن او به منطقه موافقت کردند، پس از طی دوره‌ی آموزشی یک شب با یک دست لباس فرم به خانه آمد که برایش بسیار بزرگ بود. آن شب خواهر شهید کازرونی منزل ما بودند و با هم درس می‌خواندیم. نشستیم و لباس علی را برایش کوچک کردیم.

*** از دوستان علی شنیدیم که او در پیرانشهر هم غذایش را با بچّه‌های کُرد و فقیر قسمت می‌کرده، علی حتّی برای بچّه‌های کُرد، کلاس درسی و آموزش قرآن تشکیل داده بود. 

*** یک روز که از قم به کرمان آمده بودم، برای دیدن چند تن از دوستان به سازمان تبلیغات اسلامی رفتم. آن‌جا به من گفتند خانم‌ها کلاس هستند، صبر کنید تا کلاس تعطیل شود. در اتاق یکی از کارمندان نشسته بودم که آقایی وارد شد و یکی از همکارانش از او پرسید ماجرای درگیری در غرب کشور و شهادت و اسارت بچّه‌های کرمان چه بوده؟ آن آقا گفت: همه را شهید کردن ... و شروع کرد به نام بردن از شهدا و گفت: شبستری، ایرانمنش و سبحانی‌پور شهید شدند. یکی از حاضرین رو کرد به من و گفت: ایرانمنش چه نسبتی با شما دارد؟
 گفتم: اخوی من هستند.
 همه حاضرین دست‌پاچه شدند و به هم ریختند. آن آقایی که اسامی را اعلام می‌کرد، گفت: البته هنوز مشخص نیست و شهادت بچّه‌ها قطعی نشده. در حالی که پوسترهای شهدا را آماده کرده و از این‌که در حضور من خبر را اعلام کرده بودند، ناراحت شدند. اما خدا آرامشی را به قلب من حکم‌فرما کرده بود. تعدادی از آن پوستر را برداشتم و به خانه رفتم، خواهرانی از سپاه به منزل ما آمده بودند تا خبر شهادت علی را بدهند ولی برایشان سخت بود. وقتی متوجه شدند که من در جریان هستم، خیالشان راحت شد و گفتند پس خودتان موضوع را به خانواده اطلاع دهید. 

پدرم میهمان داشت. من پوستری که از شهدا چاپ شده بود، از لای در به داخل اتاق انداختم و به این ترتیب پدرم با دیدن آن پوستر از شهادت علی مطلع شد. 

 ***وقتی علی شهید شد، از صدا و سیمای مرکز کرمان آمدند با ما به عنوان خانواده شهید مصاحبه کنند و او را کوچک‌ترین شهید استان با 13 سال سن معرفی کردند. ما اعتراض کردیم و گفتیم او گر چه جسمش کوچک بود، ولی روح بسیار بزرگ و والایی داشت که البته به سن تکلیف رسیده بود و در کلاس دوم راهنمایی تحصیل می‌کرد.

منبع: کتاب بگو به جان امام
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده