چهارشنبه, ۰۳ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۲۴
شهید حسین میرزایی حتکنی در عملیات مختلف و مناطقی مانند سوسنگرد- بستان- فاو- خرمشهر، شلمچه، خرمال و بیارم و حلبچه عراق خدمت کرد.

شهید حسین میرزایی حُتکنی


در صورتی که توفیق شهادت یافتم، سوگواری نکنید، سیاه نپوشید و اشک غم نریزید اگر خواستید مرا خوشحال کنید، شما خود خوشحال باشید و اگر خواستید گریه کنید بر حسین (ع) گریه کنید.

« از وصیت نامه شهید »

روستای حُتکن از روستاهای محروم شهرستان زرند روز هفتم دی ماه سال 1337 شاهد تولد فرزندی در خانواده میرزائی بود. اهالی روستا برای گفتن تبریک و دیدار «ربابه» و «محمد» به خانه آنها می رفتند تا شاد باش بگویند و جویای احوال مادر و فرزند نو رسیده اش باشند.

پدر و مادر نام فرزندشان را حسین گذاردند و انتخاب این نام در آن روز برای ابراز ارادت و محبت به حضرت اباعبداله الحسین (ع) بود. اما دست تقدیر دلیل دیگری برای انتخاب این اسم در دل خود داشت که با گذشت روزگار آشکار می شد.

پدر حسین مردی روستایی و زحمت کش بود. او از راه کشاورزی و زراعت در آمدش را به دست می آورد تا زندگی ساده روستایی اش را اداره کند. حسین نیز از روزی که توان راه رفتن پیدا کرد و با محیط روستا آشنا شد، کار و تلاش در کنار پدر و مادر مهربانش را آموخت. او در خانه کمک مادر بود و در مزرعه همراه پدر.

دنیای کودکانه حسین با کودکان روستا و در کنار کار و تلاش و محرومیت سپری شد. او زمانی که به سن تحصیل رسید، تحصیلات دوره ابتدایی را در مدرسه روستا گذراند. درس او خوب بود و بدین سبب سالهای تحصیلات ابتدایی را به خوبی سپری کرد.

ادامه تحصیل پس از دوره ابتدایی در آن زمان در بسیاری از روستاهای کشور فراهم نبود در روستای حُتکن هم امکان ادامه تحصیل در مقطع دبیرستان برای حسین وجود نداشت. او برای ادامه تحصیل راهی شهر کرمان شد و در هنرستان فنی دکتر اقبال ( سابق) ثبت نام کرد. درس خواندن حسین با جدیّت و نظم همراه بود. او شاگردی ممتاز و موفق به حساب می آمد. اما تلاش او در تحصیل، به دور از ادامه کمک در کار کشاورزی به پدر و خانواده اش نبود. او چهار خواهر و یک برادر نیز داشت و زندگی همه خانواده آنها بسته به کار کشاورزی پدر بود.

حسین در زمان تحصیل در کرمان، با مسایل جامعه بیشتر آشنا شد. زندگی مردم پیرامون او، بسیاری از دلایل عقب ماندگی مردم را برایش آشکار ساخت او به مطالعه در کنار درس و تحصیل هم علاقه داشت.

حسین پس از گرفتن گواهی دیپلم فنی در رشته مکانیک برای انجام خدمت سربازی آماده شد. امّا پس از مراجعه به اداره نظام وظیفه به علت صاف بودن کف پایش، از خدمت سربازی معاف گشت.

او پس از پایان تحصیل، در معدن زغال سنگ کرمان مشغول کار شد تا مخارج خود و خانواده اش را به دست آورد.

اواخر سال 1356 خبر قیام مردم قم و کشتار آنها به دست مأموران رژیم پهلوی، شعله های خشم مردم را برافروخت. این خبر در همه جای کشور پیچید. در پی این واقعه، شهر تبریز نیز به پا خاست و پس از آن شهرها ی کشور یکی پس از دیگری به نهضت اسلامی امام خمینی (ره) پیوستند و مردم یکپارچه در برابر رژیم سلطنتی پهلوی ایستادند.

حسین آن روزها خبرهای انقلاب اسلامی را با علاقه دنبال می کرد و برای پیروزی قیام اسلامی مردم می کوشید تا اینکه با ورود حضرت امام خمینی (ره) به کشور و سقوط رژیم پهلوی، جشن پیروزی انقلاب اسلامی درروز 22 بهمن ماه با پخش خبر پیروزی مردم از رادیو و تلویزیون، در همه شهرها و روستاهای کشور برپا شد.

مدت کمی از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته بودکه حسین تصمیم به ازدواج گرفت. او به خواستگاری « فخر النساء عرب پور» رفت. او فخر النساء را به دلیل پایبندی به اعتقادات دینی اش و داشتن نجابت و پاکدامنی و رعایت حجاب و عفاف برگزیده بود. با پذیرش خواستگاری و در تاریخ 5/ 8/ 1358 پس از برگزاری مراسم ساده عروسی که در خانه برگزار شد،آنها زندگی مشترک خویش را آغاز کردند.

ازدواج مرحله تازه ای در زندگی حسین بود و زندگی گرم و پر محبت آنها روز به روز صفا و استحکام بیشتری یافت. اما مدت زیادی از زندگی حسین و همسرش نگذشته بود که خبر یورش ارتش متجاوز عراق به شهرها و روستاهای مرزی در غرب و جنوب غرب، در سراسر کشور پخش شد. نیروی هوایی عراق چند شهر مهم ایران را روز 31 شهریور ماه سال 1359 بمباران کرد و مردم مرزنشین را در مناطق مورد یورش، آماج گلوله های توپ و تانک خود قرار دادند. بسیاری از مردم کشته و مجروح شده و مردم بسیاری پس از نابودی خانه و زندگی شان مجبور به ترک محل زندگی و مهاجرت شدند.

خبر حضور وحشیانه دشمن در مرزهای میهن، پس از صدور فرمان مقاومت و دفاع از سوی رهبر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) شور عجیبی در مردم به وجود آورد. اشتیاق جهاد و دفاع در همه جا به چشم می خورد .نهاد انقلابی جهاد سازندگی از روزهای اول جنگ وارد میدان نبرد شد. اعضای جهاد سازندگی داوطلبانه به رویارویی با دشمن رفته و پس از مدتی فعالیت های خود را در ستاد پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی سامان بخشیدند.

ستاد پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی برای جمع آوری کمک های مردمی، اعزام نیروهای داوطلب به جبهه، انجام فعالیت های مهندسی رزمی و حمایت از رزمندگان اسلام در همه استانها شکل گرفت. حسین نیز به دلیل پایبندی به احکام اسلامی و داشتن روحیه انقلابی در ماه های اول جنگ و از ابتدای سال 1360 داوطلبانه به ستاد پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی کرمان پیوست و عازم میدان نبرد شد.

حسین از روزی که برای اولین بار به جبهه رفت، عشق و شوق جهاد را در قلب خویش استوار یافت. از آن روزها به بعد هیچ چیز مانع حضور او در جبهه نشد. زندگی گرم و با صفای او با همسر مهربان و وفادارش نیز جایگزین عشق به جبهه های جهاد نمی گشت. او با تمام محبت و عشقی که به همسر و دخترش «سالومه» و پسرش «مصطفی» داشت، هیچ گاه از حضور مستمر در جبهه و ایفای نقش خطیر خویش در ستاد پشتیبانی و مهندسی رزمی جنگ جهاد سازندگی در مناطق مختلف جنگی، برای رانندگی ماشین های سنگین،ساخت سنگر و ایجاد خاکریز و هر فعالیت محوّله دیگری غفلت نکرد.

حسین پنج سال از بهترین دوران عمر خویش را در راه خدا با دشمن جنگید. او در عملیات مختلف و مناطقی مانند سوسنگرد- بستان- فاو- خرمشهر، شلمچه، خرمال و بیارم و حلبچه عراق خدمت کرد.

تجربه حسین و حضور مستمر در جبهه های جنگ و عملیات مختلف او را به نیرویی لایق و شجاع برای پیشبرد مأموریت های جهاد سازندگی در مناطق عملیاتی تبدیل کرد. او بیشتر دوران خوب جوانی اش را در جبهه های جنگ سپری کرد و هیچ گاه در شرایط خطیر جنگ، ستاد پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی را تنها نگذاشت.

همسر او درباره حضور حسین در جبهه می گوید:

با شروع جنگ تحمیلی حسین به جبهه های نور علیه ظلمت شتافت و مدت زیادی در مناطق جنگی حضور یافت. او از سال 1360 تا سال 1367 فعالیت های زیادی در جبهه های جنگ داشت. وی در طول نُه سال زندگی مشترک، پنج سال پی در پی در جبهه های حق علیه باطل خدمت کرد.»

همسر حسین درباره رفتار و اخلاق او در خانواده می افزاید:

« او در زندگی خصوصی و خانوادگی، به من در کارهای خانه کمک می کرد و در تربیت بچه ها نیز نقش مهمی داشت. حسین همسر و معلمی برای من بود. »

حسین در فرازو نشیب جنگ، شب و روز نمی شناخت. حضورش در کنار همکاران جهاد سازندگی و سنگر سازان بی سنگر مایه قوت قلب و کارگشای مشکلات بود. جنگ در ماههای پایانی اش به شرایط حساسی رسیده بود. دشمن با تمام وجود برای جلوگیری از شکست و زبونی ارتش خویش ایستاده بود تا مانع پیشروی رزمندگان دلیر اسلام شود.

خرداد سال 1367 فرا رسید. روز اول خرداد ماه، حسین پس از مدتی مرخصی، دوباره راهی جبهه های جهاد شد. او در این مأموریت حالات دیگری داشت. از مدت ها قبل در نامه هایی که برای خانواده اش می نوشت، وصیت می کرد و از همه حلالیّت می طلبید. گویا آماده سفری ابدی می شد و از آغاز این سفر نیز آگاه بود.

همسر حسین درباره روز آخری که وی عازم جبهه بود، می گوید:

« او خیلی سفارش بچه ها را به من کرد و از در بیرون رفت، سپس دوباره بازگشت و گفت هر محبتی که به من داشتید به بچه ها داشته باشید.»

حسین پس از وداع با خانواده، فرزندانش سالومه و مصطفی را به خدا سپرد و رو به سوی جبهه نهاد. او در گردان خیبر در ستاد پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی با تمام وجود و شبانه روز برای انجام مأموریت های جهاد سازندگی خدمت می کرد. او در آخرین مأموریت خود در عملیات برون مرزی در منطقه خرمال عراق شرکت داشت. این مأموریت از حساسیت زیادی برخوردار بود. همکاران جهاد سازندگی در کنار رزمندگان اسلام قلب نیروهای دشمن را شکافته و اهداف عملیات را پیش می بردند.

آتش دشمن منطقه خرمال را می کوبید تا مانع انجام مأموریت رزمندگان اسلام و سنگر سازان بی سنگر جهاد سازندگی شود. حسین در گرما گرم نبرد نیز احترام به خانواده و یاد محبت آنها را فراموش نمی کرد.

او در نامه ای که در تاریخ 3/ 3/ 67 به همسرش می نویسد، آورده است :

« همسر عزیزم فخری خانم، بنده تازنده باشم، شرمنده محبت های شما هستم. این قدر می دانم که شما همسری شایسته و خوب برای بنده هستید. امیدوارم که هر چه محبت به بنده می کنید، خیر محبت های خود را از خداوند بزرگ بگیرید. »

 حسین آخرین روزهای زندگی دنیایی اش را در حالاتی سپری کرد که خود را آماده عروج می ساخت.

او در یکی از آخرین نامه هایش که در تاریخ 12/ 11/ 66 به همسرش نوشته بود، آورده است:

« در مورد خودم می گویم که بنده ای بودم گنهکار و رو سیاه، خود به درون خود آگاهم که چه ها کردم ولیکن آنگاه که وظیفه خود را احساس کردم لحظه ای درنگ را جایز ندانستم. همسر عزیزم، فکر کنید که آخرین نامه ای باشد که برای شما می فرستم، از شما می خواهم در حق دو فرزندم کوتاهی نکنید. »

روز دوم تیر ماه سال 1367، خورشید بر گرمای نبرد در منطقه خرمال عراق افزوده بود. شرایط دشوار منطقه و آتش بی امان دشمن، چیزی از حضور شجاعانه سنگر سازان بی سنگر جهاد سازندگی در دل نیروهای دشمن نمی کاست. آن روز حسین مانند روزهای دیگر با شجاعت و دلاوری در حال انجام مأموریت بود که انفجار خمپاره و برخورد ترکش آن به سرحسین، سرش را به خون کشید. او توان ایستادن نداشت و در حالی که بخش زیادی از سرش متلاشی شده بود بر خاک خرمال فرو افتاد. همرزمانش به سوی او شتافتند اما حسین دیگر چشم بر جهان فانی بسته و به سوی حق شتافته بود. او شهادت را در آغوش کشید و مقام پر فیض شهیدان را درک کرد.

پیکر پاک شهید «حسین میرزایی حُتکنی» پس از تشییع با شکوه در کرمان و زرند به زادگاهش روستای حُتکن بازگشت و جسم پاک او در خاک حُتکن جای گرفت.

شهید حسین میرزایی حُتکنی به آرزوی خویش رسید و آگاهانه راه معرفت و و صل ر اپیمود تا این که با شهادتش، در جوار حق منزلت یافت. مزارش نیز یادمان مقاومت و دلاوری اهالی روستا و مردم کرمان شد، تا آیندگان راه او را باز شناسند و از فروغ یادش در نبرد بی امان با دشمنان خدا بهره گیرند.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده